این دین مادرانه است

در سرزمینی که نخستین گام‌های انسان بر آن گذاشته شد، رد مادرانگی در هر خاک و نشانه‌ای موج می‌زند؛ از جده‌ای که نامش را از «مادر بزرگ بشر» گرفته تا مکه‌ای که دیوار کعبه‌اش تنها برای زنی شکافته شد و مدینه‌ای که نفس‌های دختر پیامبر در کوچه‌هایش جاری است. اینجا بهتر می‌فهمی چرا این دین، مادرانه است.

به گزارش خبرگزاری ایمنا، کره زمین بیش از ۸ میلیارد نفر جمعیت دارد که هریک از مادری زاده شده‌اند، هریک در شهری و در گوشه‌ای از جهان و در روزی از روزهای تاریخ. اما سرزمینی در این کره خاکی است که حق مطلبِ احترام به زنانگی و جایگاه مادران را ادا کرده است. سرزمینی که قدم گذاشتن در آن همچون سفر در تاریخ است. سفری که از هبوط آدم و حوا آغاز می‌شود و تا ابدیت امتداد پیدا می‌کند. اگرچه این روزها بسیاری تلاش کرده‌اند نشانه‌های زنانه و مادرانه‌اش را نادیده بگیرند و حتی کمرنگ کنند، اما گوشه گوشه خاکش داستان انسان‌هایی است که تاریخ را با زنانگی از جنس نور، تغییر دادند، تا جایی که اگر در بحر این روایت‌ها فرو بروی، به عمق مادرانه بودن ادیان آسمانی پی می‌بری… این را اکنون که توی خانه نشسته ام و روزها از سفر به آن سرزمین می‌گذرد بهتر درک می‌کنم. سفری که برای من از فرودگاه «جده» آغاز شد.

قسمت اول: جده

«جده»؛ شاید همین اسم به‌تنهایی برای پا گذاشتن به نقطه صفر تاریخ کافی باشد. در لغت، معنای «مادر بزرگ» را برای آن نوشته‌اند و وجه‌تسمیه نام‌گذاری این شهر به مادر تمام ابنا بشر بازمی‌گردد: حضرت حوا! چون یکی از روایت‌های محکم این است که حوا در خاک این قسمت از زمین هبوط کرده و در همین سرزمین آرام گرفته است. برای کسی که به نیت حج وارد خاک «حجاز» شده، این نخستین رد مادرانه در این سرزمین است، اما داستان به همین جا ختم نمی‌شود...

قسمت دوم: حاجی‌ها! ببینید عظمت این مادر و فرزند را!

برای هر مسلمان که پس از احرام قدم در خاک مکه بگذارد، ۷ مرتبه طواف به دور خانه کعبه یکی از اعمال واجب حج است، طوافی که شاید بسیاری به علتش فکر نکنند. سفر حج اما سفر نشانه‌هاست. یک سفر پر رمز و راز که گویی خدا به شاعرانه‌ترین وجه ممکن خواسته در گوشه گوشه اعمالش با بشر سخن بگوید، گاه به زبان اعمال، گاه به زبان اذکار و بیش از همه به زبان استعاره. درست همچون وقتی که می‌گوید زن و مرد مسلمان ۷ بار به دور خانه‌ای طواف کنند که در طول تاریخ زیارتگاه پاک‌ترین وجودهای این عالم خاکی بوده است.

ردی از این خانه در داستان تمام انبیا الهی است، از هبوط آدم گرفته تا ماجرای کشتی نوح و بت‌شکنی ابراهیم خلیل. مسجدالحرام قدمگاه رسول‌الله است و مدفن بسیاری از پیامبران و رسولان همین نقطه است که آغاز سفر عشق سیدالشهدا است و همین جاست که انتظار ندای «الا یا اهل العالم» مهدی موعود را از جوارش انتظار می‌کشیم. این اما تمام ماجرا نیست. کعبه با تمام قداست و رمز و رازهایش در طول تاریخ تنها و تنها یک‌بار به اذن خداوند از انسانی برای ورود دعوت کرده است، تا آنجا که پیش چشم همگان دیوار شکاف برداشته است، فاطمه بنت اسد در آستانه وضع حمل پا به درونش گذاشته و سه شبانه روز در حریم امن الهی مورد پذیرایی و تیمار فرشتگان بوده تا وضع حمل کند، در این زمان در کعبه با هیچ کلید و شاه کلیدی گشوده نشده تا آنکه دوباره به اذن خدا، دیوار شکافته شده تا مادر و کودک در صحت و سلامت قدم به بیرون از خانه بگذارند و اکنون امروز زن و مرد مسلمان در طول طواف ۷ بار از مقابل این شکاف مقدس عبور می‌کنند؛ یعنی که حاجی‌ها! ببینید عظمت این مادر و فرزند را! خانه خدا برای هرکسی و به هر دلیلی شکافته نمی‌شود...

قسمت سوم: خدا هوای مادرها را جور دیگری دارد

تصور کن بعد از اینکه سال‌ها از داشتن فرزند محروم بودی، خدا به تو یک نوزاد سالم و زیبا عنایت کند که با هر بار دیدنش از شدت محبت، اشک شوق در چشمانت حلقه بزند. همسرت به‌تازگی وضع حمل کرده و حال خوشی ندارد، اما از رسیدن این نوزاد خوشحال است. همه چیز خوب است تا اینکه اراده الهی بر چیزی قرار می‌گیرد که طبق محاسبات عقل دنیایی هیچ توجیهی ندارد، اینکه دست این مادر و فرزند را بگیری و آن‌ها را از این مکان خوش آب و هوا به بیابانی دور دست ببری که نه جنبده در آن هست و نه ردی از حیات. این کاری بود که خداوند از ابراهیم (ع) خواست. ابراهیم که وحی الهی را شنیده بود می‌دانست که اراده الهی بر امتحانی تازه قرار گرفته است، اما شاید یکی از نقاط عطف داستان، عظمت روحی هاجر باشد که بی‌چون و چرا دستور خدا را پذیرفت و با نوزاد شیرخواره‌اش آماده سفر شد.

نقطه عطف بعدی، جایی است که این خانواده با بیابان بی آب و علف حجاز روبه‌رو می‌شوند و وحی می‌رسد که ابراهیم زن و فرزند را رها کند و برگردد، عقل از این حکمت الهی متحیر می‌ماند، یعنی چطور وداع کرد پدر با این نوزاد شیرین؟ در آن لحظات هاجر با خود چه فکر می‌کرد؟ دل پیامبر خدا چطور رضا داد به تنها گذاشتن یک زن و نوزاد بی‌پناه در بیابان؟ به هر صورت ابراهیم رفت و هاجر ماند و بیابانی که تا چشم کار می‌کرد، جنبده‌ای نداشت… تا اینکه گرمای هوا و بی‌آبی، طفل صغیر را به گریه انداخت… گریه‌ای که بند دل مادر را از جا کند. هاجر مستأصل شد و در جست‌وجوی آب، هفت بار مسیر میان دو کوه را در بیابان دوید. هر بار که صدای گریه نوزاد بلند می‌شد، پریشانی هاجر به اوج می‌رسید. کودک تشنه بود و اگر آب به او نمی‌رسید، از دست می‌رفت، تا اینکه در نقطه اوج ناامیدی، چشمه زمزم از زیر پای اسماعیل جوشید. یعنی که «گر نگهدار من آن است که من میدانم، شیشه را در بغل سنگ نگه می‌دارد…» یعنی که هاجر! خدا تاب دیدن پریشانی مادر باایمانی چون تو را ندارد. این مزد اعتمادت به خداست… اگر آتش بر ابراهیم گلستان شد، بیابان هم به یمن قدوم این زن مؤمن و نوزاد بی گناهش، آباد می‌شود و تا تاریخ پابرجاست هر زن و مرد مسلمان در اعمال حج باید این مادر و نوزاد را در «سعی صفا و مروه» یاد کند. نگران نباش هاجر! خدا بارها نشان داده هوای دل مادرها را جور دیگری دارد...

قسمت چهارم: این دین مادرانه است

در کوچه‌های مدینه قدم می‌زنم و با خودم فکر می‌کنم اگر قرار باشد تنها یک چیز از این شهر به سوغات ببرم، «خاک» مدینه است. این شهر دست کم قدمگاه یازده نفر از معصومین بوده است… اینجا شهر زندگی رسول‌الله است که گنبد خضرایش دل از هر مسلمان دل سوخته می‌برد… مهم‌تر از هرچیز، بانویی است که سال‌ها قدم بر خاک این شهر گذاشته… بانویی که بشارت ولادتش، دل رسول‌الله را شاد کرد و تنها کسی بود که در خانه‌اش به مسجدالنبی گشوده می‌شد. او سال‌های بعد از رحلت ام‌المومنین، برای پدر، مادری کرد و در سال‌های تنهایی مولود کعبه، همدم و همراهش بود. او بود که وجودش نقطه اتصال تمام داستان‌های مادرانه تاریخ شد. به دیوارهای بلند بقیع که می‌رسم، بغض گلویم را فشار می‌دهد. پشت این دیوارها که امروز هیچ زنی اجازه ورود به داخلش را ندارد، خاک، بدن مادرهایی را در آغوش کشیده که تا دنیا دنیاست، مثل و مانندی نخواهند داشت. از حلیمه سعدیه گرفته که با عصاره وجودش رسول الله را در روزگار دوری از مادر پرورش داد، تا فاطمه بنت اسد که کعبه تنها برای قدوم او و نوزاد پاکش شکاف برداشت. اینجاست که سینه سوخته ام‌البنین آرام گرفته و صدای نوحه‌هایش برای فرزند رسول خدا هنوز که هنوز است در تاریخ مدینه می‌پیچید… اینجاست که ممکن است گل پرپر شده وجود حضرت صدیقه طاهره شبانه به خاک سپرده شده باشد...

به قول حامد عسکری باید مرد بود و یک تومار نوشت و امضا کرد و ایمیل زد به تصمیم‌گیران این دستگاه که «ما مردها نمی‌خواهیم بیاییم توی بقیع. بگذارید زن‌ها بیایند. دختر رسول خدا! فاطمه بنت اسد! عمه‌های رسول خدا! دایه رسول خدا! خانم ام‌البنین! و.. این‌ها بس نیس که بگوییم این یک جای زنانه است؟»

اما نه، برای دینی که گوشه گوشه تاریخش به مادران و زنان مومنه ای گره خورده که با فداکاری راه خدا را هموار کردند، این دیوارها مانع نیست. زنانی که نگاهشان به برترین بانوی عالم وجود است و امتی را که محبت آل‌الله را از شیر مادر گرفته‌اند، نباید دست کم گرفت. بقیع هم یک روز آباد می‌شود و روزهایی خواهد آمد که در ایام ولادت حضرت زهرا (س) مدینه را آذین ببندیم، تا آن روز اما مادران این امت کار سنگینی دارند، از تمام شواهد و قرائن این‌طور برمی‌آید که این دین، مادرانه است و مقدر است پرچم حق به دست سربازان شیرپاک خورده مادران مؤمن امت رسول خدا، به دستان مبارک منجی بشریت برسد، انشاالله....

گزارش از فاطمه مدح‌خوان

کد خبر 931493

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.