قائم مقام فرماندهي لشکر زرهي 8 نجف اشرف (سپاه پاسداران انقلاب اسلامي) سال 1338 در شهرستان مبارکه ديده به جهان گشود. او از ابتداي کودکي به کار مشغول بود چنانچه تمام مدت تحصيل، کار نيز ميکرد. با پيروزي انقلاب اسلامي به کردستان مهاجرت کرد و به حفظ سنگرهاي انقلاب در مقابل گروهکها پرداخت. مدتي نيز دانشجوي مرکز تربيت معلم بود ولي دانشگاه جبهه او را به خود جذب کرد. در عمليات طريقالقدس براي اولين بار مجروح شد و از آن تاريخ تا پايان عمر کوتاهش يکسره در جبهه ماند. مدتي فرمانده اطلاعات عمليات لشکر 8 و مدتي مسئول اطلاعات عمليات سپاه هفتم بود. بعدا از آن به سمت قائم مقامي لشکر منصوب شد، ولي با داشتن ردهي فرماندهي عالي رتبه در اکثر شناساييها، خود شخصاً تا نزديک سنگرهاي کمين و مواضع دشمن پيش ميرفت. در طول جنگ دو برادرش بنام اکبر و اصغر به خيل شهدا پيوستند، ولي او که وظيفهاش را در عمل به تکليف ميدانست در جبهه باقي ماند. شعبانعلي در سال 64 به زيارت خانهي خدا مشرف شد و پس از آن در عمليات والفجر 8 شرکت کرد. اين سردار دلاور اسلام در تاريخ 10/ 12/ 64 بعد از عمري مجاهدت، پس از آنکه چندين مرتبه مجروح شده بود به برادران شهيدش پيوست. مادرش پس از شنيدن خبر شهادت فرزندش گفت: «خدا را سپاسگذارم که اين نعمت بزرگ را به من داده تا بتوانم در اين جهاد مقدس الهي سهمي داشته باشم.»
* كميتهي فرهنگي جهاد سازندگي، مدتي ميزبان برادر شعبانعلي شد. اين كميته به تدريس و آموزش قرآن در روستاهاي دوردست ميپرداخت و شهيد زينلي به روستايي كه با مشكل كمبود آب مواجه بود، مأمور گشت. او تعدادي ظرف آب با خود به روستا ميبرد و آنها را به منزل اهالي ميرساند و به بچههايي كه قصد شركت در كلاس قرآن را داشتند ميگفت: «با اين آب وضو بگيريد و قرآن بخوانيد.» با اين كار استقبال خوبي از كلاس او به عمل آمد و مردم روستا هم از آب و هم از وجود معلمي مدبر و دلسوز بهره مند شدند.
* در عمليات والفجر 4، گروهي از رزمندگان براي عمليات نفوذي در عمق خاك دشمن، انتخاب شدند و قرار شد ظرف حداكثر 24 ساعت بازگردند. نيروها با دعا و عبور از زير قرآن به پيش رفتند. روز دوم نگرانيها بيشتر شد ولي برادر زينلي ميگفت: «ناراحت نباشيد، گروه سالم است.» هرچه از موعد مقرر ميگذشت، احتمال شهيد يا اسير شدن گروه شناسايي نيز بيشتر ميشد ولي شهيد زينلي با اطمينان، حرفش را تكرار ميكرد كه: «گروه سالم است.» گويا سري بر او فاش شده بود كه ديگران از آن غافل بودند... او توكل را به يقين رسانيده بود و سرانجام پس از 6 روز انتظار و نگراني، بچههاي شناسايي همگي سالم به مقر بازگشتند.
* شعبانعلي زينلي در عمليات «ثامن الائمه» در حاليكه فرماندهي محور عملياتي را بر عهده داشت از ناحيه دست مجروح شد. او مسئوليت سنگيني داشت و حاضر به ترك محور و معالجه در عقبه نميشد. با سختي بسيار او را راضي كرده و به بيمارستان اهواز برديم. اطاق عمل آماده شد تا تركش از استخوان خارج شود اما شعبانعلي رضايت به بيهوشي نميداد و ميگفت بدون بيهوشي جراحي را انجام دهيد. اصرار او دكتر را وادار به انجام عمل جراحي بدون بيهوشي نمود. ديدن آن لحظات دردناك قلبم را فشرد و از اتاق عمل بيرون زدم، اما تحمل او چون كوهي استوار درد را در شوق حضور مجدد به شكيبايي دعوت ميكرد. عمل تمام شد و پزشكان متحير و متعجب از تحمل شعبانعلي به يكديگر نگاه ميكردند. ساعتي بعد به منطقه عملياتي برگشتيم. زينلي در حاليكه باندهاي دستش را مرتب ميكرد گفت: «اگر مرا بيهوش ميكردند چند روز بايد بستري ميشدم و از حضور در عمليات محروم ميشدم.» آري او جسم مجروح خود را به مداوا آورده بود ولي روحش در صحنهي نبرد به پرواز بال ميگشود و از لحظهاي سلب توفيق حضور، نگران بود.
خبرگزاري ايمنا: شهيد شعبانعلي زينلي، مدتي دانشجوي مرکز تربيت معلم بود ولي دانشگاه جبهه او را به خود جذب کرد.
کد خبر 9229




نظر شما