دعبلم کن تا برای تو غزلخوانی کنم

میلاد با سعادت امام محمد تقی (ع) که برای شیعیان نشانه‌ای از رحمت و امید الهی است که دل‌ها را زنده می‌کند.

به گزارش خبرگزاری ایمنا، محمد بن علی بن موسی مشهور به امام جواد و امام محمدِ تقی (۱۹۵-۲۲۰ ق) امام نهم شیعیان اثناعشری است. کنیه او ابوجعفر و ملقب به جواد و ابن‌الرضا بود. ملقب شدن او به جواد را به علت کثرت بخشش و احسان او دانسته‌اند. بر پایه نامه‌ای که امام رضا (ع) از خراسان برای فرزندش جواد فرستاد، او از همان سال‌ها، به سخاوتمندی معروف و زبانزد بوده است.

هنگامی که پدرش در خراسان بود، اصحابش امام جواد را از درِ فرعی خانه خارج می‌کردند تا با افراد کمتری مواجه شود که برای دریافت کمک، گرد خانه‌اش تجمع می‌کردند. بر پایه این روایت، امام رضا (ع) نامه‌ای به فرزندش فرستاد و به او سفارش نمود تا به حرف کسانی که به او می‌گویند از درِ اصلی رفت‌وآمد نکند، گوش ندهد. علی بن موسی الرضا (ع) در این نامه به پسرش سفارش کرده بود: «هروقت می‌خواهی از خانه خارج شوی، مقداری سکهٔ طلا و نقره همراه داشته باش. هیچ‌کس از تو درخواستی نکند، مگر اینکه چیزی به او بدهی.»

همچنین این امام عبادت زیاد می‌کردند به طوری که باقر شریف قَرشی، تاریخ‌پژوه اهل عراق، جوادالائمه را عابدترین و خالص‌ترین فرد زمانه‌اش معرفی کرده و از کثرت نافله‌های وی سخن گفته است. به گفته وی، امام جواد (ع) در هر رکعت از نافله‌های خود، سوره حمد و توحید را ۷۰ بار می‌خواند. همچنین بر پایه روایتی که سید بن طاووس نقل کرده، هنگامی که ماه قمری فرا می‌رسید، محمد بن علی دو رکعت نماز می‌گذارد که در رکعت اول پس از سوره حمد، ۳۰ بار سوره توحید و در رکعت دوم ۳۰ بار سوره قدر را می‌خواند و سپس صدقه می‌داد.

در همین راستا به مناسبت ولادت این امام بزرگوار اشعار چند تن از شاعران را در ادامه می‌خوانیم:

شاعر: علیرضا خاکساری

دعبلم کن تا برای تو غزلخوانی کنم

با غزل‌های تو اظهار مسلمانی کنم

من که نیت کرده‌ام آقای من رخصت بده

سر در باب الجوادت را چراغانی کنم

من و حصن حصین همسایه

من و حبل متین همسایه

سالیانی دل مرا برده

پسر نازنین همسایه

وَجهُهُ طلعة الرشیده بود

أنظروا غرة الحمیده بود

روزگاری امام خواهد شد

طفل نوباوه نه پدیده بود

من مریدم شما همیشه مراد

کرمت را نمی برم از یاد

می‌سرایم در این شب میلاد

قُل أَعوذُ بِرَبِّ جود و جواد

بچه‌هایم تصدق سرتان

مددی کن به حق مادرتان

حرف دل را اگر غزل کردم

واژه‌ها را دوباره حل کردم

و به یک مثنوی بدل کردم

یاد احلی من العسل کردم

جام لبریز از شراب افتاد

نامت آمد دهانم آب افتاد

رعد و برقی شبیه طوفانی

نکند تو علی دورانی؟

نور چشم مه خراسانی

تو ولیعهد شاه ایرانی

صاحب مسند امام رضا

پسر ارشد امام رضا

تو امامی و ما همه ماموم

ز کرامت نکن مرا محروم

از نگاه تو می‌شود معلوم

آینه دار چهارده معصوم

شاه جود و عنایت و بذلی

وارث غیرت ابوالفضلی

یوسف از زائرین چشمانت

حاتم طائی از گدایانت

پور عمران فقیر احسانت

زکریا غلام طفلانت

ولی الله زاده‌ای آقا

رحمت فوق العاده ای آقا

در دو عالم ولی محترمی

حجت الله و صاحب علمی

دست و دل بازی و چه با کرمی

عقل کل تمامی اُمَمی

ابن اکثم که مات و حیران شد

با وجود شما مسلمان شد

وای از این اعتقاد بی دین‌ها

وای از این التماس ننگین‌ها

لعنت حق به قوم بدبین‌ها

کوری چشم نسل شاهین‌ها

در دو عالم منم غلام تقی

جان عالم فدای نام تقی

نای نوحه گرم بده حالا

سایه‌ای بر سرم بده حالا

مستحقم پرم بده حالا

بی قرارم حرم بده حالا

عزت عالمین می‌خواهم

سفر کاظمین می‌خواهم

می‌نویسم ز دور یا نزدیک

که تو هستی به ماسوا نزدیک

در لغت نی به نینوا نزدیک

کاظمینت به کربلا نزدیک

با شما تا خدا که خواهم رفت

سوی کرببلا که خواهم رفت


شاعر: غلامرضا سازگار

آسمان جای گل ریزد ستاره

جلوه‌گر شد محمّدی دوباره

می‌کند بر رخش رضا نظاره

عید ابن الرضاست

غرق نورش فضاست

یا رضا یا رضا چشم تو روشن

در گلستان وحی گل وا شد امشب

وجه غیب خدا پیدا شد امشب

حجت حق، رضا بابا شد امشب

جود و احسان گداش جان عالم فداش

یا رضا یا رضا چشم تو روشن

نهمین حجت خالق سرمد

کنیۀ او جواد، نامش محمّد

به جلال و جمال و جاه احمد

مات حسنش ملک

محو رویش فلک

یا رضا یا رضا چشم تو روشن

همه اهل کرم، گدای کویش

چشم ارباب معرفت به سویش

جای گل‌بوسۀ رضا به رویش

به جلالش درود

به جمالش درود

یا رضا یا رضا چشم تو روشن

آسمان! جلوۀ جانانه بنگر

سرِ دست رضا دردانه بنگر

روی ریحانۀ ریحانه بنگر

این همان جواد است سیدالعباد است

یا رضا یا رضا چشم تو روشن

ای دل اهل عالم حرم تو

ظرف ما پر شده از کرم تو

صورت ما و خاک قدم تو

شب عیدت تمام، سر

دهیم این کلام

یا رضا یا رضا چشم تو روشن


شاعر: موسی علیمرادی

عاشق همیشه خانه‌اش بر دوش باد است

آواره معشوق خود در هر بلاد است

هر سو برایش جلوه‌ای از روی دلدار

اما نداند دل کجا از دست داده است

در وقت خلقت بوده یا در عالم زر

کی چشم او بر حیدر آلش فتاد است

عاشق به دنیا آمده عاشق بمیرد

راه سعادت عشق بر این خانواد ه است

هر چند خلقی عاشق آل علی اند

از آل حیدر دلبری کار جواد است

تو مظهر ذات جمال کبریایی

ابن رضا ابن رضا ابن رضایی

ای گندم روی تو زرین تر از خورشید

چشم سیاهت مزرع نور است و امید

گیسو نبوت قد قیامت رخ ولایت

خال به روی گونه ات تصویر توحید

در وصف تو هم لم یلد یولد توان گفت

هم قل هوالله و احد را کرد تاکید

جای پرستش داری ای زیبای مطلق

در روی تو روی خدا را می‌توان دید

تا شانه زد بابا به گیسوی تو انگار

شب در میان زلف های ماه پیچید

ای یوسف زیبای یعقوب خراسان

شد بیت الاحزان پدر با تو گلستان

خیر کثیر از گوشه چشمت روان است

گویا که روح فاطمه در تو نهان است

تنها نه ما محتاج الطاف تو هستیم

بی سایه ات جبریل هم بی آشیان است

ماه ستاره گرد و خاک دامن تو

خورشید فانوس در این آستان است

در وصف دستان خدایی تو ماندیم

پای علی در وصف دستت در میان است

هر جا که سایل هست سفره پهن کردی

سائل نداند میهمان یا میزبان است

فهمیده هر کس پای درمشهد نهاده است

راه رسیدن تا خدا باب الجواد است

دُر رضا دردیده گوهر شناسان

شمس شموس دیگر اختر شناسان

شد لافتی الا علی ورد زبان‌ها

دیدند تا ابروت را حیدر شناسان

بی اختیار از دیدن سرو قد تو

برخاستند آسیمه سر محشر شناسان

گنجینه‌های بیکران آسمان را

برداشتند از خاکراهت زر شناسان

ابتر شدند از جلوه‌ی تو دشمنانت

دیدند در تو فاطمه کوثر شناسان

از کودکی‌های تو پیران در شگفتند

محراب و منبر را روایاتت گرفتند

چون خال تو یکتا پرستان گوشه گیرند

در سیر وحدت کثرتی را دستگیرند

آزاد مردان تمام روزگارند

آنان که در پیچ و خم زلفت اسیرند

با جود تو سائل نمی‌ماند به عالم

وقت سخاوت جلوه‌هایت بی نظیرند

شاهان به ترفیع مقام اینجا غلامند

از بس که آل فاطمه نعم الامیرند

با خاطری آسوده پشت در نشستیم

اینجا سگان را هم به درگه می‌پذیرند

زلفت مدار عاشقی در عالمین است

خورشید این منظومه ماه کاظمین است


شاعر: بردیا محمدی

نوری ز عرش آمد و وقتِ سپیده شد

مابِین شهر صوت اذانی شنیده شد

در صور جسم، نفخه ی روحی دمیده شد

آئینه ی جمال نبی آفریده شد

خورشیدِ روی بام رضاجان ما..، سلام

ای سومین محمد ایمان ما..، سلام

لبخند تو به خوشه‌ی گندم سلام کرد

بامِ عروج، بالِ تو را احترام کرد

شُرب نگاهِ تو چه شرابی به جام کرد

چِل سال انتظار پدر را تمام کرد

از قعرِ چاهِ طعنه‌ی مَردُم..، رها شدی

تو یوسف مدینه‌ی یعقوب ما شدی

جود تو شیعه را ز گدایی مُعاف کرد

باید به دور دست کریم‌ات طواف کرد

حُبِّ تو ریسمان دلم را کلاف کرد

حتّی عصا به مرتبه ات اعتراف کرد

عشق تو حُکم قطعیِ حفظ شعائر است

هرکس که بی ولای تو مُرده‌است..، کافر است

در فصل‌فصلِ کوچ، شبیه کبوتریم

از کاظمین تا حرم طوس می پریم

جیره‌بگیرِ گندم خواهر_برادریم

ما ریزخوار سفره‌ی موسی‌بن جعفریم

این کاسه‌ها رسیده به خوان سِتُرگ تو

قربان سفره‌داری بابابزرگ تو

در خاک ما نسیم دل‌انگیز یاس‌هاست

ایران؛ پناهگاهِ ولایت‌شناس‌هاست

روی ضریح‌ها گرهِ التماس‌هاست

این عمه جانِ تو بخدا جانِ فارس هاست

مانند موجِ عاطفه‌ها در تلاطمیم

خدمتگزار حضرت معصومه‌ی قمیم

نقش تو طرح نقشه‌ی آب و گل من است

حِرزَت امید آخر هر مشکل من است

پشت در حریم شما..، منزل من است

باب‌الجواد؛ باب مراد دل من است

دروازه ی رسیدن شیعه به جنتی

تو آن جواز آخر قبل از زیارتی

در دشت خشک لذت باران تویی تویی

تلفیقی از کرامت و احسان تویی تویی

روز جوانِ مردم ایران تویی تویی

اصلاً علیِّ اکبر سلطان تویی تویی

هرچند مَشهَدی شده‌ام..، کربلایی‌ام

من بی قرار بوسه‌ی پائینِ پایی‌ام

زلف تو جز نوازش باد سحر ندید

شش‌ماهگیِّ عاطفه‌ی تو خطر ندید

گهواره ات لطیف‌تر از جنس پر ندید

شکر خدا که تشنگی‌ات را.،پدر ندید

آه از دل حسین..، سه‌شعبه بلند شد

اصغر سرش به تکّه ای از پوست بند شد

اشک پدر به گونه‌ی اصغر چکید..، آه

با چه مشقتی به خیامش رسید..، آه

این صحنه را سکینه دم خیمه دید..، آه

ارباب از رباب خجالت کشید..، آه! …

ولله قلبِ اَخنَس و خولی رقیق نیست

قبری که کنده اید برایش..، عمیق نیست

کد خبر 937397

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.