ساقی عشاق و علمدار عشق ...

ادب در مقابلش زانو می زند و دستان پر صلابتش را می بوسد؛ او فرزند علی علیه السلام است؛ نور چشم ام البنین، و پشتیبان حسین علیه السلام و ستون خیمه زینب.

به گزارش ایمنا، زندگانی حکمت‌آمیز و غرورآفرین پیشوایان معصوم (ع) و فرزندان برومندشان، سرشار از نکات عالی و آموزنده در راستای الگوگیری از شخصیت کامل و بارز آنان بوده و نیز درس‌های تربیتی آنان نسبت به فرزندان خویش، در تمامی زمینه‌های اخلاقی و رفتاری، سرمشق کاملی برای تشنگان زلال معرفت و پناهگاه استواری برای دوستداران فرهنگ متعالی اهل‌بیت عصمت (ع) است.

در این میان قمر منیر بنی هاشم (ع) از شخصیت هایی به حساب می آید که ادبش همه را مبهوت می کند و بررسی اجمالی زندگی ایشان از ابتدا تا شهادت می تواند درسی بزرگ برای جوانان مومن و مذهبی باشد.

این نوشتار سعی دارد با بررسی زندگانی حضرت عباس (ع) و نگاهی به فعالیت‌های دوران نوجوانی و شرکت وی در جنگ‌ها، چهره روشن‌تری از ابعاد حماسی شخصیت آن حضرت را به تصویر کشد.

برای اینکه بهتر از فرصت ایام محرم بهره ببریم به سراغ حجت الاسلام والمسلمین حجت الاسلام علی کشوری، دبیر شورای راهبردی الگوی اسلامی ایرانی پیشرفت رفتیم که در ایام محرم میهمان مردم شهر اصفهان شده است.

در ابتدای گفت و گو حجت الاسلام کشوری در پاسخ به این سوال که شجاعت مثال زدنی قمر بنی هاشم از چه زمانی در زندگی ایشان شروع شده است گفت: داستان شجاعت و صلابت عباس (ع) مدت‌ها پیش از ولادت او، از روزی آغاز شد که امیرالمؤمنین (ع) از برادرش عقیل خواست تا برای او زنی برگزیند که ثمره ازدواجشان، فرزندانی شجاع و برومند در دفاع از دین و کیان ولایت باشد.

وی افزود: او نیز «فاطمه» دختر «حزام‌بن‌خالدبن‌ربیعه» را برای همسری مولای خویش انتخاب کرد که بعدها «ام البنین» خوانده شد.

دبیر شورای راهبردی الگوی اسلامی ایرانی پیشرفت افزود: نخستین آرایه‌های شجاعت، در همان روز، زینت‌بخش غزل زندگانی عباس (ع) گردید. آن لحظه‌ای که علی (ع) او را «عباس» نامید، نامش به خوبی بیانگر خلق و خوی حیدری او بود، علی (ع) طبق سنت پیامبر (ص) در گوش او اذان و اقامه گفت ، سپس نوزاد را به سینه چسباند و بازوان او را بوسید و اشک حلقه چشمانش را فرا گرفت ،ام‌البنین از این حرکت شگفت‌زده شد و پنداشت که عیبی در بازوان نوزادش است، دلیل را پرسید واین طرح سوال و پاسخش خود اثباتی دیگر بر کتاب شجاعت و شهامت عباس (ع) را رقم زد.

حجت الاسلام کشوری ادامه داد: امیرالمومنین (ع) حاضران را از حقیقتی دردناک اما افتخارآمیز، که در سرنوشت نوزاد می‌دید، آگاه نمود که چگونه این بازوان، در راه مددرسانی به امام حسین (ع) از بدن جدا می‌گردد و افزود: «ای ام‌البنین! نور دیده‌ات نزد خداوند منزلتی سترگ دارد و پروردگار در عوض آن دست‌های بریده، دو بال به او ارزانی می‌دارد که با فرشتگان خدا در بهشت به پرواز درآید؛ آن سان که پیش‌تر این لطف به جعفربن‌ابی‌طالب شده است.

وی به ادامه ماجرا پرداخت و بیان داشت: اشک در چشمان ام‌البنین (ع) حلقه زد. او طالع فرزند خود را بلند می‌دید و هیچ چیز را برتر از این نمی‌پنداشت که فرزندش، فدایی راه امام خویش گردد. شادی جشن میلاد عباس (ع) با گریه درآمیخت و شیرینی خرسندی تولد او با بغض سنگین حسرت، فرو خورده شد؛ ولی افتخار و غرور از چشمان همه خوانده می‌شد.

حجت الاسلام کشوری در ادامه به خاستگاه تربیتی حضرت عباس اشاره کرد و افزود: عباس (ع) در گستره‌ای چشم به جهان گشود که رایحه دل‌انگیز وحی، فضای آن را پر کرده بود و در دامان مردی  پرورش یافت که در برابر تمامی ظلم ها ایستادگی کرده بود و در خانه‌ای رشد کرد که از زیور و زینت‌های دنیایی تهی، اما از نور ایمان سرشار بود.

وی افزود: پیداست که عباس (ع) نیز از همان آغاز و در همان خانه با مفهوم ستیز با ظلم آشنا شده است و از همان‌جا زمینه‌های ایستادگی و جانفشانی در راه حق در او به وجود آمده است.

کشوری افزود: ایشان در محضر پدری که پدر یتیمان بود و غمخوار و همزبان غریبان؛ پدری که لقمه‌های اشک‌آلود را با دست خود در کام یتیمان می‌گذاشت و ۲۵ سال، هر روز ثمره دسترنج خود را با نیازمندان تقسیم می‌کرد، پدری که افسار دنیا را رها کرده بود و از هر تعلق وارسته و از هر کاستی پیراسته بود، مردی که مدال سال‌ها پیکار در رکاب رسول خدا (ص) را به گردن آویخته بود و بت‌های جاهلیت را شکسته و خیبرهای الحاد را در هم نوردیده و فتح کرده بود و در دامان مادری که انگیزه ازدواج شوهرش با او را تا دم مرگ از یاد نبرد و آن را بن مایه تربیت فرزندان برومندش قرار داد؛ او که از همان آغاز فرزندان خود را بلاگردان فرزندان فاطمه (ع) خواست و پس از شهادت شوهر مظلومش، علی (ع)، هرگز به ازدواج مردی دیگری در نیامد.

حجت الاسلام کشوری در ادامه به نقش تربیتی امیرالمومنین (ع) برای جنگاوری حضرت عباس اشاره کرد و بیان داشت: به حق، امیرالمؤمنین (ع) بیشترین سهم را در این بروز و اتصاف این ویژگی برجسته و کارآمد روحی در عباس (ع) بر عهده داشت و تیزبینی امیرالمؤمنین (ع) در پرورش عباس (ع)، از او چنان قهرمان نام‌آوری در جنگ‌های مختلف ساخته بود که شجاعت و شهامت او، نام علی (ع) را در کربلا زنده کرد.

وی افزود: روایت شده است که امیرالمؤمنین (ع) روزی در مسجد نشسته و با اصحاب و یاران خود گرم گفت‌وگو بود. در این لحظه، مرد عربی در آستانه در مسجد ایستاد، از مرکب خود پیاده شد و صندوقی را که همراه آورده بود از روی اسب برداشت و داخل مسجد آورد. به حاضران سلام کرد و نزدیک آمد و دست علی (ع) را بوسید و گفت: مولای من! برای شما هدیه‌ای آورده‌ام و صندوقچه را پیش روی امام نهاد. امام در صندوقچه را باز کرد، شمشیری آب‌دیده در آن بود، درهمین لحظه، عباس (ع) که نوجوانی نورسیده بود، وارد مسجد شد. سلام کرد و در گوشه‌ای ایستاد و به شمشیری که در دست پدر بود، خیره ماند. امیرالمؤمنین (ع) متوجه شگفتی و دقت او گردید و فرمود: فرزندم! آیا دوست داری این شمشیر را به تو بدهم؟ عباس (ع) گفت: آری! امیرالمؤمنین (ع) فرمود: جلوتر بیا! عباس (ع) پیش روی پدر ایستاد و امام با دست خود، شمشیر را بر قامت بلند او حمایل نمود. سپس نگاهی طولانی به قامت او نمود و اشک در چشمانش حلقه زد. حاضران گفتند: یا امیرالمؤمنین! برای چه می‌گریید؟ امام پاسخ فرمود: گویا می‌بینم که دشمن پسرم را احاطه کرده و او با این شمشیر به راست و چپ دشمن حمله می‌کند تا این‌که دو دستش قطع گردد و این‌گونه نخستین بارقه‌های شجاعت و جنگاوری در عباس (ع) به بار نشست.

وی ادامه داد :شاید اولین تجربه حضور عباس در صحنه سیاسی، شرکت او در جنگ جمل بوده است؛ اما از تلاش‌های او در این جنگ، اسناد چندان معتبری در دست نیست. احتمال آن می‌رود که کم سن و سال بودن این نوجوان تلاشگر، سبب شده تا فعالیت‌های او از حافظه تاریخ پاک شود؛ اما حضور پر رنگ او در جنگ صفین، برگ زرینی بر کتاب نام‌آوری او افزوده است. در این مجال به گوشه‌هایی از اخبار این جنگ پرداخته می‌شود.

حجت الاسلام کشوری در مورد جایگاه حضرت عباس در روایات و احادیث گفت:‌ حضرت عباس به سبب اوج معرفت به ذات مقدس امام زمان خود و بصیرت فوق‌العاده‌ای که داشتند و نهایت در راه ولایتمداری جان خود را نثار کردند اهمیت فوق‌العاده‌ای را در تاریخ اسلام و در شیعه به دست آوردند و افتخار این را پیدا کردند که ائمه اطهار در شأن آن بزرگوار تعابیر عظیمی به کار ببرند.

وی تأکید کرد: حضرت عباس از معدود غیرمعصومین هستند که از معصوم برای ایشان زیارتنامه صادر شده است. از حضرت امام صادق(ع) زیارتنامه‌ای برای حضرت ابوالفضل روایت شده است، همچنین در زیارت ناحیه مقدسه در مورد حضرت عباس به صورت اختصاصی بیانات بلندی وجود دارد و حضرت اباالفضل مورد مدح حضرات معصومین قرار گرفته‌اند و این به سبب غرق بودن حضرت عباس در معرفت به ولایت است.

دبیر شورای راهبردی الگوی اسلامی ایرانی پیشرفت افزود: ‌برخلاف آنچه که بعضاً‌ در بین عوام و برخی ناآگاهان رایج است که حضرت عباس به خاطر جانفشانی برای برادر به این جایگاه دست یافت؛ باید گفت که خیر؛ این فضیلتی برای حضرت عباس نیست چرا که بسیار افراد هستند که حاضرند جان خود را برای برادر فدا کنند و لحظه‌ای برادر خود را رها نکنند، لذا اگر حضرت عباس عظمتی پیدا کرد نه به سبب فداکاری در راه برادر بلکه به سبب شناخت و معرفت کامل و یقین نسبت به مقام ولایت در زمان خود و فداکاری در راه ولایت بود.

کشوری افزود: اوج شخصیت حضرت عباس به دلیل بصیرت نافذ ایشان است چرا که امام صادق وقتی که می‌خواهد از عموی خویش یاد کند، با اینکه حضرت عباس فضیلت‌های بسیاری دارد اما در مورد ایشان می‌فرماید "کان نافذ البصیره".

عباس(ع) یار وفادار حسین (ع) 

حجت الاسلام کشوری در ادامه به مهمترین خصلت حضرت عباس (ع) ، یعنی وفاداری حضرت اشاره کرد و بیان داشت : که اباعبدالله الحسین(ع) با وجود حضرت عباس (ع) دلگرمی فراوانی در حادثه عاشورا داشت.

وی در ادامه به داستانی که کمتر به گوش رسیده و وفاداری حضرت عباس را به معنای واقعی جلوه می دهد و در بحار الانوار و نفس المهموم نیز ذکر شده است اشاره کرد و افزود : معاویه در آخرین روزهای زندگی خود به پسرش یزید سفارش کرد: «من رنج بار بستن و کوچیدن را از تو برداشتم. کارها را برایت هموار کردم. دشمنان را برایت رام نمودم و بزرگان عرب را فرمانبردار تو ساختم. اهل شام را در نظر بگیر که اصل و ریشه تو هستند. هر کس از آنان نزد تو آمد، او را گرامی بدار و هر کس هم نیامد، احوالش را بپرس ... من نمی‌ترسم که کسانی با تو در حکومت نزاع کنند، به جز چهار نفر: حسین‌بن‌علی (ع)، عبدالله‌بن‌عمر، عبدالله‌بن‌زبیر، و عبدالرحمن‌بن‌ابی‌بکر ... . حسین‌بن‌علی (ع) سرانجام خروج می‌کند. اگر بر او پیروز شدی، از او در گذر که حق خویشی دارد و حقش بزرگ و از نزدیکان پیامبر است ...»

وی ادامه داد : اما حکومت یزید با پدرش تفاوت‌های بنیادین داشت. چهره پلید و عملکرد شوم او در حاکمیت جامعه اسلامی، اختیار سکوت را از امام سلب کرده بود و امام چاره نجات جامعه را تنها در خروج و حرکت اعتراض‌آمیز به صورت آشکار می‌دید. اگر چه معاویه تلاش‌های فراوانی در راستای گرفتن بیعت برای یزید به کار بست، اما به خوبی می‌دانست که امام هرگز بیعت نخواهد کرد و در سفارش به فرزندش نیز این موضوع را پیش‌بینی نمود. امام با صراحت و شفافیت تمام در نامه‌ای به معاویه فرمود: «اگر مردم را با زور و اکراه به بیعت با پسرت وادار کنی، با این‌که او جوانی خام، شراب‌خوار و سگ‌باز است، بدان که به زیان خود عمل کرده و دین خودت را تباه ساخته‌ای.» و در اعلام علنی مخالفت خود با حکومت یزید فرمود: «حال که فرمانروایی مسلمانان به دست فاسقی چون یزید سپرده شده، دیگر باید به اسلام سلام رساند و با آن خداحافظی کرد.»

کشوری بیان داشت: در این میان حضرت عباس (ع) با دقت و تیزبینی فراوان، مسائل و مشکلات جامعه را دنبال می‌کرد و از پشتیبانی امام خود دست بر نمی‌داشت و حمایت بی‌دریغش را از امام اعلام می‌داشت. یزید پس از مرگ معاویه برای فرماندار وقت مدینه «ولیدبن‌عقبه» نوشت: «حسین (ع) را احضار کن و بی‌درنگ از او بیعت بگیر و اگر سرباز زد گردنش را بزن و سرش را برای من بفرست.» ولید با مروان مشورت نمود. مروان که از دشمنان سرسخت خاندان عصمت و طهارت (ع) به شمار می‌رفت، در پاسخ ولید گفت: اگر من جای تو بودم گردن او را می‌زدم. او هرگز بیعت نخواهد کرد.

وی افزود: امام حسین (ع) را احضار کردند. حضرت عباس (ع) نیز به همراه سی تن از بنی‌هاشم امام را همراهی نمودند. امام داخل دارالاماره مدینه گردید و بنی‌هاشم بیرون دارالاماره منتظر فرمان امام شدند و ولید از امام خواست تا با یزید بیعت نماید؛ اما امام سر باز زد و فرمود: «بیعت به گونه‌ای پنهانی چندان درست نیست. بگذار فردا که همه را برای بیعت حاضر می‌کنی، مرا نیز احضار کن تا بیعت نمایم. مروان گفت: امیر! عذر او را نپذیر! اگر بیعت نمی‌کند گردنش را بزن. امام برآشفت و فرمود: «وای بر تو ای پسر زن آبی چشم! تو دستور می‌دهی که گردن مرا بزنند! به خدا که دروغ گفتی و بزرگ‌تر از دهانت سخن راندی.»

کشوری ادامه داد: در این لحظه مروان شمشیر خود را کشید و به ولید گفت :« به جلادت دستور بده گردن او را بزند! قبل از این‌که بخواهد از این‌جا خارج شود. من خون او را به گردن می‌گیرم.» امام همان‌گونه که به بنی‌هاشم گفته بود، آنان را مطلع کرد، و عباس (ع) به همراه افرادش با شمشیرهای آخته به داخل یورش بردند و امام را به بیرون هدایت نمودند امام صبح روز بعد آهنگ هجرت به سوی حرم امن الهی نمود و عباس (ع) نیز همانند قبل بدون درنگ و تامل در نتیجه و یا تعلل در تصمیم‌گیری ، بار سفر بست و با امام همراه گردید و تا مقصد اصلی، سرزمین طف، از امام جدا نشد و میراث سال‌ها پرورش در خاندان عصمت و طهارت (ع) را با سخنرانی‌ها، جانفشانی‌ها و حمایت‌های بی‌دریغش از امام به منصه ظهور رساند./

کد خبر 321477

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.