به گزارش گروه پایداری خبرگزاری ایمنا: با توجه به فرارسیدن ماه مبارک رمضان و زنده نگاه داشتن یاد و خاطره شهدای هشت سال جنگ تحمیلی در ادامه مروری خواهیم داشت به تعدادی از خاطرات شهدا از ماه مبارک رمضان:
در اولین روزهای تأسیس سپاه، پاسدار شد؛ رفت مهندسی سپاه. چند ماهی تهران بود که شنید در کرمانشاه به نیروی داوطلب نیاز دارند؛ رفت مهندسی کرمانشاه. چیزی نگذشت که جنگ هم شروع شد. زیر آتش عراق و کومله دموکرات برای سپاه پادگان و سنگر ساخت. اولین زاغهی مهمات سپاه را هم همان روزها ساخت. یک سال و چند ماه آنجا ماند و برگشت تهران. اواخر سال ۱۳۶۱، دفتر مهندسی استان تهران را به او دادند. اسفند ۱۳۶۳ مسئول نصب پلهای شناور خیبر شد؛ بزرگترین پل تاکتیکی جهان. گردانهایی که برای نصب پل تشکیل داد، هستهی نخستین تشکیلاتی شد که بعدها صراطالمستقیم نام گرفت. برای اینکه در جبهه حضور مستمر داشته باشد، شد فرمانده تیپ رزمی مهندسی کوثر؛ یکی از تیپهای قرارگاه صراطالمستقیم. سال ۱۳۶۴، مدیرکلی پشتیبانی مهندسی وزارت سپاه را هم به او دادند. باید همهی کارهای عمرانی وزارت سپاه را پشتیبانی میکرد. چند ماه بعد رئیس دفتر مهندسی استان مرکزی استعفا کرد؛ باز هم رفتند سراغ او. ۱۴ خرداد ۱۳۶۵ شد؛ ماه رمضان بود. برای جلسهای باید میرفت قم. در راه بازگشت، با زبان روزه به دیدار پروردگارش شتافت.
مهندسی نخوانده بود، اما مهندسها پیشاش چیز یاد میگرفتند. داوطلب کارهایی میشد که کمتر کسی برای انجامش پیشقدم میشد. هرچه میگفتند انجام میداد؛ نه نمیگفت. کارهایی به او میگفتند که از دست کسی برنمیآمد. کارهایی را قبول میکرد که کار چند نفر بود. قحطالرجال نبود؛ اما او بهتنهایی بیش از چند نفر بود/ سرداران ۳: بیش از چند نفر، شهید جولایی، نویسنده: جواد کلاته عربی
///////
حسین گفته بود اگر من ماه رمضان منطقه بودم، شما به جای من قرآن را ختم کنید. پنج جزئش را خوانده بودیم. یک روز در زدند. برادرم باز کرد، گفت «از سپاه اومدهن.» مادرم چادر سر کرد و رفت جلو در. فقط پرسید «جسدش کجاست؟»
طرف تعجب کرده بود. فکر میکرد کسی قبل از خودش آمده به ما خبر داده/ روزگاران:خاطرات ۳، نویسنده: آیدین نظاری
نظر شما