شهیدی که راه را برای رفع حصر آبادان هموار کرد

در قلب روزهای تاریک جنگ تحمیلی، آبادان در محاصره دشمن بود و هر لحظه امکان سقوطش می‌رفت. شهید مهدی سلیمانپور، در کنار فرماندهانی چون حاج حسین خرازی و شهید ردانی‌پور، محور حیاتی عملیات ثامن‌الائمه را هدایت کرد و با شجاعت و تعهد، راه شکست حصر آبادان و بازپس‌گیری خاک ایران را هموار کرد.

به گزارش خبرگزاری ایمنا، آبادان، شهری که در روزهای آغازین جنگ تحمیلی در محاصره دشمن قرار گرفت و به‌دلیل اهمیت استراتژیکش هر لحظه امکان سقوطش می‌رفت، امروز یادآور مقاومت جانانه رزمندگان اسلام است، عملیات ثامن‌الائمه (ع) در سال ۱۳۶۰، به‌عنوان نقطه عطفی در جنگ تحمیلی، مسیر استراتژی دفاع مقدس را از حالت واکنشی به مرحله تهاجمی و هدفمند تبدیل کرد.

این عملیات تهاجمی، به فرماندهی نیروی زمینی ارتش و با مشارکت گسترده سپاه پاسداران، از ساعت ۱ بامداد پنجم مهر ۱۳۶۰ آغاز شد و پس از ۴۲ ساعت نبرد بی‌وقفه، با شکسته شدن حصر آبادان و بازپس‌گیری بیش از ۱۵۰ کیلومتر مربع از خاک ایران، به پایان رسید، رزمندگان در این عملیات شبانه، پیاده و سواره با سلاح بر دوش، با شجاعتی مثال‌زدنی به میدان رفتند و با فداکاری خود، مسیر آزادسازی آبادان را هموار کردند؛ کاری که بعدها به «حماسه ذوالفقاری» مشهور شد و ۲۸۰ نیروی بعثی را به هلاکت رساند و ۱۳۰ نفر دیگر را اسیر کرد تا جایی که سردار محسن رضایی این عملیات را «حلقه واسط و نقطه اعتماد به نفس مرحله دوم جنگ» نامید.

در این بستر تاریخی، تماس تلفنی با ناصر سلیمانپور ما را به دنیای خاطرات و تصویرهای زندگی پسرعموی شهیدش، سردار مهدی سلیمانپور می‌برد؛ جوانی که در مسیر دفاع مقدس، نامش با شجاعت و تعهد عجین شد و در کنار شهیدان خرازی و ردانی‌پور، نقش کلیدی در طراحی عملیات ثامن‌الائمه داشت. صدایش گرم و پر از احساس است، گویی هر جمله را با عشق مرور می‌کند و داستان زندگی مهدی را گام‌به‌گام بازگو می‌کند.

ناصر سلیمانپور از خانواده مذهبی پسرعمویش می‌گوید: پدر و مادرشان شاخص مذهبی فامیل بودند. مادرشان بانویی باسواد و شاعر و قرائت‌کننده قرآن بود و پدرشان پیش از انقلاب همواره در تظاهرات‌ها کنار مردم حضور داشت. بعد از شروع جنگ، عمویم به لشکر ۱۴ امام حسین رفت، هرچند به‌دلیل کهولت و مشکلات جسمی پس از شش ماه به اصفهان بازگشت و در توپ‌خانه فعالیت کرد.

فعالیت‌های مذهبی و فرهنگی مهدی پیش از انقلاب نیز زبان‌زد بود. در هنرستان فلزکاری می‌خواند، اما شور و علاقه او به فعالیت‌های قرآنی و فرهنگی در مدرسه و مسجد محله‌اش، توجه همه را جلب می‌کرد. سلیمانپور می‌گوید: شاید این‌طور فعالیت‌ها در زمان حال کار ساده و پیش پا افتاده‌ای به نظر برسد، اما قبل از انقلاب به‌دلیل فضای حاکم، انجام فعالیت‌های قرانی و مذهبی بسیار محدود و سخت بود، اما من هر نوبت که مهدی را می‌دیدم، با شور و حرارت فعالیت‌های خود در بین همکلاسی‌هایش را مرور می‌کرد و سعی داشت دیگران را هم به این‌گونه فعالیت‌های مذهبی ترغیب کند.

سلیمانپور ادامه می‌دهد: علاوه بر فعالیت‌های فرهنگی در مدرسه، کنار منزل‌شان هم مسجدی بود که هنوز هم پابرجاست. مهدی بچه‌ها را آن‌جا جمع می‌کرد، برنامه‌های قرآنی برگزار می‌کرد و خودش نیز با شور در نماز جماعت شرکت می‌کرد و دیگران را هم تشویق می‌کرد. مهدی در میان سایر برادرهایش از قبل از انقلاب، وقتی فعالیت‌های فرهنگی محدود و سخت بود، پیشقدم بود و سعی می‌کرد تأثیرگذار و جریانساز باشد.

پسرعموی شهید درباره دوران سربازی و فعالیت‌های مذهبی مهدی اضافه می‌کند: مهدی در دوران سربازی هم دست از تبلیغ دین و انقلاب برنداشت، او همیشه بر فرایض دینی تأکید داشت، به خصوص نماز. شاید در آن زمان در پادگان بچه‌ها خیلی به این مسائل توجه نداشتند، اما او پیگیر بود و همه را به خواندن نماز دعوت می‌کرد. در آن زمان قرآن و کلاس قرآن در پادگان‌ها جایی نداشت؛ اما مهدی همیشه یک قرآن همراهش بود و به هر بهانه‌ای هم خدمتی‌های خود را دور هم جمع می‌کرد و قرآن می‌خواندند؛ گاهی حتی یکی دو نفر را جمع می‌کرد تا قرآن رزق هر روزش باشد. مهدی در دوران خدمت یک مافوقی داشت که بی تفاوت به دین و مذهب بود؛ خودش تعریف می‌کرد که این فرد کاری به کارشان نداشته و برای انجام امور دینی سختگیری نداشته؛ مهدی حتی نسبت به این مافوق خود هم احساس مسئولیت می‌کرد، یادم هست که بعد از پایان خدمت سربازی، تعدادی عکس امام در پاکت گذاشته بود و به دست مافوقش رسانده بود.

وی از فعالیت‌های مهدی پس از انقلاب می‌گوید که او را وارد مرحله جدی از فعالیت‌هایش کرده و ادامه می‌دهد: پس از انقلاب، با شروع تشکیل کمیته‌ها، مهدی یکی از اعضای فعال کمیته شهری اصفهان شد. او به واسطه تجربه و شناختش از مسائل آموزشی و نظامی توانست نقش مؤثری در کمیته و سپاه پاسداران ایفا کند.

پسر عموی شهید از دوران جنگ می‌گوید و از حضور عمویش در جبهه، از پدری که الگوی پسر بوده؛ از اینکه با وجود شرایط جسمی سخت، حضور خود در جبهه را لازم می‌دانسته و کنار رزمندگان بوده. در لشکر ۱۴ امام حسین، مسئولیت‌های مختلفی داشته و پیش نماز بوده؛ از اینکه همه او را قبول داشتند و حضورش روحیه عجیبی به دیگران می‌داده.

وی درباره حضور شهید در پادگان ۱۵ خرداد و دوران آموزش‌های اعزام به جبهه اینطور تعری می‌کند: در پادگان ۱۵ خرداد، مهدی وظیفه داشت که نیروهایی که می‌خواستند اعزام شوند، آموزش بدهد. او به دلیل تجربه و آموزش‌های نظامی که در دوران خدمت دیده بود، نقش مؤثری در آن زمان ایفا کرد و در کنار افرادی چون شهید احمد حجازی، شهید فروغی و پاکزاد در پادگان ۱۵ خرداد فعالیت می‌کرد. سپس به کردستان اعزام شد و مسئولیت سپاه سنندج و نیروهای آن منطقه به او سپرده شد. سنندج به‌دلیل حضور کوموله در داخل نیز درگیری‌های زیادی داشت که مهدی و بچه‌های سپاه کردستان با عملیات‌های مختلف در آن منطقه، نقش بسزایی در حل غائله کردستان داشتند.

عملیات ثامن‌الائمه و شهادت شهید مهدی سلیمانپور

پسر عموی شهید از انتقال شهید مهدی سلیمانپور به جبهه جنوب می‌گوید: با کاهش تنش‌ها در جبهه غرب، مهدی به خوزستان در لشکر ۱۴ امام حسین تحت فرماندهی حاج حسین خرازی منتقل شد. در آن زمان بخش‌های زیادی از آبادان در محاصره بعثی‌ها بود و اگر این مناطق آزاد نمی‌شد، امکان سقوط آبادان بسیار زیاد بود، همان زمان، امام خمینی هم تاکید داشتند که آبادان سریع‌تر آزاد شود. مهدی در کنار حاج حسین خرازی و شهید ردانی پور طراحی عملیات ثامن الائمه را انجام دادند و مسئولیت مهم‌ترین محور عملیات یعنی هدایت نیروها از محور نهر شادگان و ورود به عمق لشکر ۳ زرهی عراق به او واگذار شد؛ اگر در پیشروی این محور خللی ایجاد می‌شد، سایر محورها قیچی می‌شدند، عملیات شکست می‌خورد و همه بچه‌ها شهید می‌شدند.

سلیمانپور ماجرای شهادت پسرعمو را اینطور روایت می‌کند: یک روز مانده به شروع عملیات، مهدی به من گفت «آقا ناصر، فردا، پس از عملیات شهید می‌شوم» من باورم نمی‌شد، اما او با آرامش و قاطعیت گفت «باور کن، فردا شب شهید می‌شوم.» همانطور هم شد، مهدی پس از رساندن محور به منطقه موردنظر با اصابت گلوله به صورتش به شهادت رسید.

به گزارش ایمنا، سردار رحیم صفوی درباره شهید مهدی سلیمانپور می‌گوید: «او فرمانده گردانی بود که از محور نهر شادگان به قلب دشمن زد. روز قبل از عملیات، شهادت خود را پیش‌بینی کرده بود و حتی با دوستانش درباره این موضوع صحبت کرده بود؛ می‌گفت فردا میوه‌های بهشتی را خواهم چشید.»

در نهایت، روایت زندگی و شهادت مهدی سلیمانپور، نه‌تنها یادآور شجاعت و ایثار فردی است، بلکه جلوه‌ای از روحیه جمعی رزمندگان در دفاع از آبادان و میهن به شمار می‌رود؛ قصه‌ای که در تاریخ دفاع مقدس با عنوان حماسه ثامن‌الائمه ثبت شد و نشان می‌دهد چگونه ایمان، شجاعت و هدایت درست می‌تواند سرنوشت یک شهر و یک ملت را نجات دهد.

کد خبر 909625

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.