به گزارش خبرگزاری ایمنا، در سرزمین ایران، چوب همیشه بیش از یک ماده طبیعی بوده است. از معماری تا ابزار زندگی، از صندوقهای آئینی تا درهای باشکوه خانهها، چوب رگِ گرم فرهنگ بوده است. اما زمانی که انسان ایرانی تصمیم گرفت نه فقط از چوب استفاده کند، بلکه با آن گفتوگو، رازگشایی و زیباییآفرینی کند، هنرِ منبّتکاری متولد شد. این هنر، که ریشههای آن را میتوان در دورههای بسیار کهن مانند ساسانیان و حتی پیش از آن جستجو کرد، یکی از اصیلترین شیوههای تزئین چوب در ایران است؛ شیوهای که در آن نقشها نه با رنگ، بلکه با سایههای حاصل از برجستگی و فرورفتگی معنا میگیرند.
منبّتکاری در تعریف ساده، ایجاد نقش برجسته روی چوب است؛ اما این تعریف با ماهیتِ عمیق هنر فاصله دارد. در حقیقت، منبّتکار بیشتر از آنکه نقش بسازد، نقش را «آزاد» میکند. او باور دارد که هر قطعه چوب، نقشِ نهفتهای در دل دارد که باید با صبر، مهارت و شمّ هنری از درون آن بیرون آورده شود. همین نگاه، منبّتکاری را از یک عمل فنی به یک جهانبینی هنری تبدیل کرده است.
چوب؛ مادهای زنده با تاریخ پنهان
چوب پیش از ورود به کارگاه، سالها فصلهای مختلف را پشت سر گذاشته است. زخمهای باد، تغییرات دما، نور خورشید، بارانهای متوالی و عمرِ طبیعی درخت، همگی در بافت چوب ثبت شدهاند. منبّتکار ایرانی به این تاریخ پنهان احترام میگذارد و پیش از هر کاری، چوب را لمس میکند، خطوط روی آن را میخواند و به آن گوش میسپارد. چوب گردو، با رنگ گرم و بافت متراکم، معروفترین و محبوبترین چوب برای منبّت است. چوبهای نارون، عناب، راش و چنار نیز بسته به نوع اثر استفاده میشوند؛ اما گردو همچنان پادشاهِ خاموش کارگاهها است.

طرح؛ روایتی از جهان ایرانی
هیچ منبّتکاری، بدون طرح آغاز نمیشود. نقشها معمولاً از دل سنتهای بصری ایرانی انتخاب میشوند.ختاییهای رویشی، برگ موی پیچان، ترنجها و شمسهها، نه فقط عناصر تزئینی، بلکه حامل معنا و جهانبینی هستند. اسلیمی، جریان زندگی و بیپایانی را نشان میدهد؛ ختاییها بیان رویش و تازگیاند؛ بتهجقه روایت زایش و استمرار است؛ و شمسه نماد خورشید و نظم کیهانی. این نمادها وقتی روی چوب تراشیده میشوند، شکلی تازه میگیرند؛ گویی از دل سکوتِ چوب، الهام و نور زنده میتابد.
حرکت مغار؛ موسیقی ظریف دست و چشم
مرحله تراش، قلبِ منبّتکاری است. هنرمند با ابزارهای گوناگون، از مغارهای تخت و نیمگرد گرفته تا سوهانهای ظریف و چاقوهای کوچک، لایهلایه چوب را میزداید. صدای مغار که آرام و پیوسته بر سطح چوب میلغزد، ریتمی شبیه موسیقی دارد. این صدا برای منبّتکار، یادآور لحظه حضور است؛ لحظهای که در آن، ذهن و دست و چشم، همزمان در مسیر خلق قرار میگیرند.
هر ضربه باید حسابشده باشد؛ عمق، زاویه، فشار دست، جهت خطوط و حتی سرعت حرکت، میتواند همه چیز را تغییر دهد. اشتباه در تراش چوب، قابل بازگشت نیست. همین بیبازگشتبودن، هنر منبّت را از بسیاری از هنرهای دیگر متمایز میکند. هنرمند باید پیش از هر ضربه، چندین بار نقش را بخواند، چوب را لمس کند و اثر را در ذهن ببیند.

مراکز مهم منبّتکاری در ایران
در گستره ایران، چند شهر بیش از دیگران بهعنوان خاستگاههای اصلی منبّت شناخته میشوند. گلپایگان بهخاطر درهای تاریخی و معماری چوبیِ منبّتشدهاش شهرت دارد. شیراز و اصفهان، بهواسطه قدمت تاریخی و حضور استادان بزرگ، آثار موزهای و مذهبی ارزشمندی خلق کردهاند. ملایر، در دوران معاصر، به یکی از قطبهای بزرگ تولید منبّت در صنعت مبلمان تبدیل شده و سهم بزرگی از بازار داخلی و صادرات را در اختیار دارد. سنندج، همدان و تبریز نیز مراکز فعال و قدیمی در این زمینه هستند.
منبّتکاری و پیوند آن با معماری و آئینهای ایرانی
یکی از جلوههای باشکوه منبّتکاری، حضور آن در بناهای مذهبی و تاریخی است. بسیاری از درهای کهن مساجد، امامزادگان، کتابخانهها و حجرههای قدیمی با نقشهای برجسته چوبی تزئین شدهاند. این درها نه فقط ورودی بنا، که ورودی یک جهان معنویاند؛ تصویری از مقام نور، تقدس و احترام. رحلهای قرآن، صندوقچههای نذری، کرسیهای دعا، قنداقهای چوبی و حتی معماری داخلی خانهها، همگی بخشی از حضور دیرینه منبّتکاری در زندگی مردم ایران بودهاند.
چالشهای امروز؛ زیباییهایی که در معرض فراموشیاند
با همه جایگاه تاریخی، منبّتکاری امروز با مشکلات جدی روبه رو است. هزینه چوب بالا رفته و ابزار حرفهای کمیاب شده است. درآمد هنرمندان با حجم و زمان کار همخوانی ندارد. بسیاری از استادان قدیمی، به دلیل نبود شاگرد و نبود حمایت کافی، کارگاهها را بستهاند. منبّتکاری که زمانی یکی از هنرهای پرافتخار ایران بود، اکنون در خطر تبدیلشدن به میراثی صرفاً موزهای قرار دارد.
اما هنوز روشنایی هست. هنوز در کارگاههای کوچک، بوی چوب تازه و صدای مغار شنیده میشود. هنوز آثاری خلق میشوند که ساعتها در سکوت و نور کم جان گرفتهاند. هنوز هنرمندانی هستند که با عشق، این هنر را نگه داشتهاند و به نسل بعد میسپارند.

منبّتکاری؛ روحی که در چوب باقی میماند
آنچه منبّتکاری را از بسیاری هنرها جدا میکند، این است که اثر نهایی، نه شبیه نقاشی، نه شبیه مجسمهسازی و نه شبیه خوشنویسی است؛ بلکه تلفیقی از همه آنها است. منبّت، نوای طبیعت است که با عقل و احساس انسان در هم میآمیزد. وقتی چوب برجسته میشود، روحی در آن جریان میگیرد؛ روحی که گرمای دست هنرمند را در خود نگه میدارد. چوب، پس از منبّت، دیگر «چوب» نیست؛ شیئی است زنده، پویا و پرمعنا.
و شاید برای همین است که آثار منبّتکاریشده، حتی پس از دههها، هنوز بوی چوب تازه میدهند. این بو، همان جانِ هنر ایرانی است؛ جانی که اگر آن را پاس بداریم، نه تنها نابود نمیشود، بلکه نسلهای آینده را نیز به شنیدن این موسیقی ظریفِ مغار وادار خواهد کرد.




نظر شما