«ولایت پذیری» از ارکان اصلی دینداری است

بار دیگر، غدیر، عید بزرگ خدا، در پهندشت تیره شب چهره برافروخت، و مشعلی برای هدایت انسانهای جستجوگر و جانهای مشتاق برافراخت.

به گزارش ایمنا، تشنگان زلال هدایت که در این کویر بی حاصل، در طلب آب بر آمده اند، اینک چشم به بیابان "جحفه" دوخته اند تا دست نبوت را در دست امامت ببینند، و از این صحنه نور افشان، حیات معنوی گیرند.

و اینک ما، امروز افتخار داریم که رعیت امام منتظر، مهدی موعود (عج) هستیم. اگر در روز غدیر سال دهم هجری نبودیم، دست بیعت به فرزند برومندش حضرت بقیه الله ارواحنا فداه داده ایم، و از خدای متعال می خواهیم تا روزی که زنده ایم، پیمان نشکنیم.

با فرا رسیدن ایام غدیر کم و بیش به واقعه غدیر پرداخته می شود اما در این بین دانستن برخی از سوالات اساسی در مورد ولایت و امامت و جانشینی که همواره مورد سوال جوانان است خالی از لطف نیست. به همین منظور تصمیم گرفتیم تا گفتگویی را با مدیر بنیاد فرهنگی امامت در اصفهان داشته باشیم.

حجت الاسلام محمد کاظمی چند سالی است که مدیریت بنیاد امامت در اصفهان را بر عهده دارد که در این بنیاد کلاس های آموزشی با مباحث امامت و ولایت برگزار می شود و بهتر دانستیم که جواب سوالات خود پیرامون این مباحث را از وی جویا شویم.

به عنوان سوال ابتدایی به مفهوم ولایت بپردازید و در اصل ذکر کنید که ولایت ائمه (ع) به چه معناست؟

معنای لغوی ولایت سرپرستی و صاحب اختیار بودن است. ولی به معنی سرپرست، به کسی گفته می شود که فرد یا افرادی تحت ولایت و اختیار او هستند و سرپرستی و صاحب اختیاری آنها به او سپرده می شود. مثلاً پدر بر فرزند کوچک خود ولایت دارد. یعنی در واقع صاحب اختیاری و سرپرستی آن بچه به او سپرده می شود. تا در همه امور او در حد توان خود بکوشد و همه نیازهای مادی و معنوی فرزند را برآورده سازد. کودک نابالغ مصالح و مفاسد خویش را تشخیص نمی دهد و در این زمینه تکیه گاهش پدر و مادرش هستند. اگر خود را به آنها بسپارد و دست در دست آنها حرکت کند، از بلاها و آفات مصون می ماند؛ وگرنه خود توانایی و تشخیص حفظ خود را ندارد. امید فرزند پدر و مادرش هستند که در هر ناملایمتی روبه سوی آنها می آورد و چاره خود را در پناه آوردن به ایشان می جوید. پس بدین ترتیب پذیرفتن ولایت یعنی پذیرفتن سرپرستی و صاحب اختیاری و ترجیح دادن خواست ولی بر خواسته خود. رابطة ائمه- علیهم السلام- هم با انسانهای عادی شبیه رابطه پدر و مادر با فرزندان کوچک و نابالغ خویش است، که از درک نفع و ضرر خود عاجز هستند و باید در همه چیز به پدر پناه بیاورند. خداوند مسئولیت حفظ و نگهداری مردم را به اولیای خود داده و در مقابل از آنها خواسته است که مردم را در مسیر عبودیّت و معرفت خداوند متعال سوق دهند. اگر انسانها به این اولیای خدا پناه بیاورند و آنها را ولی خودشان قرار دهند، یقیناً در طریق بندگی خدا قرار خواهند گرفت. خداوند به مؤمنان در امور خودشان اختیار داد و برای آنان حق تصرف درباره خودشان را داده است. مؤمن می تواند شیوه زندگی اجتماعی، پوشیدن لباس، نوع غذا و سایر امور خویش را در چهارچوب احکام الهی تنظیم نماید. آنچنان که در روایتی آمده است: خدای متعال تمام امور مؤمن را به خود او واگذار فرمود، جز این که او در ذلیل نمودن خویش اختیار دار نیست. اما ولایت پیامبر اکرم (ص) بر مؤمن از خود او بیشتر است. پس بدین ترتیب ولایت امیرالمؤمنین– علیه السلام- و اولاد ایشان هم در مؤمنان اولی به تصرف است. این یکی دیگر از معنای ولایت یعنی ولی اولی به تصرف است. پس منظور از ولایت الهی نسبت به مؤمنین، همان سرپرستی است، آن هم همراه با تصرف در امور.

آیا ولایت پذیری با آزادی در تناقض است؟

برای اینکه انسانی عاقل بتواند در اجتماع بشری به حیات خود ادامه دهد، باید ارزشها و ضد ارزشهای آن جامعه را بشناسد. همچنین موظف به اجرای یک سری قوانین است تا مورد احترام دیگران باشد. مسلّماً پذیرفتن و اجرای این قوانین جلوی یک سری از آزادیهای انسان را می گیرد، ولی اجرای این قوانین نهایتاً به نفع خود انسان و باعث راحت و هموارتر شدن مسیر زندگی او می شود. به عنوان مثال ما در هنگام رانندگی مجبور به رعایت یک سری قوانین هستیم که این قوانین مانع از انجام تمامی خواسته های ما می شوند. ولی در صورت نبودن این قانونها هرج ومرج و بی بندوباری باعث بروز مشکلات زیادی برای ما در هنگام رانندگی خواهد شد.

 ولایت پذیری نیز در واقع اجرای قوانین زندگی است، که در آن جامعه تحت سرپرستی انسانی کامل که علم و اوامر و نواهی او مرتبط و گرفته شده از خدایی است که خالق بشر است و آگاهی به نیازهای او دارد قرار می گیرد. انتخاب این عمل کاملاً در اختیار خود انسان است، تا آنچه او را به کمال می رساند انجام دهد. پس با اطاعت و پذیرفتن ولایت، انسان حدّ و مرزی برای خود تعیین کرده و محدودیتی را می پذیرد. چرا که انسان بی محدودیت حیوانی است که هیچ نظم و قانونی برای زندگی خود ندارد. هر کاری بخواهد انجام می دهد. در صورتیکه به هر کجای این جهان خاکی که نظر کنید، دارای نظم و مقررات است و انسان شایسته و محترم به فردی اطلاق می شود که هنجارهای جامعه را رعایت کند. مثلاً از چراغ قرمز عبور نکند، دزدی نکند، دروغ نگوید و ...  پس آزادی نامحدود در هیچ جامعه ای وجود خارجی ندارد و وجود قانون برای هر جامعه ای لازم و ضروری است و اجرای این قوانین در واقع پذیرفتن همان محدودیتی است که در سرتاسر دنیا مورد احترام و نیز مورد احتیاج بشر است.

آیا ولایت پذیری مضرّ و غیرمعقول است؟

در ابتدا باید به این نکته توجه بیشتری داشت که اساساً این ولایت از طرف چه کسی و برای چه کسانی تعیین شده و هدف از وضع این قوانین بر چه اصولی استوار بوده است؟  بطور یقین این قوانین ولایت از طرف پروردگار جهان به رسول او نازل گشته و پس از ایشان به جانشینان بر حقشان سپرده شده تا در تمامی دوران زندگی تا روز قیامت به بشر اعلام گردد. از طرفی خداوند، که خالق و صانع بشر است، این توانایی را به انسان داده تا با عبادت و بندگی به سر حدّ منزل مقصود که همان سعادت و کمال است برسد و نیز بر اساس خلقت و نیازهای بشر، بایدها و نبایدهایی را تحت عنوان قوانین دین برای او معین فرموده تا با اطاعت و عمل به آنها به هدف نهایی خلقت راه یابد. هر عقل سلیمی می پذیرد که بهترین قانون گذار برای بشر، خالق و آفریننده ای است که به تمامی مشکلات و نیازهای جسمی و روحی او احاطه دارد. از طرف دیگر، انسان ولایت پذیر کسی است که اولاً قوانین الهی را به عنوان بهترین و کاملترین قوانین بپذیرد. ثانیاً ولایت شخص یا اشخاصی که نمایندگان و خلفای پروردگار در روی زمین هستند و مسئول اجرای قوانین الهی می باشند را بر خود لازم بداند. انسانی که ولایت پروردگار و نمایندگان و خلفای او را بر خود نپذیرند، با وجود ضعفها و ناتوانایی هایی که دارد و به علت نافرمانی و عمل نکردن به دستورات الهی، ضررهای جبران ناپذیری برای خود به ارمغان خواهد آورد که برایش جز حسرت و پشیمانی در دنیا و آخرت سودی نخواهد داشت.

سوالی که زیاد مطرح می شود این است که در انتخاب ولی و سرپرست، خدا و پیامبر سزاوارترند یا مردم؟ برای این سوال چه پاسخی دارید؟

ما انسانها درطول مدت زندگی اجتماعی خویش با انتخابهای مختلفی از قبیل انتخاب نماینده کلاس؛ نماینده شهر، دولت؛ هسر؛ شغل؛ منزل؛ و....مواجه شده ایم. در برخی موارد از نتیجه این انتخاب خشنود بوده ایم و گاهی ناخشنود. ولی حتی زمانیکه این انتخاب را صحیح می دانستیم با مواردی برخورد کرده ایم که در تصمیم و انتخاب خود آنها را مدنظر قرار نداده بودیم. این نوع سهل انگاریها و بی توجهی ها نشان از عدم توانایی ما در انتخاب صحیح است. فی الواقع انسان این توانایی را ندارد که بتواند بطور همزمان تمامی مسائل را مد نظر قرار دهد و اگر هم برفرض محال؛ بتوان شخصی را یافت که چنین توانایی و قدرتی داشته باشد، باز هم به علت محدودیت دید بشر این شخص نمی تواند عاقبت و نتیجه امر را بداند. مشکلاتی که در قوانین بشری که عاقل ترین و عالم ترین انسانها آنها را وضع کرده اند، وجود دارد، ناشی از همین ضعف است و از همین رو پیوسته شاهد به بن بست رسیدن قوانین بشری در عرصه های گوناگون هستیم. امروز قانونی وضع می شود؛ فردا برای رفع اشکالاتش چندین تبصره می گذارند ولی نهایتاً بدلیل مشکلات فراوانی که دارد ناچار به نقض آن قانون می شوند. مسلماً این مشکلات زمانی رفع خواهد شد که قانونگذار دارای علمی کامل و گسترده باشد و تمامی نیاز بشر و جامعه تا روز قیامت و نیز عاقبت عمل به این قوانین را بداند و در ضمن قدرت و توانایی اعمال این قوانین را داشته باشد. با کمی تفکر و انصاف متوجه خواهیم شد که تمامی این مسائل تنها در حیطه علم و قدرت خداوند متعال می گنجد چرا که خدا به عنوان آفریننده و پرورش دهنده مخلوقات بطور کامل به نیازها و مصالح آنها در دنیا و آخرت واقف می باشد. از این روست که قوانین الهی جاودانی می باشند و تا روز قیامت بدون آنکه تبصره ای به آنها اضافه شوند کاربرد دارند. در مورد انتخاب پیامبر و جانشین او نیز مسأله به همین گونه است. یکی از شئونی که ما برای پیامبر الهی و جانشین او قائل هستیم عصمت از گناه و اشتباه است. آیا انسان عادی این قدرت را دارد که معصوم را از غیر معصوم تشخیص دهد؟ مسلماً بشر چنین قدرتی ندارد و تنها پرورگار جهانیان است که نهان و آشکار انسانها را می داند وقدرت شناخت و معرفی رهبری معصوم که شایستگی ولایت بر مردم را داشته و نیز قدرت حفظ و نگهداری دین الهی و قوانین آن را دارد از آن اوست. لذا خداوند به انتخاب پیامبر و جانشین او سزاوارتر است و نیز تنها کسی است که قدرت این انتخاب داراست. از همین رو پیامبر اکرم- صلی الله علیه و آله و سلم- در روز عید غدیر خم از طرف و به فرمان خداوند امیرمؤمنان را به جانشینی خود انتخاب کردند تا با این انتخاب دین خداوند کامل گردد.

با پاسخ سوال قبل این سوال به میان می آید که اگر انتخاب امام به عهده ما بود چه اتفاقی می افتاد و چه عوارضی داشت؟

از آنجایی که این انتخاب (انتخاب امام) بر عهده ی ما نیست، تصور اینکه «اگر بر عهده ما بود چه می شد؟» بسیار مشکل است. ولی برای درک بهتر مسأله می توان به مواردی رجوع کنیم که انتخاب آنها بر عهده خود انسان گذاشته شده است. از جمله موارد و اشخاصی که انتخاب آن به عهده انسان است انتخاب همسر می باشد. حال بیایید بررسی کنیم که وقتی ما تصمیم به ازدواج می گیریم برای انتخاب همسر مناسب چه می کنیم؟ بدیهی است که هر شخصی برای انتخاب صحیح بعد از گفتگوها و تبادل نظرها و توافقات و آگاهی از مشخصات و اعتقادات طرف مقابل شروع به یک سری تحقیقات جامع برای شناخت کامل همسر آینده خود می نماید. در تمامی مدت این تحقیق خانواده بر جامعه با انسان همسو می شود و سعی دارد تا با اطلاعاتی که عرضه می کند، کمک کند تا این زندگی جدید بر اساس انتخابی صحیح آغاز شود. ولی بعد از طی تمامی این مراحل آیا کسی می تواند اطمینان کامل از صحت این انتخاب داشته باشد؟ مراجعه به آمار طلاق در سطح جامعه نشان می دهد که تعداد زیادی از این انتخاب ها نادرست بوده است. اینکه علت این طلاقها چه بوده برای ما مهم نیست، بلکه مسأله مهم این است که در انتخابی که به عهده ما گذاشته شده چه نتیجه ای عاید ما شده است. به همین دلیل است که ما در بین اکثریت نزدیک به اتفاق خانواده ها می بینیم که بعد از تمامی تحقیق ها و تلاشی که برای انتخاب صحیح دارند، در پایان، خود و زندگی خود را به خدا سپرده، و با توکل بر خدا از او می خواهند که این انتخاب را تأیید نموده و آنها را در زندگی یاری دهد، تا خوشبخت و سعادتمند شوند و در آخر اگر بفهمند که این انتخاب مورد تأیید پروردگار نمی باشد هر چقدر هم که به طرف مقابل علاقمند باشند از این ازدواج منصرف می شوند. تمامی این مسائل و مشکلات نشان از عجز ما در انتخابی مناسب دارد. از موارد دیگری که انتخاب آن در زندگی به ما سپرده شده، انتخاب دوست و شریک است. با تمام وقتی که ما در انتخاب دوست و یا شریک داریم، هیچ گاه نمی توانیم از نتیجه این دوستی یا شراکت اطمینان داشته باشیم. این همه مواردی که از کلاهبرداریها در بین شرکاء شنیده می شود و یا اختلافهایی که بین شرکاء و یا بین دوستان بوجود می آید و یا مواردی که دوستی با اِغفال دوست دیگر، زندگی او را به ورطه هایی چون ورشکستگی، اعتیاد و ... می کشاند و مسائل دیگری که هر روزه در جامعه شاهد آنیم، همگی نشانگر عدم توانایی انسان در انتخاب دوست و شریک است.  البته باید به این نکته نیز توجه داشته باشیم که تمامی انتخاب هایی که بر عهده ما گذاشته شده، انتخابهایی است که تنها برای خود می کنیم (یا نهایت برای چند نفر) یعنی من دوست، شریک و یا همسر را برای خودم انتخاب می کنم و در این انتخاب اینقدر عاجز هستم، حال چگونه انتظار داریم که بتوانیم در انتخاب رهبر و امامی که از طرفی قرار است سرپرستی جامعة جهانی را بر عهده داشته باشد. از طرف دیگر به مسائل مربوط به دنیا و آخرت ما رسیدگی کند، بر این همه عجز و ناتوانی خویش چیره شده و انتخاب صحیحی داشته باشیم؟ در نهایت، با توجه به تمامی این مسائل بدیهی است که تنها کسی می تواند این انتخاب را بهترین و صحیح ترین صورت برای ما داشته باشد، که هم شناخت کاملی از انسانها و نیازهای آنان داشته باشد، هم راه سعادت دنیا و آخرت انسان را بشناسد. ونیز هیچ نوع عجز و ناتوانی و یا انتخاب ناصحیح را نتوان به او نسبت داد.آیا این صفت را در کسی جز ذات مقدس پروردگار می توان یافت؟ آیا این انتخاب را کسی جز پروردگار می تواند به شایسته ترین صورت انجام دهد؟ پس در نهایت ما قدرت انتخاب امام و رهبری که تضمین دنیا و آخرت ما را کند نداریم و تنها کسی که می تواند چنین انتخابی کند خداوند است.

آقای کاظمی چه کسی جانشین پیامبر را تعیین می کند و چگونه به مردم معرفی می نماید؟

ضمن بررسی تاریخ تمامی ادیان الهی، در می یابیم که همه پیامبران الهی و صاحبان شرایع، اوصیایی داشته اند که تمامی این اوصیاء توسط خدای عزوجل انتخاب شده اند به وسیله پیامبران الهی به مردم معرفی گشته اند، و مردم ابدا‍ً در انتخاب این اوصیاء دخالتی نداشته اند و هیچگونه رأی گیری در کار نبوده است.

حق هم همین است، آن خدایی که برای هدایت و راهبری بشر به سر منزل سعادت، پیامبرانی را برگزیده و به سوی انسانها فرستاده است و با بینه و دلیل به مردم معرفی کرده؛ خود باید برای آن پیام آوران الهی، جانشین برگزیند و همان گونه که اوامر ونواهی خود را توسط پیامبرانش به مردم رسانده است، جانشینان برگزیده خویش را به مردم توسط همان پیامبر معرفی نماید. این سنت الهی در مورد خاتم پیامبران و اوصیای مکرم ایشان به اجرا در آمده است و خدای عزوجل، جانشینان پیامبرش را به او معرفی نموده و پیامبر- صلی الله علیه و آله و سلم- آن بزرگواران را به مردم شناسانده است.شواهد تاریخی بسیاری بر این مدعا وجود دارد که پیامبر- صلی الله علیه وآله وسلم- از جانب خداوند، وصی خود را در مواقف گوناگون به مردم معرفی فرموده اند. ما در اینجا به ذکر نمونه ای از آغاز و دیگری از انجام بسنده می کنیم:« آن در خانه ابوطالب بوده و این در صحرای جْحفه.»

آیا به نظر شما منطقی است که پیامبر خدا(ص ) امت را پس از خود، بدون سرپرست واگذارند؟

 آیا به نظر شما این غیر منطقی نیست که مدیر یک مدرسه غیر انتفاعی یا مدیر یک کارخانه که برای مدرسه اش یا کارخانه اش زحمات زیادی متحمل شده ، برنامه ریزی کرده و سرمایه گذاری نموده، در هنگام ترک مدرسه یا کارخانه و رفتن به مسافرت راجع به مدیریت آنجا بعد از خود چیزی نگوید و هیچ سفارشی نکند و کارکنان و کارگران را به حال خود رها کند و برود؟! آیا این غیر منطقی است که مدیر یک مدرسه یا یک کارخانه طوری برنامه ریزی نماید که بعد از رفتن او هیچ مشکلی برای کارکنان و کارگران و دانش آموزان و نظام موجود در آن جوامع پیش نیاید؟مدیر یک مدرسه یا یک کارخانه به خوبی می داند: برای جلو گیری از انحرافات احتمالی، تصمیم گیری های ضروری ، سیاست گذاری و هدایت جمعی کارکنان وکارگران مدرسه یا کارخانه بایـد کسی را انتــخاب کنـد که پاسخ گو باشــد و از هـرج ومـرج جــلو گیری نمـاید و نظـم محیـط را برقرار دارد. یک مدیر دانا از قبل برنامه ریزی می کند و به دنبال شخصی صالح وشایسته« که به قوانین ومقررات مجموعه آشنا باشد» می گردد و به جای خود می گمارد. زیرا رها کردن کارخانه یا مدرسه بدون سرپرست و جانشین مناسب برای مدیر، کاری غیر منطقی است. پیامبر هم به طور منطقی می بایست برای جامعه بعد از خود ، فکر«جانشینی صالح ، شایسته و آگاه به مقررات» باشد تا از بروز اختلافات ، هرج و مرج و بی نظمی جلو گیری نماید و پاسخ گوی جامعه در موارد جدید باشد. آری ، رها سازی جامعه بدون سرپرست شایسته، کاری خلاف عقل و منطق است و پیامبر، کار غیر منطقی و غیر عقلایی نمی کند. این شیوه منطقی وعقلایی در زمان حیات پیامبر نمونه های تاریخی مختلفی دارد. مثلا وقتی پیامبر برای غزوه ای از مدینه بیرون می رفتند، کسی را برای جانشینی خودشان در مدینه انتخاب می کردند و به سرپرستی مردم می گماردند. این جای بسی تعجب است از گروهـی که خـود را پیـرو سنـت پیــامـبر می نامند و از پذیرفتن این سنت پیامبر بعد از وفات ایشان امتناع می ورزند! بنابراین و با توجه به ذکر مثال های یاد شده در زندگی افراد عادی و سنت جاری پیامبر در حیات شریفشان، این غیر منطقی است که پیامبر خاتم از دنیا بروند و امت خود را بدون انتخاب جانشین و برگزیدن سرپرست برای آنها، تا قیامت رها کنند و به حال خود واگذارند!

به عنوان سوال پایانی برخی از آثار ولایت پذیری را عنوان کنید.

یکی از آثار ولایت پذیری بهره برداری از برکات زمین و آسمان است. در بحار الانوار از امام علی (ع) نقل شده است اگر امت اسلام ازآن هنگام که خداوند جان پیامبرش را ستاند، مرا پیروی می کردند و از من فرمان می بردند ،قطعا از برکات بالای سر و زیر پایشان بهره مند می شدند.

فزونی ایمان و دانش از دیگر آثار ولایت پذیری است. در تفسیر آیه 16 سوره جن " وَأَن استقاموا علی الطریقةِ لأسقیناهم مائً غدقا" اگربر راه راست پایداری کنند، هرآینه از آبی فراوان سیرابشان می کنیم، امام صادق (ع) فرمودند: یعنی اگر کسانی در ولایت علی (ع) استقامت بورزند، دانش فراوانی به آنان می چشانیم، دانشی که آن را از امامان فرا می گیرند.

شرط قبولی عبادات و حیات و مماتی همانند پیامبر داشتن را نیز می توان از دیگر آثار ولایت پذیری نام برد./

کد خبر 318401

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.