این فیلم را باید دنباله ای بر دیگر فیلم های رسول صدرعاملی کارگردان سینمای اصفهانی نامید.دنباله ای برای ترانه و آیدا و تداعی که باز هم به نگاه غیرمنصفانه جامعه به دخترها می پردازد.
"زندگي با چشمان بسته" نه از حيث فني كه از حيث محتوايي، فيلم مهمي در كارنامه صدرعاملي به شمار ميآيد.
این فیلم با بازی ترانه علیدوستی،حامد بهداد،پولاد کیمیایی و فرهاد
آئیش داستان خانوادهاي مذهبي را روايت ميكند كه در محلهاي سنتي روزگار ميگذرانند. پرستو و علي فرزندان اين خانواده هستند كه علي به دليل موقعيت شغلياش چند سالي است كه از خانواده جدا شده است. در اين ميان، پرستو پس از گذشت مدتي از تحصيلش در دانشگاه، به دليل يك مشكل انضباطي- اخلاقي از دانشگاه اخراج ميشود. همين موجب تغييراتي در رابطه او با پدر و مادر مذهبياش ميشود. پرستو هم در اين ميان تصميم ميگيرد تا سبك زندگياش را عوض كند. اين تغيير سبك زندگي موجب بدگماني خانواده و ساكنان محله به پاكدامني او ميشود تا جايي كه خانوادهاش نقشه قتل او را ميكشند. اما درست در همان شبي كه قرار است اين اتفاق بيفتد، علي پسر خانواده از سفر دور و دراز چندين سالهاش بازميگردد و به زودي روي باورهاي خانواده و حتي محلهي سنتياش تأثير ميگذارد."زندگي با چشمان بسته" از آن جهت در كارنامه صدرعاملي جايگاه ويژهاي مييابد كه بي پردهترين و صريحترين فيلم او در نقد يك جامعه سنتي است.
زندگی با چشمان بسته،روایتگر نسلی است که تنها ظاهر امر را میبیند و به باطن توجه نمیکند. درواقع پدر و مادرهایی که نمیخواهد بیشتر از آن چیزی که باید ببیند را ببیند. نسلی که میتواند اثرات بدی بر نسل بعد از خود بگذارد. آدمهای سنتیای که پاکی را در ظاهر میبینند نه چیزی غیر از آن. فیلم مختص ایران است، کدهایی در آن است که تنها ایرانی ها و کسانی که در این محیط بزرگ شده اند می توانند آن را درک کنند.مطمئنا از این فیلم در جشنواره های خارجی استقبال نمی شود چرا که فیلم مختص کسانی است که این دوران ها را تجربه کرده اند. کدهایی مثل عناصر آب و صدای دریا که به تکرار شنیده میشود از کلیدی ترین کدهای فیلم محسوب می شوند و تلاطم و ناهمگونی و تضادهای فکر و عمل آدم ها را نشان می دهند.درواقع فیلم دختری باکفش های کتانی ، یک هشدار بود درباره نسلی که در ادامه یواشکی زندگی کردن به شدت آسیب پذیر میشوند؛ من ترانه ۱۵ سال دارم ، کاملا آرمانی بود. ترانه نماد اسطوره پایداری بود ، شخصیتی که به دروغ نزدیک است، دروغی دوست داشتنی که همه دوست دارند باورش کنند؛ دیشب باباتو دیدم آیدا، دوباره از زاویه بچه ها به خانواده ها نگاه می شود.وحالا طعم زندگی در "زندگی با چشمان بسته" فرق کرده است. نسلی که خود کارگردان نیز به آن متعلق هستند نسلی هستند که به زندگی امیدوار بوده و برای حرف مردم زندگی می کرده اند.نسلی که حالا حتی طعم امیدواری را از پرستو می گیرند به بهانه اینکه رفتارهایش را نمی پسندند.شخصیت پرستو در این فیلم منطقی سه گانه رادنبال کرده ولی علی وامید شخصیت هایی آرمانی هستند. شخصیت هایی که تن به قضاوت نمی دهند .
فیلم از دو بخش تشکیل شده بخش اول که همه با هم خوب و رابطه ها پایدار است ؛ بخش دوم که پر است از قضاوت های عجولانه و بی رحمانه افراد درباره ی یکدیگر.واینکه چگونه می توان با چشمان بسته زندگی کرد وقتی تمام عمر با چشمان باز زندگی کردیم وبه این قضاوت های عجولانه رسیدیم.
در صحنه ای از فیلم سینمایی "زندگی با چشمان بسته" پرستو (ترانه علیدوستی) به برادرش علی (حامد بهداد) دیالوگی میگوید با این مضمون که تو هم سالها پیش از این خانه فرار کردی، اما پسر بودی و ... واکنشی که خانواده به بازگشت علی از این سفر نشان می دهند شادی و پایکوبی است، اما هر شب وقتی پرستو به خانه برمی گردد باید کفشهایش را آهسته دربیاورد و دزدانه از پله ها بالا برود تا از نگاه های ملامتگر مادر و پدر رها شود.
بخش مهمی از دغدغه های کارگردان در همین دیالوگ و موقعیت مطرح شده و می توان از همین سکانس فهمید که فیلم چه طرز فکر و نگرشی را نقد می کند، نگاهی که ایستادن دربرابرش ساده نیست و می تواند به قیمت ویرانی یک زندگی تمام شود.
بی توجهی بی رحمانه مادر به دخترش در صحنه ای که برادر به خانه بازگشته و مشغول صرف نهار هستند،یا صحنه ای پدر چاقو به دست گرفته و مادر نیز با کشتن دخترش موافق است همه و همه سعی در نشان دادن این موضوع دارد که چطور نگاه های پرسشگر و پچ پچ های اهالی یک محله قدیمی می تواند فاجعه ای بزرگ را در یک خانه کوچک رقم بزند.
پرستو دختر خوبی است اما بلد نیست از این خوب بودن و پاکی اش دفاع کند.در واقع انگار بیشتر از همه این اوست که با دیرآمدن هایش به خانه و سکوتش با چشمان بسته زندگی می کند.این اوست که دیگران را نمی خواهد ببیند و خنده های قشنگش از سوی اهالی محله بد تعبیر می شود.
علی به عنوان یک منجی می آید و قرار می شود به خانواده سروسامانی بدهد.او حتی در ابتدا به پرستو بدبین هم می شود اما در نهایت سکانس زیبای خانه امید و بازی سوال و سرفرو بردن در حوض آب گویی همه گره های فیلم را باز می کند و حتی قهرمان را نیز تطهیر.اما در نهایت انگار باید یک نفر به شیوه آئین های مذهبی در این خانواده قربانی بشود و آن یک نفر نه پرستو که"علی" است.او در میانه راه به قصه وارد شد، همهچیز را درست کرد و به سادهترین شکل جانش را از دست داد؛ آن هم زمانی که آدمهای بهظاهر ناپاک قصه به رستگاری رسیده بودند.اما با مرگ علی همه چیز درست می شود.اهالی محله به خانه پرستو می روند و حتی مادر نیز با او سخن می گوید.
فیلم در جاهایی کمی گنگ به نظر می رسد و حتی تدوین هایده
صفی یاری نیز نمی تواند کمکی بکند.علتش نیز سانسور 11 دقیقه از فیلم است.برای نمونه در تیتراژ نام همایون ارشادی نیز در میان بازیگران دیده می شود.اما او حضوری در این فیلم ندارد. درواقع حذف یازده دقیقه از فیلم به نظم درونی قصه ضربه زده است. با همه این ها، زندگی با چشمان بسته فیلم خوبی است.فیلمی که از همه نقطه کور صفحه های حوادث روزنامه های این روزها و دخترانی که به دست پدر و برادر کشته می شوند گره گشایی می کند.
شاید این نگاه ها در جامعه روشنفکری کمی عجیب به نظر برسند اما هنوز محله ها و خانه هایی در این شهر هستند که به دلایل واهی وناکافی چشم به روی دخترانشان می بندند.
نازنین صادقی




نظر شما