به گزارش خبرگزاری ایمنا، بیبیسی در یک گزارش تحقیقی درباره پرونده ناپدید شدن امام موسی صدر با استفاده از تکنولوژی هوش مصنوعی و تحلیل تصاویر فرضیه کشته شدن ایشان را مطرح و تقویت میکند. اما آیا این روایت رسانهای با استناد به مدارک و تحلیلهای ارائه شده توانسته به پرسش بیپاسخِ سرنوشت رهبر شیعیان لبنان پایان دهد؟
تازهترین گزارش مستند بیبیسی به بررسی پرونده ناپدید شدن امام موسی صدر و شواهد احتمالی شهادت او میپردازد؛ مستندی که تلاش کرده با استفاده از تصاویر و تحلیلهای تخصصی، فرضیه کشته شدن صدر را تا حدودی تأیید کند. در این مستند «یک دانشمند علوم رایانه در دانشگاهی در شمال انگلستان در حال بررسی عکس یک جسد است؛ تلاشی برای حل یک معما که نزدیک به ۵۰ سال است خاورمیانه را درگیر خود کرده است».
گزارش بیبیسی، ابتدا به کشف جسدی در سردخانهای مخفی در لیبی میپردازد که احتمال میرود متعلق به امام موسی صدر باشد. خبرنگار لبنانی-سوئدی، قاسم حماده در سال ۲۰۱۱ و همزمان با سقوط حکومت قذافی، جسدی را بین چند جسد برجامانده از ۳۰ سال پیش از آن زمان یافته و شباهتهایی بین یکی از اجساد با موسی صدر تشخیص داده است. حالا بعد از چند سال، دانشگاه بردفورد با استفاده از نرمافزار پیشرفته تشخیص چهره، احتمال تطابق جسد با امام موسی صدر یا یکی از خویشاوندان نزدیک او را بالا دانسته است. طبق گفته خبرنگار لبنانی، وجود آسیبدیدگی در جمجمه جسد، فرضیه قتل و اعدام او را نیز قوت میبخشد.
در ادامه گزارش، سفر تیم بیبیسی به لیبی برای پیگیری این موضوع با چالشهای جدی مواجه میشود. آنها نتوانستند مجوز لازم برای ورود به سردخانه را دریافت کنند و توسط نیروهای اطلاعاتی لیبی بازداشت و پس از ۶ روز اخراج شدند. این اتفاق نشاندهنده حساسیت موضوع در لیبی و تلاش برای جلوگیری از افشای احتمالی حقیقت است. همچنین انگیزههای احتمالی برای قتل امام موسی صدر، از جمله نگرانی از تأثیر او بر اهداف انقلاب اسلامی ایران یا نقش احتمالی ساف، در این مستند مورد بررسی قرار گرفته است.
در نهایت گزارش به دیدگاه متفاوت جنبش امل و خانواده صدر اشاره دارد که همچنان بر زنده بودن امام موسی صدر تأکید دارند. براساس مستند بی بی سی، آنها هیچ مدرکی مبنی بر مرگ ایشان ارائه نمیکنند و نمونه موی کشف شده از جسد نیز به دلایل نامعلومی از دست رفته است. این باور به زنده بودن امام موسی صدر، یک نیروی وحدتبخش قوی برای پیروان او محسوب میشود، در حالی که یافتههای بیبیسی از سوی آنها رد شده و موضوع همچنان با ابهامات فراوانی همراه است.
مستند بیبیسی به جای تمرکز روی ایده حذف میانجیها، سرنوشت فردی امام موسی را کارتونی و فانتزی روایت میکند. این نوع روایت، فرار از پرسش اصلی است: چرا میانجیها حذف میشوند؟ غربیها و اسرائیلیها نه تنها نخبگان نظامی و علمی را حذف میکنند، بلکه افرادی که توان میانجیگری و اجماعسازی دارند را نیز هدف قرار میدهند. این حذفها، دقیقاً همان چیزی است که اجازه نمیدهد بحرانها به فرصت تبدیل شود و طرحهای مستقل منطقهای شکل بگیرد.
همانگونه که در عراق و سوریه دیده شد، داعش با پشتیبانی تجهیزات غربی و اطلاعات اسرائیلی، بزرگترین تهدید را ایجاد کرد، اما حضور سردار سلیمانی و آیتالله سیستانی، تمام نقشهها را بیاثر کرد. این تجربه نشان میدهد که حذف میانجیها تنها حذف فیزیکی نیست؛ حذف ایده و توان اجماعسازی است که اهمیت واقعی دارد.
میانجیگری؛ سپری در برابر رادیکالیسم و رمانتیسم
ایده میانجیگری، دقیقاً همان سپری است که میتواند از ظهور رادیکالیسم و رمانتیسم جلوگیری کند؛ دو جریانی که هر دو به نوعی به نفع ژئوپلیتیک غرب و اسرائیل عمل میکنند. حذف میانجیها، شکافهای داخلی و منطقهای را تقویت میکند و زمینه را برای اجرای نقشههای ژئوپلیتیکی غربیها فراهم میسازد.
بنابراین حفاظت از ایده میانجیگری، نه یک انتخاب ساده، بلکه ضرورتی حیاتی برای ثبات و پیشرفت منطقه است. این روزها، هر حمله یا هجومی که به میانجیها صورت میگیرد، در حقیقت حمله به آینده مستقل منطقه و تلاش برای بازگرداندن منطقه به سیطره غرب است.
نتیجهگیری؛ چرا باید میانجیها را حفظ کرد؟
امام موسی صدر و سردار باقری، نمونههایی بارز از میانجیانی هستند که میتوانستند مسیر استقلال، پیشرفت و اجماع منطقهای را شکل دهند. حذف آنها، حذف یک قطعه کلیدی از پازل ژئوپلیتیک بود؛ پازلی که اگر تکمیل میشد، ایران و منطقه را به کلی دگرگون میکرد.
مستندهایی مانند بیبیسی، با سادهسازی ماجرا و نسبت دادن حذف میانجیها به افراد منفور، تلاش میکنند صورتمسئله را پاک کنند و مخاطب را از پرسش اصلی بازدارند. اما واقعیت این است که اهمیت میانجیها فراتر از افراد است؛ آنها ایدهها و توان اجماعسازی را نمایندگی میکنند که برای هر طرح مستقل منطقهای حیاتی است.
در پایان، باید اذعان داشت که حفاظت از میانجیها و ایده میانجیگری، نه تنها یک وظیفه اخلاقی، بلکه ضرورتی استراتژیک برای آینده ایران و منطقه محسوب میشود؛ زیرا تا زمانی که این ایدهها و افراد حضور دارند، هیچ نقشه ژئوپلیتیکی غربی و اسرائیلی نمیتواند به طور کامل به اهداف خود برسد.
مستند اخیر بیبیسی درباره امام موسی صدر بیش از آنکه تلاش کند حقیقت تاریخی را آشکار کند، روایت را به قصهای ساده و فانتزی تقلیل داده است. محور اصلی مستند، ادعای کشته شدن امام موسی توسط معمر قذافی است؛ ادعایی که با دو شاهد محدود و متوفی پشتیبانی میشود و هیچ شواهد محکم دیگری برای آن وجود ندارد. در حقیقت، تلاش مستند برای نسبت دادن حذف امام موسی به قذافی، نوعی سادهسازی خطرناک است؛ سادهسازی که به مخاطب القا میکند همه ماجرا به یک فرد و یک تصمیم محدود شده است.
اما آیا واقعاً میتوان باور کرد یک فرد در آن مقطع، حتی اگر قذافی باشد، توانسته باشد چنین پازل پیچیدهای را به تنهایی اجرا کند؟ آیا اسرائیلیها و آمریکاییها هیچ نقش و انگیزهای در این میان نداشتهاند؟ حذف امام موسی نمیتواند محصول یک دست تنها باشد؛ بلکه باید آن را بخشی از یک معمای بزرگتر و ژئوپلیتیکی دانست که ایدهها و بازیگران متعدد را در خود جای داده است.
قذافی، پلیس بد یا بازیگر کوچک؟
قذافی در آن زمان نه بازیگر قدرتمند بینالمللی بود و نه اسناد قطعی نشان میدهد که میتوانست به تنهایی چنین اقدام مهمی را اجرا کند. بنابراین حتی اگر بپذیریم که او نقشی داشته، نقش او بیشتر شبیه پلیس بد یا ابزار فرعی است تا تصمیمگیرنده اصلی. حذف امام موسی را باید به چشم حذف یک تکه کلیدی از پازل فهمید؛ قطعهای که اگر در کنار سایر بازیگران و ایدهها قرار میگرفت، میتوانست مسیر تحولات ایران و منطقه را به کلی دگرگون کند.
امام موسی صدر توانسته بود در لبنان با طرح میانجیگرایانه خود، نقشه اسرائیلیها و آمریکاییها را خنثی کند و از بروز جنگ داخلی جلوگیری کند. تصور اینکه او در ایران هم بتواند چنین نقش تعیینکنندهای ایفا کند، برای قدرتهای غربی و رژیم صهیونیستی وحشتناک بود. حذف او، دقیقاً همان اقدامی بود که میتوانست ایده میانجیگری و استقلالطلبی را در منطقه تضعیف کند و زمینه را برای نفوذ و تحمیل سیاستهای غربی فراهم سازد.
میانجیگری؛ تهدیدی برای نظم غربی
امام موسی صدر، شهید مطهری و شهید بهشتی نمونههای بارز افرادی بودند که میتوانستند مسیر ایران را از افراط و تفریط و سیاستزدگی داخلی محافظت کنند. حضور این افراد به معنای وجود بازوان فکری و اجرایی بود که میتوانستند انقلاب ایران و تحولات منطقهای را به شکلی عقلانی و مستقل هدایت کنند. حذف آنها نه تنها ضربهای به ظرفیت عملی کشور بود، بلکه تلاشی برای خنثی کردن ایدههای ژئوپلیتیک مستقل نیز به شمار میرفت.
از این منظر، حذف امام موسی را باید بخشی از یک پروژه بزرگتر دانست؛ پروژهای که هدفش محدود کردن آزادی عمل میانجیها و نخبگان مستقل در منطقه بود. این پروژه، نه تنها شامل افراد، بلکه شامل ایدهها و توانایی اجماعسازی آنها نیز میشد.
ترور میانجیها؛ تکرار الگو در ایران
نمونهای دیگر از همین الگو را میتوان در ترور شهید سردار باقری مشاهده کرد. این اقدام، صرفاً یک ترور نظامی نبود، بلکه تلاشی هوشمندانه برای حذف فردی بود که نقش میانجی و اجماعساز را در ایران ایفا میکرد. سردار باقری، مانند امام موسی صدر، توانسته بود بدون سوگیری سیاسی و جناحی، بین استقلال، پیشرفت و توسعه توازن ایجاد کند و این همان چیزی بود که غربیها و اسرائیلیها نمیتوانستند تحمل کنند.
این حذفها نشان میدهد که اهمیت میانجیها، حتی فراتر از توان نظامی و صنعتی، در نقشه ژئوپلیتیک غربیها و اسرائیلیهاست. آنها خوب میدانند تا میانجیها حضور دارند، بحرانها حتی شدیدترین نوع خود را به فرصت تبدیل میکنند و طرحهای منطقهای آنها بیاثر میماند.

میانجیها و تحول ایران
حذف امام موسی صدر و شهید باقری، هدفی فراتر از نابودی فیزیکی افراد داشت. این حذفها در راستای تضعیف ایده میانجیگری، کاهش توان اجماعسازی و ایجاد شکافهای داخلی و منطقهای بود. امام موسی در لبنان نشان داد که میتوان به جای تن دادن به سیاستهای تحمیلی غربی، جنگ علیه اسرائیلیها را برای استقلال ملت لبنان شکل داد. سردار باقری نیز همین مسیر را در ایران ادامه داد؛ بدون مرزبندی جناحی و بدون سوگیری خاص، تمرکز خود را روی منافع ملی و اجماعسازی برای استقلال کشور قرار داد.
این واقعیت، اهمیت میانجیها را دوچندان میکند؛ چرا که تا زمانی که چنین افرادی حضور دارند، طرحهای ژئوپلیتیکی غربیها و اسرائیلیها به شکست میانجامد و توهمهایی مانند «اسرائیل بزرگ» تنها یک خیال باقی میماند.
حذف ایده؛ هدفی فراتر از افراد
مستند بیبیسی به جای تمرکز روی ایده حذف میانجیها، سرنوشت فردی امام موسی را کارتونی و فانتزی روایت میکند. این نوع روایت، فرار از پرسش اصلی است: چرا میانجیها حذف میشوند؟ غربیها و اسرائیلیها نه تنها نخبگان نظامی و علمی را حذف میکنند، بلکه افرادی که توان میانجیگری و اجماعسازی دارند را نیز هدف قرار میدهند. این حذفها، دقیقاً همان چیزی است که اجازه نمیدهد بحرانها به فرصت تبدیل شود و طرحهای مستقل منطقهای شکل بگیرد.
همانگونه که در عراق و سوریه دیده شد، داعش با پشتیبانی تجهیزات غربی و اطلاعات اسرائیلی، بزرگترین تهدید را ایجاد کرد، اما حضور سردار سلیمانی و آیتالله سیستانی، تمام نقشهها را بیاثر کرد. این تجربه نشان میدهد که حذف میانجیها تنها حذف فیزیکی نیست؛ حذف ایده و توان اجماعسازی است که اهمیت واقعی دارد.
میانجیگری؛ سپری در برابر رادیکالیسم و رمانتیسم
ایده میانجیگری، دقیقاً همان سپری است که میتواند از ظهور رادیکالیسم و رمانتیسم جلوگیری کند؛ دو جریانی که هر دو به نوعی به نفع ژئوپلیتیک غرب و اسرائیل عمل میکنند. حذف میانجیها، شکافهای داخلی و منطقهای را تقویت میکند و زمینه را برای اجرای نقشههای ژئوپلیتیکی غربیها فراهم میسازد.
بنابراین حفاظت از ایده میانجیگری، نه یک انتخاب ساده، بلکه ضرورتی حیاتی برای ثبات و پیشرفت منطقه است. این روزها، هر حمله یا هجومی که به میانجیها صورت میگیرد، در حقیقت حمله به آینده مستقل منطقه و تلاش برای بازگرداندن منطقه به سیطره غرب است.

نتیجهگیری؛ چرا باید میانجیها را حفظ کرد؟
امام موسی صدر و سردار باقری، نمونههایی بارز از میانجیانی هستند که میتوانستند مسیر استقلال، پیشرفت و اجماع منطقهای را شکل دهند. حذف آنها، حذف یک قطعه کلیدی از پازل ژئوپلیتیک بود؛ پازلی که اگر تکمیل میشد، ایران و منطقه را به کلی دگرگون میکرد.
مستندهایی مانند بیبیسی، با سادهسازی ماجرا و نسبت دادن حذف میانجیها به افراد منفور، تلاش میکنند صورتمسئله را پاک کنند و مخاطب را از پرسش اصلی بازدارند. اما واقعیت این است که اهمیت میانجیها فراتر از افراد است؛ آنها ایدهها و توان اجماعسازی را نمایندگی میکنند که برای هر طرح مستقل منطقهای حیاتی است.
در پایان، باید اذعان داشت که حفاظت از میانجیها و ایده میانجیگری، نه تنها یک وظیفه اخلاقی، بلکه ضرورتی استراتژیک برای آینده ایران و منطقه محسوب میشود؛ زیرا تا زمانی که این ایدهها و افراد حضور دارند، هیچ نقشه ژئوپلیتیکی غربی و اسرائیلی نمیتواند به طور کامل به اهداف خود برسد.


نظر شما