عجم زنده کردم بدین پارسی

بی تردید ژرفای زبان فارسی، مدیون تلاش شگفت حکیم ابوالقاسم فردوسی، بزرگ ترین شاعر حماسه سرای ملی ایران است.

به گزارش ایمنا، فردوسی، از جمله معماران فرهنگ و ادب بخش بزرگی از جهان امروز است که با هموار ساختن رنجی سی‌ساله بر خود، توانست اندیشه پویا و تصویری زیبا را در همگونی دین و فرهنگ ملی در قالب یادگاری هزار ساله، ولی همواره تازه و سودمند باقی گذارد. در سال ۳۲۹ هجری که ابوعبداللّه‌ رودکی، پدر شعر فارسی بدرود حیات گفت، روستای باژ از توابع خراسان، شاهد ولادت ابوالقاسم حسن‌بن علی طوسی، معروف به فردوسی بود. فردوسی از کودکی به دانش‌آموزی پرداخت و اخلاق، تاریخ و فرهنگ ایرانی، تن و جان او را پرورش داد. او با شوق و دقتی عاشقانه، در نظم کشیدن شاهنامه می‌کوشید و هرگاه فرصتی می‌یافت، مطلبی از زندگی خود را نیز در سرگذشت این نامه باستان می‌گنجاند. او همسری باسواد و اهل ادب داشت که از او با لطف و مهربانی یاد می‌کند. همچنین صاحب پسر و دختری شد که البته پسر در جوانی از دست رفت و پدر را در غم خود داغدار کرد.

فردوسی و زبان فارسی

 فردوسی برای اظهار هنر خود، زبان ساده‌ای را به کار برده و شاهنامه را شاهکار زمان و بیان ساخته است. پس از اسلام و با ورود ادبیات عرب به ایران اندک‌اندک بسیاری از واژگان و ترکیب‌های اصیل فارسی، به دست فراموشی سپرده می‌شد، ولی حکیم توس، با به نظم در آوردن شاهنامه، تا حد زیادی جلو این کار را گرفت. از این رو، با اینکه بیش از هزار سال از تاریخ نظم شاهنامه می‌گذرد، امروزه هم زبان این کتاب، برای فارسی‌زبانان قابل فهم است. این، معجزه سادگی زبان است که فردوسی آن را به وجود آورد. بسیاری از واژه‌های ساده به کار رفته در شاهنامه، از آفت فراموشی مصون مانده است؛ زیرا بیشتر این واژه‌ها که در ادبیات شاهنامه آمده، بر زبان‌ها جاری گشته و تا امروز باقی است.

رسالت فردوسی

حکیم ابوالقاسم فردوسی، با شاعران هم‌عصر خود تفاوت بسیاری داشت. در آن زمان، بسیاری از شاعران به ستایش شاهان و درباریان سرگرم بودند. در این میان، فردوسی، ستایش‌گری را پیشه خود نساخت. او در شاعری هدف بلندتری داشت و برای خویش رسالتی تاریخی قائل بود. به همین دلیل، به صله و ستایش نیاز نداشت. بزرگ‌ترین امتیاز فردوسی این است که او شاعری را رسالت می‌پنداشت و یک‌دل و یک جهت به این کار بزرگ همت گماشت و شاهنامه، ارزشمندترین کتاب تاریخی منظوم را از خود به یادگار گذاشت.

حکمت فردوسی

سال هاست که ایران و ایرانی، فردوسی، شاعر بزرگ سرزمینشان را به نام "حکیم" می شناسند. مقام معظم رهبری، حضرت آیت اللّه خامنه ای درباره حکمت حکیم توس می فرماید: "خوش بختانه ادبیات سَلَف ما همه اش در جهت ارزش های الاهی و اسلامی است؛ از جمله همین شاهنامه... حقیقت قضیه این است که فردوسی یک حکیم است. تعارف که نکردیم به فردوسی حکیم گفتیم. الان چند صد سال است که دارند به فردوسی حکیم می گویند. حکمت فردوسی چیست؟ حکمت الاهیِ اسلامی. شما خیال نکنید که در حکمت فردوسی، یک ذره حکمت زردشتی وجود دارد.... فردوسی، خدای سخن است؛ او زبان مستحکم و استواری دارد و واقعا پدر زبان فارسی امروز است؛ او دلباخته و مجذوب مفاهیم حکمت اسلامی بود؛ شاهنامه را با این دید نگاه کنید. "

شاهنامه

مجتبی مینوی درباره بزرگی و عظمت شاهنامه فردوسی می گوید: «شاهنامه، بنایی بلند و یادگاری بزرگ است از عصر پهلوانی ایرانی، از عصر جمشید و فریدون و کیخسرو و رستم گرفته، تا ظهور شاهنشاهی ساسانیان و انقراض آن. در این کتاب از هر نوع فکر و موضوع، خواه پهلوانی و حماسی، خواه عاشقانه و غزلی، خواه اندرزی و تعلیمی، خواه رمزی و نغزی، خواه داستانی و اساطیری که بتوان آن را در حوزه مفهوم شعر درآورد، موجود است.

اهمیت شاهنامه

مرحوم دکتر مجتبی مینوی، اهمیت شاهنامه حکیم توس را از سه نظر برمی شمارد: اول این که شاهنامه در قیاس با آثار ملی دیگر ملت ها، اثری سترگ، عظیم و در خور افتخار هر ایرانی است؛ دوم این که شاهنامه، تاریخ داستانی ایران و حاوی قصه های ملی ایرانیان است؛ و سوم این که زبان فارسی، وسیله استحکام عُلقه اتحاد و ارتباط طوایف ایرانی است و شاهنامه فردوسی، چنان مایه و پایه زبان فارسی را غنی و محکم کرد که از آن پس، فراموش شدن و از بین رفتنش محال بود. از این رو، این کتابْ پایه و بنیاد اتحاد قومی ایرانیان به شمار می آید.

مقام معظم رهبری و شاهنامه

هنر بزرگ حکیم توس در بنیان کاخ بلند شاهنامه، این بود که فقط حماسه سرایی و داستان پردازی حماسی و پهلوانی نکرد و در کنار آن، به سجایا و فضیلت های اخلاقی نیز پرداخت و به گفته مقام معظم رهبری، جریانی از یکتاپرستی و توحید را در سرتاسر کتاب سترگش جای داد. حضرت آیت اللّه خامنه ای در این زمینه فرموده اند: "من موافقم که از فردوسی تجلیل بشود. شاهنامه تحلیل بشود و حکمت فردوسی استخراج بشود... د. اگر کسی به شاهنامه نگاه کند، خواهد دید که یک جریانِ گاهی باریک و پنهان و گاهی وسیع از روح توحید، توکل، اعتماد به خدا و اعتقاد به حق و مجاهدت در راه حق، در سرتاسر شاهنامه جاری است. "

فضیلت های اخلاقی در شاهنامه

شاهنامه حکیم توس، گنجینه خرد و دانایی است و سراسر آن، درس انسانیت و اخلاق و فضیلت است. آزادگی و گردن فرازی و تسلیم نشدن در برابر ناحق، اصول ثابت انسانی، اخلاقیِ تمامی پهلوانان شاهنامه است. شاهنامه حکیم ابوالقاسم فردوسی، سرشار از مصرع ها و بیت هایی است که اکنون به نام ضرب المثل، در بین مردمان به کار می رود. علامه دهخدا، ۱۹۱۹ مَثَل از شاهنامه استخراج کرده و در کتاب امثال و حِکَم خود آورده است.

رمز هوشیاری فردوسی

این که شاهنامه را امروز و بعد از هزار سال، حتی ایرانیان درس ناخوانده هم می فهمند، دو سبب دارد: یکی این که فردوسی آن را به زبان ساده عصر خود سروده است و دوم این که در طی هزار سال، ایرانیان مدام آن را خوانده اند و تعبیرات شاهنامه، بر سر زبان ها مانده و از گزند نیستی رسته است. شاهنامه، شاهکاری مردمی و به زبان مردم روزگار سراینده آن است. رمز هوشیاری فردوسی هم در این است که آن را به نثر ننوشته که فقط با سوادان معدود آن عصر و قرن های بعد بتوانند آن را بخوانند و از آن بهره گیرند. آن را به نظم درآورده تا دست مایه کار شاهنامه خوان ها گردد و در خاطرها جای گیرد و در میان توده های مردم رواج یابد و تأثیر بخشد.

خداپرستی توحیدگرا

در میان شاعران ایران زمین، حکیم ابوالقاسم فردوسی جایگاهی ویژه دارد. او در جای جای شاهنامه یا نامه باستان، انسان را به خداپرستی دعوت کرده، آن را نشانه خردمندی و یگانه راه سعادت می داند. او خداپرستی توحید گرا و از شرک سخت گریزان است. او یأس و ناامیدی از رحمت الاهی را سرآغاز بدبختی می شمرد و ناسپاسی به خدا را هراس انگیز می خواند. خداوند در شاهنامه، قدرتی مطلق و فراگیر دارد و حکیم توس، این نگرش را از قرآن آموخته است: «به درستی که خداوند بر انجام هر چیز تواناست». فردوسی در اشعار بسیاری، این دانایی و توانایی را به زیباترین شکلی نشان داده است.

پرستش یزدان پاک

از دیدگاه فردوسی، پرستش یزدان پاک، فلسفه حیات آدمی است. او دانشی را ارزشمند می داند که به پرستش یزدان و سپس به خدمت مردم بینجامد. از دیدگاه فردوسی، خردمندی و دانش، ابتدا انسان را به یزدان پرستی رهنمون می شود و پس از آن، انسان و منش انسان دوستی را پی می گیرد و این به راستی فرآیند یک اندیشه عرفانی و گام اول، شناخت یزدان است و گام دوم، شناخت خداست که به پرستش او می انجامد.

اندیشه توحیدی فردوسی

اندیشه توحیدیِ حکیم توس، براساس آموزه های شیعی است. از دیدگاه تشیع، پروردگار جهانیانْ خدای توانایی است که اندیشه انسانی به درک ذات او توانا نیست؛ چنان که امام علی علیه السلام در این باره می فرماید: "اوست خدای توانایی که اگر اوهام را هوای آن در سرافتد که منتهای قدرتش را دریابد... یا دل ها شیفته آن گردند که به چگونگی صفاتش پی ببرند، ... دست رد به سینه آن ها زند و باز پسشان گرداند. " حکیم ابوالقاسم فردوسی، با الهام از این آیه مبارک که: «آفرین باد بر خداوند که بهترین آفرینندگان است»، به ستایش و آفرین گویی خدای تبارک و تعالی می پردازد.

فردوسی در آیینه نگاه اندیشمندان غیرایرانی

از روزی که شاهنامه حکیم ابوالقاسم فردوسی به زبان های اروپایی ترجمه شده، با این که دقایق و ظرایف فکری و هنریِ شاهنامه در ترجمه به زبان های دیگر انتقال پذیر نبوده، و با این که شاهنامه، آیینه فرهنگ ملتی بوده که با تمدن ملت های دیگر و آداب و رسوم آن ها فرق های اساسی داشته، عظمت شاهنامه و قدرت آفرینندگی فکری و هنری فردوسی کار خود را کرده است. ادب شناسان اروپایی، پیام های انسانی و لطایف اندیشه فردوسی را نیک دریافته اند و آن را از میراث های جاودانیِ فرهنگ بشری شناخته اند. کسانی، آن را هم پایه بزرگ ترین شاهکارهای ادبی و فکری جهان شمرده، و از آن میان، دانشمندانی که از بند تعصّب رسته بودند، آن را برتر از همه دانسته اند.

فردوسی در کلام "یان ریپکا"

یان ریپکا، دانشمند بزرگ و ادب شناس کشور چک، در کتاب تاریخ ادبیات ایران خود، درباره فردوسی می نویسد: «فردوسی در سراسر عرصه ادبیات فارسی، چون تهمتن قد برافراشته است». همو در جایی دیگر از همان کتاب، درباره شاهنامه نوشته است: «حقیقت مسلم این است که در پهنه گیتی، هیچ ملت دیگری دارای یک چنین حماسه با عظمتی نیست که تمام سنت های تاریخی اش را، از دوران تاریک اساطیری تا اواسط سده هفتم در برداشته باشد».

فردوسی در کلام "برتلس"

برتلس، خاورشناس بزرگ روس، در مراسم هزاره فردوسی در کشورمان شرکت، و در آن جا سخنرانی کرد و از عظمت و بزرگی فردوسی و شاهنامه او سخن گفت. او سخنان خود را با این عبارت به پایان رسانید: «مادام که در جهان مفهوم ایرانی وجود خواهد داشت، نام پرافتخار شاعر بزرگ هم که تمام عشق سوزان قلب خود را به وطن خویش وقف کرده بود، جاوید خواهد ماند. فردوسی، شاهنامه را با خون دل نوشت، و به این قیمت، خریدار محبت و احترام ملت ایران به خود گردید».

فردوسی در آیینه نگاه اندیشمندان ایرانی

محمد علی اسلامی ندوشن

 شاهنامه کتاب ضد غوغا و ضد تفاخر است. نمایانگر نبوغ نجیب قومی است که دولتی را پشت سر نهاده و به پختگی و بزرگ‌منشی رسیده است .عده‌ای از کسانی که نان ادب فارسی را می‌خورند، به گواهی شیوهء زندگی‌ای‌ که دارند، شاهنامه بیشتر از دیگران برای آنها دنیای غرائب است و هرگز به اندازهء اکنون‌ "افسانه‌" نبوده است، و باز هم اگر راهی میان فردوسی و مردم امروز باشد، باید آن را در نزد خوانندگان ناشناخته بی‌تظاهرش جست.اینکه در وصف فردوسی برشمرده شود که جان‌دهندهء زبان فارسی است، گذشته‌ ایران و قومیت ایرانی را زنده کرده، برانگیزندهء عرق ملی و پاسدار استقلال ایران‌ بوده، سخنان حکمت‌آمیز بر زبان آورده، بزرگترین حماسهء دنیا را آفریده و از این‌ قبیل حرفها، همه اینها کم‌وبیش درست، اما آنچه از همه مهم‌تر است آن است که‌ فردوسی در کتاب خود حماسه انسان ارزنده را سروده است، انسان شرافتمند.

 جلال خالقی مطلق

 بر هیچ‌کس پوشیده نیست که از میان همهء نوشته‌های نیاکان ما ایرانیان که از دستبرد زمانه جان بدر برده و به دست ما رسیده‌اند، هیچ نوشته‌ای اهمیت شاهنامهء فردوسی را در شناخت تاریخ و فرهنگ و ادب و هنر و بینش‌ها و آیین‌های باستان ایران و زبان و ادب فارسی و هویت ملی ما ندارد.

 ذبیح اللّه صفا

 از مهمترین مسائلی که ذکر آن درباره گوینده شاهنامه لازمست آنکه این شاعر در نظم این منظومهء بزرگ از رعایت جانب امانت و حفظ روایات کهن‌ خودداری نکرده و آنچه از منابع و مآخذ مختلف آورده بی‌کم و کاست و گاه بنحو انتخاب به شعر نقل کرده است. در وصف مناظر طبیعی، میدانهای جنگ، پهلوانان، جنگهای تن‌بتن، لشکرکشیها و نظایر اینها کمال مهارت و قدرت را بکار برده و همهء شرایط وصف را در موارد مختلف رعایت نموده و مخصوصا در توصیف پهلوانان و نشان دادن قدرت و چالاکی آنان به مراتب عالی قدرت رسیده است. در شاهنامه مانند همهء منظومهای حماسی خواننده بخوارق عادات، مبالغات‌ مطبوع، ذکر انتقام و کینه‌کشی و غرور ملی و عشق و نظایر اینها بازمی‌خورد و مخصوصا داستانهای عشقی شاهنامه که با عناصر حماسی آمیخته است لطف و زیبایی خاصی دارد. فردوسی در مقدمهء شاهنامه و آغاز داستانها مطالبی در حکمت و موعظه و عبرت‌ از خود افزوده و ضمن سرودن داستانها در همان حال که رعایت امانت و صحت نقل را می‌کرده تصرفاتی برای زیبا کردن بیان و فصاحت کلام و بلاغت آن در بیان وقایع‌ می‌نموده و ازین راه بر زیبایی منظومهء خود بسیار فزوده است. تصرف شاعر در بیان‌ اوصاف و وصف حال خود و مدایح شاهان هم آشکارست و اگر از این‌گونه موارد بگذریم‌ آثار عدم تصرف او در ذکر وقایع و امانت در نقل از همه جای شاهنامه آشکارست. زبان و اسلوب بیان فردوسی نیز قابل توجهست. این شاعر استاد عدیم النظیر در بیان افکار، و نقل معانی از نثر به نظم، و رعایت سادگی زبان و فکر، و صراحت و روشنی سخن، و انسجام و متانت کلام، به درجه‌ای از قدرت و مهارتست که سخن او هموراه‌ در میان استادان به منزلهء سخن سهل و ممتنع تلقی می‌شده و عنوان نمونهء اعلای فصاحت‌ و بلاغت داشته است.

عبد الحسین زرین کوب

 شاهنامه نه فقط بزرگترین و پرمایه‌ترین دفتر شعریست که از عهد روزگار سامانیان و غزنویان باز مانده است بلکه در واقع مهمترین سند ارزش و عظمت زبان فارسی و روشن‌ترین گواه شکوه و رونق فرهنگ و تمدن ایران کهن است. خزانه لغت و گنجینهء فصاحت و زبان فارسی است داستانهای ملی و مآثر تاریخی قوم ایرانی در طی آن به‌ بهترین وجهی نموده شده است. احساسات عمیق وطنی و تعالیم لطیف اخلاقی در آن‌ همه‌جا جلوه یافته است. شیوهء بیان شاهنامه ساده و روشن است. چنانکه از شاهنامه برمی‌آید فردوسی طبع لطیف و خوی پاکیزه داشت. سخنش از طعن و دروغ و بدگویی و چاپلوسی خالی بود و تا می‌توانست الفاظ پست و زشت و تعبیرات‌ ناروا و دور از اخلاق بکار نمی‌برد. در وطن دوست، چنانکه از جای جای شاهنامه به خوبی‌ برمی‌آید، سری پرشور داشت. به قهرمانان و دلاوران کهن عشق می‌ورزید و از آنها که‌ به ایران گزند رسانیده بودند نفرت داشت. به اولاد علی محبت و اعتقاد داشت و شاید این نکته خود یکی از اسباب حرمان او در دستگاه سلطان محمود شد.

بدیع الزمان فروزانفر

 فردوسی علاوه بر آنکه به کشور خود علاقه طبیعی داشته و مانند همه مردمان بیدار خردمند به میهن خویش عشق می‌ورزیده. ، بی‌گمان محبت و عشق او به سرزمین ایران کورکورانه نبوده و از روی دلیل و از سر اندیشه درست بدین خاک مقدس محبت داشته‌ و مهمترین نکته در تاریخ زندگانی او که از همه جهت جالب توجه است اینست که بر اثر همین‌ عشق سوزان مدت سی یا سی و پنج سال از زندگانی گرانبهای خویش را درین راه مصرف‌ داشت و تاریخ مردان بلند همت و دلیر ایران را که نامشان تا ابد باقیست و کردارشان‌ مایه افتخار عالم بشریت و درخور آنست که سرمشق میهن‌پرستی و جوانمردی و راستکاری‌ و پایداری باشد با آن زبان شیوا و فصیح به نظم آورد و یادگاری بدین ارجمندی از خود بجای گذارد.

 غلامحسین یوسفی

 شناختن شاهنامهء فردوسی و به روح و جوهر آن پی‌بردن، موضوعی نیست که سرسری‌ گرفته شود. کاری است مهم، بلکه برای مردم ایران وظیفه‌ای است خطیر. حتی به گمان‌ من آنچه این اثر بزرگ برای بشریت و حیات معنوی انسان، خاصه ملت ما پدید آورده‌ آن قدر ارجمندست که اگر از صمیم دل بدان معرفت حاصل نکرده باشیم ایرانی با فرهنگ‌ نمی‌توانیم بود. شاهنامه فردوسی، برخلاف آنچه ناآشنایان می‌پندارند فقط داستان جنگها و پیروزیهای رستم نیست بلکه سرگذشت ملتی است که در طول قرون و نمودار فرهنگ و اندیشه‌ و آرمانهای آنان است. برتر از همه کتابی است درخور حیثیت انسان. یعنی مردمی را نشان می‌دهد که در راه آزادگی و شرافت و فضیلت تلاش و مبارزه کرده، مردانگی ها نموده‌اند و اگر کامیاب شده یا شکست خورده‌اند حتی با مرگشان آرزوی دادگری و مروت‌ و آزادمنشی را نیرو بخشیده‌اند. شاهنامه در خلال داستانهای دل‌انگیز خود مبشر پیامی است چنین پرمغز و عمیق. گویی حاصل همه تجربه‌ها و تفکرات میلیونها نفوس، در فراز و نشیب حیات از پس دیوار قرون به گوش ما می‌رسد که آنچه را به عنوان ثمرهء حیات دریافته و آزموده‌اند صمیمانه با ما در میان می‌نهند و همگان را به نیک‌اندیشی، آزادمردی، دادپیشگی و دانایی رهنمون‌ می‌شوند.

نگرانی فردوسی

بزرگ ترین لذت بزرگان علم و ادب زمانی است که بتوانند نتیجه تلاشهای علمی و ادبی خود را ببیند و آثاری گران سنگ و ارزشمند از خود به یادگار گذارند. همچنین بزرگ ترین نگرانی آنان هنگامی است که موانع و مشکلاتی خواسته یا ناخواسته در این راه پیش آید و نتوانند کار بزرگی را که آغاز کرده اند به پایان برند. فردوسی نیز چنین بود. او همیشه این نگرانی و دغدعه خاطر را داشت که مبادا او هم همانند دقیقی که چهل سالگی از دنیا رفت با مرگی نا به هنگام روبه رو شود و نتواند کار بزرگی را که با عشق و علاقه آغاز کرده به فرجام رساند؛ از این رو از خداوند می خواست که آن قدر زنده بماند که بتواند شاهنامه را که خود آن را "نامه شهر یاران پیش" نامیده بود به نظم درآورد.

همی خواهم از دادگر یک خدای 

که چندان بمانم به گیتی به جای

که این نامه شهر یاران پیش

 بپیوندم از خوب گفتار خویش

دعای او متسجاب شد و در سن ۷۱ سالگی، شاهنامه را به پایان رساند و در سن ۸۲ سالگی نیز جهان فانی را وداع گفت.

حامی قدرشناس

اگر چه فردوسی در خانواده ای به دنیا آمد که به قول نظامی عروضی صاحب آب و زمین بودند و او بدین سبب از امثال خود بی نیاز بود؛ اما هر چه داشت همه را در راه تدوین شاهنامه خرج کرد و خود گرفتار فقر و تهیدستی گردید. در این زمان یکی از امرای قدرشناس طوس او را از نگرانی معاش و اندوه فقر رهایی بخشید و تحت حمایت خود قرار داد؛ اما دیری نپایید که این حامی قدرشناس به وضع نامعلومی ناپدید شد. بعد از آن بود که دیگر فردوسی روی آسایش ندید و فقر، سایه سیاه و سنگین خود را تا پایان عمر بر سر راه او انداخت.

رنج سی ساله

"هرچه زودتر برآید؛ دیر نپاید. " این سخن از سعدی شیرازی است یعنی چیزی که با شتاب انجام یابد ماندگار نمی ماند. بعضی از شاعران و نویسندگان که بی تأمل و اندیشه، سخن می سر ایند و به قدری آثارشان بی پایه و بی مایه است که به قول نظامی عروضی «پیش از خداوند خود بمیرد» اما فردوسی این شاعر توانمند ایران، از کسانی بود که عشق و تلاش را به هم آمیخت و با فقر و تنگدستی در آویخت و سی سال رنج برد و دود چراغ خورد تا توانست اثری پایدار و ماندگار از خود به یادگار گذارد.

بسی رنج بردم در این سال سی 

عجم زنده کردم بدین پارسی

نمیرم از این پس که من زنده ام 

که تخم سخن را پراکنده ام

فردوسی در سن کهولت نیز خود را بازنشسته نپنداشت و هستی خود را در این راه گذاشت و تا دستانش توان نوشتن داشت قلم را کنار ننهاد و حاصل رنج سی ساله خود را در سال ۴۰۰ هجری و در سن ۷۱ سالگی به جامعه ادبی وهنری ایران زمین تقدیم کرد تا در سن ۸۲ سالگی نیز به پیرایش و آرایش آن پرداخت.

مرگ فردوسی

سلطان محمود غرنوی، ابتدا فردوسی را مورد بی مهری قرار داد و دل او را ر نجاند، اما سال ها بعد درصدد برآمد ازاین شاعر دل شکسته دل جویی کند؛ از این رو هدایایی فراهم کرد و گفت: با شتر سلطانی به طوس برند و از او عذر خواهند؛ اما اقبال با این شاعر همراه نبود. نظامی عروضی گوید: هدایای سلطان به سلامت به شهر «طبران» رسید، وقتی شتر از دروازه «رودبار» وارد می شد، جنازه فردوسی از دروازه «رزان» بیرون می رفت. گویند از فردوسی دختری ماند سخت بزرگوار، خواستند هدایای سلطان را بدو سپارند، قبول نکرد و گفت بدان محتاج نیستم.

کاخ بلند فردوسی

وقتی خبر مرگ فردوسی و رد هدایای او توسط دخترش به گوش سلطان محمود غزنوی رسید، دستور داد تا با آن هدایا کاروان سرا و آب انباری در بین راه نیشابور و مرو بنا کند. امروز پس از گذشت هزار سال که از مرگ فردوسی می گذرد نه از کاروان سرا اثری است و نه از «سلطان سرا»؛ نه از کاخ نشانی است و نه از کاخ نشین؛ اما کاخی که فردوسی بنا کرد نه تنها با گذشت روزگاران ویران نگردید بلکه بر آبادی و استحکام آن افزوده گشت.

صلاح کار کجا و من خراب کجا 

ببین تفاوت ره از کجاست تا به کجا

فردوسی خود در شاهنامه آورده است:

بناهای آباد گردد خراب 

ز باران و از تابش آفتاب

پی افکندم از نظم کاخی بلند 

که از باد و باران نیابد گزند

بر این نامه بر سال ها بگذرد 

بخواند همی هر که دارد خرد

نمیرم از این پس که من زنده ام 

که تخم سخن را پراکنده ام 

اولین منبعی که به سال مرگ فردوسی اشاره کرده‌است مقدمهٔ بایسنغری است که آن را در سال ۴۱۶ هجری قمری آورده ‌است. این مقدمه که امروز نامعتبر شناخته می‌شود به منبع دیگری اشاره نکرده ‌است. اکثر منابع همین تاریخ را از مقدمه بایسنغری نقل کرده‌اند، به جز تذکرة الشعراء(که آن هم بسیار نامعتبر است) که مرگ او را در ۴۱۱ قمری آورده ‌است. محمد امین ریاحی، با توجه به اشاره‌هایی که فردوسی به سن و ناتوانی خود و آثار پیری کرده ‌است، نتیجه گرفته ‌است فردوسی حتماً قبل از سال ۴۱۱ مرده ‌است.  پس از مرگ، جنازه فردوسی اجازه دفن در گورستان مسلمانان را نیافت و در باغ خود وی یا دخترش در طوس دفن شد. منابع مختلف علت دفن نشدن او در گورستان مسلمانان را به دلیل مخالفت یکی از دانشمندان متعصب طوس(چهار مقالهٔ نظامی عروضی) دانسته‌اند. عطار نیشابوری در اسرارنامه این داستان را به شکل نماز نخواندن «شیخ اکابر، ابوالقاسم» بر جنازه فردوسی آورده‌است و حمدالله مستوفی در مقدمهٔ ظفرنامه این شخص را شیخ ابوالقاسم کُرّکانی دانسته ‌است که مریدان زیادی داشته‌است. در بعضی منابع دیگر نام این فرد «ابوالقاسم گرگانی» یا «جرجانی» نیز آمده‌است که احتمالاً مسخ نام کُرّکانی است. ریاحی انتساب این مسئله به کُرّکانی صوفی را تهمت دانسته‌است و از آنجا که او در هنگام مرگ فردوسی حدود سی سال داشته‌است از نظر تاریخی نیز این مسئله را ناممکن گرفته‌است.

آرامگاه فردوسی

مجموعه فرهنگی باغ آرامگاه فردوسی در ۲۰ کیلومتری شمال شرقی شهر مشهد، در مسیری منشعب از راه عمومی مشهد به کلات نادری، نزدیک به شهر تاریخی طابران و بقعه تاریخی هارونیه قرار دارد. روستای پاژ زادگاه فردوسی که امروزه فاز نامیده می‌شود در ۲۸ کیلومتری شرق آرامگاه فردوسی قرار دارد.  از زمان دفن فردوسی آرامگاه او چندین بار ویران شد. در سال ۱۳۰۲ قمری به دستور میرزا عبدالوهاب خان شیرازی والی خراسان محل آرامگاه را تعیین کردند و ساختمانی آجری در آنجا ساختند. بعد از آن، آندره گدار، معمار فرانسوی طرحی را برای مقبره فردوسی در نظر گرفت و تا نیمه‌های ساخت آن هم پیش رفت. این طرح شکلی چون اهرام مصر داشت. ذکاءالملک فروغی که آن زمان رئیس انجمن آثار ملی بود، این طرح را نپذیرفت و در جلسه‌ای که در این انجمن تشکیل داد، قرار شد یک معمار ایرانی طرحی برای مقبره فردوسی ارائه کند. حسین لرزاده ۲۸ ساله بود که موفق شد با طراحی و ساخت آرامگاه فردوسی در طول ۱۸ ماه، مدال فردوسی را در جشن هزاره این شاعر پارسی از آن خود کند. این آرامگاه به علت نشست در ۱۳۴۳مجدداً تخریب شد تا بازسازی شود. به دستور انجمن آثار ملی در سال ۱۳۴۳ بازسازی بنا با نظارت هوشنگ سیحون در سال ۱۳۴۷ به انجام رسید. این بنا در سال ۱۳۴۸ با طراحی تکمیلی که هوشنگ سیحون بر اساس آرامگاه کوروش انجام داده بود، گسترش یافت و باغ اطراف آن به همراه موزه کنارش ساخته شد./

کد خبر 302956

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.