به گزارش خبرنگار ایمنا، اتوبوسِ مسیر اصفهان به مقصد شاهین شهر در ابتدای خیابان فردوسی میایستد و ما ادامۀ مسیر را پیاده طی طریق میکنیم و لَختی در پارک قدم میزنیم... مسیری که هر روز تکرار می شود... همراه میشویم با آدمهای آشنای روی نیمکتهای پارک که هر روز برایمان دستی تکان می دهند: «خسته نباشی دخترم...» این نیمکتها جایگاه همیشگی سالمندان خردمندی است که بازنشسته شده اند اما هیچگاه بازننشستهاند و خسته نباشید گفتنشان چشمان خستۀ ما را روشن میکند و لبخندی بر لبانمان مینشاند... اندکی آنسوتر اطراف فرزانه خانم شلوغ است... «به من هم بدهید لطفا، سه تا بامیه میخوام، بفرما اینم پولش»، «من هم دوتا بامیه میخوام»، «یکی هم لطفا بدید به پسر من» و ... فرزانه خانم به روی چشمی می گوید و بامیههایی که ظاهرشان با بامیههای آشنای ماه رمضانِ ما متفاوت است را دورن نایلون می گذارد و به مشتریهایش می دهد، مشتریهایی که به قول خودش پای ثابت بامیههای دستپخت وی شده اند... زن و مرد، فرقی نمی کند طرفداران بامیههای عسلی فرزانه خانم کم نیستند... و بعد دوباره صدای آشنای زمینه تکرار می شود: «بامیۀ ترد و خوشمزۀ خانگی، هر کسی که خورده، برده. هر کسی که خورد بدش اومد اصلا پول نده.» میایستیم تا فرصتی پیدا شود و از احوالش بپرسیم...
فرزانه خانم می گوید: چهار سال پیش همراه دو فرزندم از اهواز به شاهین شهر آمدیم به خاطر اینکه هوای اهواز خیلی بد بود و نمی توانستم در آن هوا تنفس کنم، ریههایم اذیت میشد ولی شوهرم نتوانست بیاید یعنی کارش طوری است که نمی تواند بیاید.
وقتی می پرسیم شوهرت تنها در اهواز چه کار می کند فرزانه خانم سری تکان می دهد و می گوید: شوهرم با اینکه لیسانس است اما در ماه یک میلیون و ۵۰۰ تومان حقوق می گیرد و با این مقدار حقوق زندگی خیلی سخت است. لیسانس روابط عمومی است و در توسعه نیشکر هفت تپه اهواز کار می کند.
فرزانه خانم ادامه می دهد: وقتی به شاهین شهر آمدیم به یک کارخانه بیسکویتسازی در مورچه خورت رفتم و کار کردم. از ساعت ۷ صبح تا ۶ بعد از ظهر در کارخانه بودیم اما شرایط خیلی سخت بود و چندماه حقوق نمی دادند تا اینکه پارسال به خودم گفتم حالا که اینقدر دارم سختی می کشم بهتر است خودم دست به کار شوم و بامیه بپزم اما به هرکسی میگفتم طرز تهیهاش را یاد نمیداد و بالاخره تصمیم جدی گرفتم که خودم راز پختش را یاد بگیرم، به همین دلیل دوتا گونی آرد سفید ۶ کیلویی و شیره و روغن خریدم و درست کردن بامیه را شروع کردم.
حرفهای فرزانه خانم به اینجا که می رسد کنجکاو می شویم که چقدر طول کشید تا تهیه بامیه را یاد گرفته است! لبخندی می زند و می گوید: من اصلا ناامید نمیشدم و هر بار که خراب میشد باز هم شروع می کردم به درست کردن بامیهها تا اینکه سه ماه گذشت و من بیشتر از سه گونی آرد و شیره خراب کردم اما بالاخره موفق شدم بامیهای که در نظر داشتم تهیه کنم و بعد از آن کارم را برای پخت و فروش بامیه شروع کردم.
داستان فرزانه خانم از اینجا شکل دیگری پیدا می کند و از نحوه فروش بامیهها و مشتریهای پر و پا قرصش سخن می گوید: وقتی که طرز تهیه بامیهها را به خوبی یادگرفتم شروع کردم به دست فروشی... هر روز مشتری هایم بیشتر میشد و خلاصه اینکه ماندم و ادامه دادم هرچند که خیلی اذیت شدم، ولی باور کنید من حتی نمی گذارم پشه ای روی بامیههایم بنشیند و برای تهیه آن ها و هنگام فروش خیلی بهداشت را رعایت می کنم، حتی اگر احیانا یکی از مشتریان به گوشه ای از بامیه ها دست بزند آن بامیه را دور می اندازم، تا به حال هم کسی شکایتی نداشته که مثلا بگوید بامیه ها طعم بدی دارد یا اینکه از بهداشت آن ها شکایت کند چون می بیند من چطور مراقب هستم تا بامیه ها در معرض هوای آلوده نباشد.
او مدام بر بهداشتی بودن بامیه هایش تاکید می کند و اتفاقا از عدم رعایت بهداشت در بعضی کارگاه ها شکایت دارد: بهخدا خانم جان من کارگاهی رفتم که باور کنید اگر شما میدیدید حالتان به هم می خورد اما من حتی خودم به اداره بهداشت رفتم و گفتم بدون اینکه به من خبر بدهید بیایید به خانهام، ظرفهایم را ببینید، روغنی که با آن بامیهها را سرخ میکنم ببینید ولی بهخدا خیلیها بهداشت را رعایت نمی کنند.
صحبت که به محل کار و ظرف و ظروف فرزانه خانم و روغن سرخ کردنیاش می رسد کنجکاو می شویم که این بامیه های خوشرنگ را کجا تهیه می کند و او می گوید: در پارکینگ خانهام کار میکنم، مستاجر هستم و برای اینکه بتوانم کار کنم و خودم از درست کردن بامیه ها لذت ببرم و از طرفی هم از بهداشتی بودن آنها مطمئن باشم تمام موزاییک های پارکینگ را که قبل از ان خیلی کثیف بودند عوض کردم، باور کنید ۶۰۰ هزار تومان هم برای این کار هزینه کردم تا تمیز باشد. بعد یک گاز تک شعله گذاشتم و یک ماهیتابه بزرگ و در کنار اینها یک سبد بزرگ دارم و چند عدد ظرف و خلاصه تعدادی چیزهایی که به کارم می آیند و هر کدام مجزا هستند.
وقتی مشتریهای فرزانه خانم یکی پس از دیگری می آیند و بامیه می خرند و برای ما از این بامیه ها تعریف و تمجید می کنند بیش از پیش کنجکاو می شویم که فرزانه خانم از چه موادی برای درست کردن بامیههایش استفاده می کند: این بامیهها در واقع در لبنان درست می شوند اما حدود ۷۰ سال قبل به جنوب ایران هم آمد و به ویژه در اهواز هنوز هم تهیه و فروخته می شود که به آنها بامیههای عسلی می گویند و در آن از ماست و نشاسته استفاده می شود ولی بیشتر از این نمی توانم بگویم چون برایم رقیب پیدا می شود.
قیمت را می پرسیم و فرزانه خانم می گوید: بامیههای بزرگتر ۱۵۰۰ تومان و آنها که اندازه شان کمی کوچکتر است را ۱۰۰۰ تومان می فروشم، البته اگر کسی پنج عدد بخرد من هم یک بامیه را به عنوان اشانتیون به او می دهم، اما خیلی وقت ها دیدم افرادی می آیند که به نظرم می آید پولی برای تهیه این بامیه ها ندارند حتی گاهی بچه هایی آمده اند و خیلی نگاه می کنند اما نمی خرند و در واقع پولی نداشته اند که بخرند به همین خاطر من به این افراد بامیه هایم را رایگان می دهم.
می پرسیم سودی هم می بَری؟ لبخند می زند... روزانه ۱۰۰ هزار تومان سود برایم دارم اما جالب این است که همه بامیههایم فروش می رود و حتی یک دانه هم باقی نمی مانَد. باور کنید خیلی از مشتریهایم تکراری هستند و هر روز برای خریدن بامیه می آیند.
وقتی از مجوز حرف می زنیم و قوانین سد معبر... آهی می کشد و می گوید: شاید شهرداری حق دارد ولی بهخدا خیلی اذیت شدم، به دنبال مجوز هم خیلی رفتم ولی هنوز به نتیجه نرسیدم اما باز هم می روم، من باید کار کنم. شوهرم نمی تواند به شاهین شهر بیاید یعنی شرایط کاریش طوری نیست که بتواند بیاید، من یک زن هستم و دختر ۲۰ ساله ام در کنار من زندگی می کند و پسرم در اهواز نزد شوهرم است. من باید کمک حال زندگی باشم، نمی خواهم حداقل به دخترم فشار بیاید.
هر روز در پارکینگ خانهاش که حالا از آن به عنوان بخشی از محل کارش استفاده میکند یکییکی بامیه ها را در روغن میاندازد تا رنگشان بهسان رنگ طلای ناب شوند... و بعد باید به محل دوم کارش برود... خیابان...
فرزانه دستهایش را نشانمان می دهد و می گوید: این کار ساده ای نیست، سختی میکشم... کسی نمی داند دستهایم چند بار سوخته، ولی کارم را دوست دارم و باید کار کنم... باید... هر روز ساعت پنج و نیم صبح بیدار میشوم، خمیر را درست می کنم تا ساعت ۱۰ که خمیر برای پخت آماده شود و به اصطلاح به مرحله ور آمدن خمیر برسیم. بعد شروع می کنم به سرخ کردن بامیهها که یک ساعت و نیم تا ۲ ساعت طول میکشد تا حدود ۲۰۰ تا بامیه درست کنم، بعد از آن هم به بامیهها شیره می زنم و به سرعت برای فروش می آورم چون اگر ۳ یا ۴ ساعت بمانند بیات می شود و خوشبختانه هوا هنوز تاریک نشده که همه بامیه هایم را می بَرَند، البته بیشتر از این نمی توانم درباره روش تهیه بامیهها صحبت کنم چون رقیب برایم پیدا می شود.
حالا به ساعت نگاهی می اندازیم... لحظه اذان نزدیک است، چیزی نمانده که بامیههای فرزانه خانم تمام شود و ما بینصیب بمانیم، به فرزانه خانم می گوییم دو عدد بامیه برایمان در نایلونی بگذارد. با خوشرویی و مانند همه مشتریانش به ما نیز به روی چشمی می گوید، پول را که به سمتش می گیریم می گوید «اصلا و ابدا... این دفعه را مهمان من باش، بخور ببین چقدر تازه است، دفعه بعد بیا بخر.»
حالا صدای اذان از مناره های مسجدالمهدی بلند شده است... بامیه را در دهان میگذاریم. ترد و تازه و شیرین...
گزارش از: شیرین مستغاثی، سرویس جامعه ایمنا
نظر شما