به گزارش ایمنا، مهدی سحابی فردی بسیار چند بعدی، فعال، سرزنده و سرشار از شور زندگی بود. او ساکن فرانسه بود، اما گاه گاهی برای برپایی نمایشگاه نقاشی و چاپ آثار خود در ایران به سر می برد. برخی او را با ترجمه هایش می شناسند و برخی دیگر با نقاشی هایش و گروهی با عکس ها و گروهی دیگر با روزنامه نگاری اش، گروهی نیز با نوشته هایش و زمره ای دیگر نیز با هنرهای دستی و ترئینی اش از جمله هنر ساخت قاب و ابزارهای چرمی.
روح او در میان این تنوع دلپذیر در نوسان بود و هنگامی که از او می پرسیدند چکاره است، اغلب پاسخ می داد نقاش...
به هر تقدیر با آنکه در تمام این رشته ها دست داشت، اما این به هیچ رو یک پرداخت سرسری نبود، بلکه در ذهن خلاق، اندیشمند و فلسفی او ریشه داشت. شاهد خلاقیت فوق، نمایشگاه هایی است که با موضوع عکاسی و نقاشی ترتیب می داد. گواینکه شمار آنها نیز زیاد نبود، چه سحابی بر این باور بود که برای برگزاری نمایشگاه باید حرفی برای گفتن داشت.
بنا به اظهار دوستانش اهل فلسفه بود، نه آن فلسفه بافی که عموماً تصور می رود، بلکه برای گرفتن هر تصمیمی ابتدا فلسفه آن را می یافت و ذهن ژرف بین او تا انتهای کار را می سنجید و سرانجام با اطمینان، در راهی که انتخاب کرده بود، گام برمی داشت. اصولا نسبت به خود با دقت و تیزبینی، به نقد می پرداخت. در عین داشتن حرارت زندگی، مانند بسیاری از هنرمندان، کار در تنهایی و آرامش را به شدت ترجیح می داد.
مهدی سحابی اهل قزوین بود. دوره دبیرستان را در تهران گذراند و سپس برای تحصیل در رشته نقاشی وارد دانشکده هنرهای زیبای دانشگاه تهران شد، البته تحصیل در این رشته را به پایان نرساند و مدتی بعد برای تحصیل در رشته کارگردانی سینما به مدرسه سینمای ایتالیا رفت، اما آن را نیز نیمه تمام رها کرد. سپس به فرانسه رفت و در آنجا با زبان و ادبیات فرانسه آشنا شد، اما این آشنایی نیز به کسب مدرک نینجامید. با اینهمه، اکنون سحابی از مترجمان بنام و بزرگ کشور به شمار می رود.
در تاریخ هنر جهان تک شمار هنرمندی میتوان نام برد که در رشته های گوناگون هنری تبحر کامل داشته باشد. مهدی سحابی یکی از این تک شماران است. گوناگونی و حجم آثاری که او در تمام این زمینه ها در دورانی کمتر از ۴۰ سال بجا گذاشته نمایانگر خستگی ناپذیری و وجدان کاری اوست. کنجکاوی دائمی و جویندگی، همچنین توقع بالا برای عرضه آثاری با کیفیت هنری شایسته به دور از نشانی از دست به سر و سنبل کردن از مشخصات بارز کارهای اوست.
گوناگونی موضوع های بکار برده شده در تمامی آثار مهدی سحابی با پیوند و تاثیرپذیری از روندهای اجتماعی و تاریخی معاصر است. در تمام آثار او حتی آثار انتزاعی دید واقع گرایانه او از طبیعت و واقعیت و روابط اجتماعی، فرهنگی، ملی و جهانی مشاهده میشود. تاثیری که از نقشهای گلیم و فرش ایرانی گرفته در آثار آبستره او دیده میشود دلیلی بر این مدعا است. در تمامی آثار او تاکید بر زیبایی شناسی با استفاده از تکنیک و مواد گوناگون متعارف و غیرمتعارف محدوده هنرهای آکادمیک، رنگ(روغنی، آبرنگ، آکریلیک، گواش)، آهن پاره، چوب های زمخت و نتراشیده، مقوا، کاغذ، گچ و مواردی دیگر مشاهده می شو. پربارترین و گزیده ترین دوره نقاشی های او از دیدگاه محتوا و شکل بیانی آن دوره ماشین های قراضه است. بدیع آنکه ماشین قراضه و لهشده به عنوان یک پدیده زیبایی شناسانه ابراز می شود. خود او این دوره را شروع دوره حرفه ای شدن کار نقاشیاش می داند.
سحابی آثار نسبتاً زیادی ترجمه کرد که مهمترینشان «در جستوجوی زمان از دست رفته» بود. رمانی که بسیاری برای پربارتر نشان دادن کتابخانههاشان خریدند و عده کمتری خواندنش. سحابی «لویی فردینان سلین» را معرفی کرد، هر چند قبلتر فرهاد غبرایی «سفر به انتهای شب» را چاپ کرده بود. اما این سحابی بود که توانست با ترجمه خود از این نویسنده، کاری کند که جامعه ادبی ایران نسبت به این نویسنده واکنش داشته باشند. بنابراین کار اصلی سحابی ترجمه آثار کلاسیکی بود که هرچند برخی از آنها سالها پیش ترجمه شده بودند، اما عمدتاً حالت و وضعیتی تزئینی پیدا کرده بودند. شاید این ادعای بزرگی باشد اگر بگوییم، سحابی نسل جدید را به سمت ادبیات کلاسیک سوق داد، اما میتوانیم ببینیم که ترجمههای منظم و مداوماش از این نویسندگان موجب توقف و دقت نسلی شد که اغلبشان میانه پررنگی با کلاسیکها نداشتند.
او با کتابهایش، تفکری ویژه را هم منتقل میکرد که تاثیر عمدهاش روی نسل جدیدتر بود. نسلی که آثار انقلابیتر و ساختارشکنانه میطلبید و ناگهان این روحیه را نه فقط در نویسندگان معاصر و زنده امروز، بلکه در نامهایی یافت که سالهای سال بود از مرگشان میگذشت. در «فلوبر» و روحیه ضداجتماعیاش، در «استاندال» و انقلابیگری و تاختنش به نهادهای سنتی قدرت، در «پروست» و زوال چند صد سال زیبایی طبقاتی و در «سلین» و بازنمایی چرک و خونی که با نیشتر تیز قلم او بیرون پاشید و عام فرانسویهای عصا قورت داده را تلخ کرده بود. این نکته است که سحابی را در مقام فردی قرار میدهد که میتواند با ترجمه پرسشهای بنیادین، فکری جدید برای همزبانان خود به وجود بیاورد. اینجاست که مترجم میتواند از جایگاه دستدومی خود کنده شود و همچون بسیاری نویسندگان و شاعران فکر تولید کند. فکری که باتوجه به انتخاب و رویه آثار ترجمهایاش به وجود آمده است.
مهدی سحابی ۱۸ آبان ۱۳۸۸ در پاریس درگذشت.
نظر شما