به گزارش خبرگزاری ایمنا از لرستان، در دل بحرانهایی که ثانیهها بوی مرگ میدهند و فاصله میان زندگی و خاموشی تنها به یک تصمیم بستگی دارد، کمتر کسی جرئت قدم گذاشتن در مسیری را دارد که آتش، آوار و ارتفاع، نقشه راه آن باشد، اما «زینب توانایی»، زن ۳۸ سالهای از خرمآباد، درست در همان جایی ایستاد که بسیاری به عقب میکشند، او راهی را برگزید که نهتنها جسارت که ایمان، صبوری و مقاومت میطلبید.
زنی که رویاهایش نه پشت میزهای امن، بلکه میان دود و صداهای شکست خورده سازهها شکل گرفت، زنی که باور داشت توانستن یک جنسیت خاص نمیشناسد و امدادگری برای او تنها یک شغل نبود، بلکه هویتی بود که سالها برای به دست آوردنش جنگیده بود، از دوران کودکی که نگاهش به صدای آژیرها گره میخورد تا روزهایی که روی صندلیهای ایستگاه راهآهن تهران شب را صبح میکرد تا فردا به کلاسهای سخت آتشنشانی برسد، توانایی مسیر خود را چنگ و دندان ساخت.
او ۲۳ سال از عمرش را در کوهستانها، جادهها، آوارها و بحرانها گذشت، سالهایی که هر ثانیهاش سندی است برای اثبات اینکه زن بودن مرز نمیسازد، اراده است که مسیر را تعیین میکند.
امروز زینب توانایی تنها یک آتشنشان نیست، او نماد زنانی است که محدودیتها را جادهای برای عبور میبینند، نه دیواری برای بازگشت، برای همین، پای صحبتهای این بانوی جسور نشستیم تا از مسیر پر سنگلاخ رسیدن به رویاهایش بگوید، مسیری که اگرچه پر از ناملایمتها، بیمهریها و تنگنای مالی بود، اما هرگز او را از پا ننشاند.

از دوران کودکی به شغل آتشنشانی و امدادونجات علاقه زیادی داشتم؛ از دوران دبیرستان عضو هلالاحمر شدم، دورههای مربوطه را گذراندم و بهتدریج وارد فعالیتهای امدادی شدم و علاقهام من را به این مسیر کشاند.
ایمنا: آیا در انتخاب رشته و مهارت مورد نظرتان مخالفت خانواده یا اطرافیان را به همراه داشت؟
توانایی: خانوادهام مخالفتی نداشتند، در دبیرستان، یکی از دوستانم عضو هلالاحمر بود، او من را معرفی کرد و از همانجا وارد شدم، چند سال بعد متوجه شدم آتشنشانی نیز دوره برگزار میکند، در دورهها شرکت کردم و آتشنشان داوطلب شدم.
ایمنا: سختیها و چالشهای پیش روی شما برای ورود به این عرصه چه بود؟
توانایی: در هلالاحمر از آنجایی که در شهر خودم بودم، مشکل خاصی نداشتم، اما برای آتشنشانی از خوزستان شروع کردم، دورههای تهران بسیار سخت بود، نه جای خواب داشتم و نه توان مالی با وجود کار کردن اما شبها در ایستگاه راهآهن روی صندلی مینشستم تا صبح شود و روز بعد سر کلاس میرفتم، ازنظر مالی خیلی در مضیقه بودم.
بلیت قطار آن زمان سه هزار تومان بود، همان را با هزار سختی تهیه میکردم، برای خورد و خوراک هم نان و پنیر میخوردم تا هزینهها کمتر شود، اما علاقهام به این یادگیریها سختیها را قابل تحمل میکرد.
ایمنا: شرایط مالی خانواده شما در آن زمان چگونه بود؟
توانایی: ما چهار فرزند بودیم، سه خواهر و یک برادر، پدرم حقوقبگیر بود و شرایط مالیمان معمولی رو به ضعیف بود، یعنی آنقدر نبود که بخواهم بیدغدغه دورههای متعدد بروم یا هزینههای رفتوآمد داشته باشم، اما همیشه قناعت میکردم و از خواستههایم میزدم تا بتوانم در دورهها شرکت کنم.
در کنار فعالیتهای داوطلبانه، برای تأمین هزینهها کارهای مختلفی انجام میدادم، از جمله کار در ارتفاع در شهرهای مختلف مثل تهران، خوزستان، همدان و خرمآباد، مربیگری آموزشگاهها و مشاغل آزاد دیگر همچون کار در کافی نت را در این مدت انجام دادم.
کار در ارتفاع برای یک خانم عجیب بود، اما از آنجایی که رزومهام قوی بود، میپذیرفتند، البته درآمدش نسبت به امروز بالا نبود، اما کمکخرج من و خانواده میشد.

ایمنا: چگونه مسیر رسیدن به استخدام آتشنشانی را طی کردید؟
توانایی: رزومهام بسیار مفصل و سنگین بود، حدود ۴۲ دوره تخصصی، برخی بینالمللی، گواهینامههایی که افراد کمی در ایران دارند، بهویژه در حوزه کوهستان، امداد در جاده و آوار و کوهنوردی که برای به دست آوردن آنها سختیهای زیادی کشیدم.
با این حال، سالها کسی به رزومهام توجه نکرد، بسیاری از مسئولان بدون اینکه حتی نگاه کنند، تنها میگفتند: «استخدام نداریم.» و در خوزستان هم که مراحل استخدام را کامل گذرانده بودم و در شرف استخدام بودم رایزنیهایی سبب شد فرد دیگری را استخدام کنند این اتفاق خیلی دلم را شکست، اما هیچ وقت پا پس نکشیدم و باز هم به تلاش خودم ادامه دادم.
چند سال بعد بهخاطر بیماری مادرم به تهران آمدیم، مدارکم را همراهم آوردم و به وزارت کشور مراجعه کردم، مسئولان وقتی رزومه را دیدند، تعجب کردند، موضوع به مدیریت بحران و سپس امور شهری و شوراها ارجاع شد و در نهایت با پیگیری آنها، مسیر استخدامم باز شد.
از حدود دو سال و نیم پیش بهزسمی آتشنشان شدم، روز اول استخدام، به یکی از مربیانم در اهواز که همیشه حمایتم میکرد و در جریان سختیهایی که کشیده بودم و نا ملایمتهایی که دیده بودم بود، پیام دادم که بالاخره به هدفم رسیدم و آتشنشان شدم.
ایمنا: در چه عملیاتهایی شرکت کردید؟ تلخترین صحنههایی که دیدید چه بود؟
توانایی: در عملیاتهای متعدد حضور داشتهام، از جمله زلزله بم، زلزله بروجرد، زلزله کرمانشاه و سیل لرستان همواره بهعنوان نیروی داوطلب فعالیت میکردم.
دیدن جانباختن افراد بهویژه جوانها، برایم بسیار سخت بوده است، صدای گریه و ناله خانوادهها چیزی نیست که فراموش شود، زن یا مرد بودن در این لحظات فرقی ندارد، اما برای یک زن تحملش سنگینتر است.

ایمنا: آیا زن بودن تاکنون مانع کارتان شده است؟
توانایی: تا امروز نه، هر کاری از دستم برآمده، انجام دادهام، البته شغل آتشنشانی بهذات مردانه تلقی میشود و نگاه جامعه هم همین است، بسیاری از اطرافیان و دوستانم زمان شروع کار میگفتند: «آتشنشانی زنانه ندارد، نمیشود، به جایی نمیرسی.»اما من جنگیدم و رسیدم.
ایمنا: چگونه با همسرتان آشنا شدید و آیا با شغل شما مشکلی ندارد؟
توانایی: همسرم هم ۱۷ سال سابقه فعالیت در هلالاحمر دارد، در عملیاتهای مختلف همزمان حضور داشتیم و اخلاق و روحیه هم را از قبل میشناختیم، تخصص او جاده، سیلاب و کوهستان است، اکنون نیروی هلالاحمر است، همراهی و درک او در این مسیر برایم ارزشمند است، چراکه چیزی از سختیهای این شغل برای او پنهان نیست.
از مهمترین تأثیر این شغل بر نگاه به زندگی این است که انسان آخر خط زندگی را میبیند. همین موجب میشود قدر لحظهها را بیشتر بدانم. همیشه به خانواده میگویم: حرفت را نسنجیده نزن؛ ممکن است در دل کسی بماند، دنیا ارزش ناراحتی و عصبانیت ندارد، این شغل، نگاه آدم را عوض میکند، میفهمی زندگی کوتاهتر از آن است که صرف کینه و دلخوری شود.
ایمنا: و سخن پایانی؟
توانایی: بهنظر من هرکس هدفی دارد، باید برای آن بجنگد، حتی اگر سالها طول بکشد. زنبودن برای من مانع نشد، هرچند راه را سختتر کرد، اما هیچگاه ناامید نشدم، قبل از حضور من در آتشنشانی، استان ما هنوز هم همچون تهران یا کرج با حضور زنان در آتشنشانی آشنا نبود، اما باید از یکجا شروع میشد و من شروع کردم.




نظر شما