به گزارش خبرگزاری ایمنا، رسانههای آزاد، روزنامهها و مطبوعات در هر جامعهای از ارکان توسعه و دموکراسی بهشمار میآید، بر این اساس خبرگزاری ایمنا، مرور عناوین مطبوعات کشور را بهصورت روزانه در دستور کار خود دارد.
روزنامه ایران در صفحه نخست امروز خود با تیتر «سیاست همسایگی؛ تحلیل واقعگرایانه از سفر پزشکیان به پاکستان» نوشت: «سفر آقای پزشکیان به پاکستان در فضایی انجام میشود که پس از جنگ ۱۲ روزه، کراچی حمایت پررنگی از تهران نشان داد. این سفر از جهات مختلف مورد توجه قرار گرفته و حتی برخی آن را آغازی بر یک «پارادایم شیفت» در سیاست خارجی ایران تلقی کردهاند. نظر شما در این خصوص چیست؟
من اسم این را «پارادایم شیفت» نمیگذارم، چون پیوند ما با پاکستان، قبل از هر چیز، یک پیوند همسایگی است. یعنی ما با کشوری هممرز به نام پاکستان روبهرو هستیم و در چهارچوب مناسبات همسایگی، اینگونه سفرها کاملاً قابل درک و تفسیر هستند.
نکته بعد اینکه، پاکستان در جریان این دفاع مقدس ۱۲ روزه هم در سطح مردم، هم در میان نخبگان و هم در سطح دولت سنگ تمام گذاشت. یعنی کشوری بود که با وجود اینکه خارج از محور مقاومت تعریف میشود، بیشترین جانبداری را از مواضع ما نشان داد.
در سفر شهید رئیسی، رئیسجمهوری پیشین به پاکستان که در اوج جنگ غزه انجام شد، آنها استقبال بسیار گرمی داشتند. در این مقطع زمانی نیز فکر میکنم همه مقدمات فراهم است که سفر آقای پزشکیان به معنای یک قدردانی و نوعی میثاق مجدد با یک همسایه بسیار مهم و قدرتمند تلقی شود. با این توضیحات، باید گفت که این سفر را نمیتوان بهطور دقیق یک چرخش در سیاست خارجی دانست. اما با توجه به تحولات حین جنگ و پس از آن، میتوان این رخداد را در چهارچوب تقویت روابط ایران با کشورهایی مثل روسیه، چین و پاکستان تحلیل کرد؛ کشورهایی که هر سه در جریان جنگ، همراهی خود را با ایران نشان دادند. هر سه کشور در حوزه شرق تعریف میشوند و در شورای امنیت تجاوز آمریکا و اسرائیل به ایران را محکوم کردند. بنابراین، پیوندی که امروز بین پاکستان، چین و روسیه شکل گرفته، میتواند ضلع چهارمی به نام ایران نیز داشته باشد. اگر بخواهیم این وضعیت را در یک کانتکست تعریف کنیم، باید بگوییم که ما اکنون دست کسی را که در زمان دشواری از ما حمایت کرده فشردهایم.
شما به روابط تاریخی ایران و پاکستان اشاره کردید، اما در فضای عمومی جامعه اهمیت این روابط بیشتر پس از جنگ ۱۲ روزه احساس شد. بهنظر شما روند آینده این روابط بر چه مداری خواهد بود؟
ببینید، پاکستان از بدو پیدایش، خود را ادامهدهنده تمدن اسلامی میدانست؛ تمدنی که بخش مهمی از آن از ایران ریشه گرفته است. زبان ملی پاکستان یعنی اردو، بیش از ۵۰ درصد واژگانش از فارسی گرفته شده. سرود ملی پاکستان نیز تقریباً بهطور کامل فارسی است، بهجز یک واژه که آن هم «اردو» است.
از سوی دیگر، پاکستان، ایران و ترکیه سه کشور بنیانگذار سازمان «آر. سی.دی» بودند که بعداً به سازمان همکاری اقتصادی (اکو) تبدیل شد. اینها همه نشانههایی از پیوندهای عمیق هویتی، فرهنگی و تمدنی دو ملت هستند.
پس رابطه ایران و پاکستان تنها به سالهای اخیر یا جنگ ۱۲ روزه محدود نمیشود. این پیوند، یک رابطه تاریخی، هویتی و استراتژیک است که عمق دارد و نمیتوان آن را نادیده گرفت.
دلیل جانبداری پاکستان از ایران در ماجرای اخیر هم صرفاً از سر احساس یا هیجان نبود. پاکستان همواره در موضعگیریهای بینالمللی استقلال خاصی داشته است. این کشور اسرائیل را به رسمیت نمیشناسد و آن را زاییدهای بیهویت در منطقه میداند. بنابراین، طبیعی است که در تضادهای منطقهای، اگر قرار باشد میان امت اسلامی و رژیمی مثل اسرائیل یکی را برگزیند، جانب امت اسلامی را بگیرد؛ و ایران هم بخشی از این امت است.
پاکستان در فضای جنگ اخیر هم نشان داد که توانایی حفظ توازن در سیاست خارجیاش را دارد. از یک سو با آمریکا و چین رابطه دارد و از سوی دیگر، با ایران و حتی برخی کشورهایی که ما با آنها اختلافاتی داریم نیز روابط حسنه دارد. این نوع هنرمندی دیپلماتیک ریشه در محاسبه و درک واقعبینانه نخبگان و تصمیمگیران پاکستانی دارد که سعی میکنند از ظرفیتهای منطقهای خود بیشترین بهره را ببرند. همین افزایش ظرفیت سبب شد تا در خلال جنگ ۱۲ روزه آمریکا نیازمند هماهنگی پاکستان باشد یا برای روندهای کاهش تنش و آتشبس از آن کمک بگیرد. با این حال پاکستان باید بداند که ایفای نقش منطقهای صرفاً برای خوشایند دیگران کافی نیست. این کشور اگر میخواهد اعتبار واقعی پیدا کند، باید همچنان، مانند دوران جنگ ۱۲ روزه، در کنار حق و حقیقت بایستد و این مسیر را ادامه دهد.»

روزنامه کیهان در صفحه نخست امروز خود با تیتر «حزبالله لبنان آماده شده است» نوشت: «حزبالله در لبنان وضعیت تثبیتشدهای دارد، کمااینکه شیعیان در این کشور وضع تثبیتشده دارند. شیعیان ۱/۶ میلیون نفر از جمعیت نزدیک به ۴/۵ میلیون نفری لبنان را به خود اختصاص دادهاند و حدود ۳۵ درصد میباشند. این جمعیت برخلاف جمعیت مسیحی و سنی این کشور، از یکطرف اکثریت نسبیاند و از طرف دیگر از جهت سیاسی یکدست میباشند. این وضعیت طی دهههای اخیر به شیعه امکان داده است تا تندبادهای زیادی را پشتسر بگذارد و شکسته نشود. از دل اکثریت نسبی شیعه، حزبالله بیرون آمده که مورد قبول همه اجزا شیعه از مجلس اعلای شیعیان تا جنبش امل و از جبال تا جنوب میباشد و از این رو تضعیف حزبالله که طی چهار دهه اخیر خیلی از جریانات داخلی، منطقهای و بینالمللی برای آن همداستانی کردهاند، همواره با دیواره مستحکم شیعه مواجه گردیده و به جایی نرسیده است. هرگونه اقدام برای تضعیف حزبالله در حالی که هیچ جایگزینی هم برای آن وجود ندارد، در گام اول به مثابه اقدام برای تضعیف شیعیان میباشد و در گام دوم به مثابه اقدام برای تضعیف امنیت و قدرت دفاعی لبنان خواهد بود.
تاکنون سه بار با سمت و سوی کنترل لبنان، قطعنامههایی صادر گردیده و در آذر ماه سال قبل یک متن آتشبس هم صادر شد، اما هیچکدام از این اقدامات نتوانستهاند منجر به ضعیف شدن حزبالله شوند. متن جامعه لبنان بهخوبی میداند که اگر سلاح حزبالله نبود، لبنان حتماً سرنوشتی بدتر از سوریه پیدا میکرد؛ چرا که لبنان در مقایسه با سوریه، از حیث جمعیت، جغرافیا، قدرت ارتش و مناسبات برونمرزی، بسیار ضعیفتر از سوریه میباشد. دیوارههای سوم، چهارم و پنجمی هم برای جلوگیری از تضعیف حزبالله وجود دارد؛ جبهه مقاومت، جمهوری اسلامی و ملتهای منطقه با درک اینکه حزبالله مهمترین عنصر کنترل رژیم صهیونیستی در حوزه مدیترانه و شامات میباشد، با هرگونه سیاست مبتنی بر تضعیف حزبالله مقابله میکنند کما اینکه در تحولات اخیر شاهد انواعی از اقدامات شخصیتهای بزرگ دینی و سیاسی منطقه برای حفظ قدرت حزبالله بودهایم.
حزبالله لبنان به دلیل همین موقعیت، بارها در معرض فشارهای مختلف قرار گرفته اما همواره با موفقیت از آن خارج شده و به موقعیت مستحکمتری هم رسیده است. حزبالله یکبار در زمان جنگهای داخلی لبنان - که در آن هیچ نقشی نداشت - زیر فشار قرار گرفت اما پیامد نهایی آن پیمان طایف بود که علیرغم آنکه از سوی مخالفان حزبالله تشکیل و تنظیم شده بود، به تثبیت موقعیت نظامی حزبالله در لبنان منجر گردید. بعدها وقتی سوریه ناگزیر به خارج کردن نیروهای نظامی خود از لبنان شد، بعضی گمان کردند زمان تضعیف موقعیت حزبالله در لبنان فرا رسیده است، اما عملاً پس از آن اتکاء نظامی - امنیتی لبنان به جای سوریه به حزبالله معطوف گردید و موقعیت تازهای را در اختیار حزبالله قرار داد. بعدها در جریان جنگ ۳۳ روزه، قطعنامه ۱۷۰۱ در ۲۰ مرداد ۱۳۸۵ صادر شد. این قطعنامه ناظر بر خلع سلاح حزبالله بود ولی در باطن عملاً به توسعه قدرت نظامی حزبالله منجر شد تا جایی که رژیم اسرائیل به آن لقب «بزرگترین قدرت موشکی غیردولتی دنیا» داد. قطعنامه ۱۷۰۱ رژیم اسرائیل را بر سر دو راهی قرار داد که طی هر دو راه آن به ضرر تلآویو تمام میشد. اسرائیل یا باید به مفاد این قطعنامه تن میداد که در این صورت باید از هرگونه اقدام زمینی، هوایی و دریایی علیه لبنان (در وجوه نظامی و امنیتی) چشم میپوشید و با بقیه کشورهای همسایه نیز چنین توافقی انجام میداد و در مورد لبنان باید میپذیرفت که در امور داخلی این کشور که حزبالله بخشی از آن بود، هیچ مداخلهای نداشته باشد و یا باید راه نقض آتشبس را در پیش میگرفت که در این صورت هم حزبالله، مسلحتر و قدرتمندتر میشد چرا که موانع پیشروی حزبالله (مندرج در قطعنامه) کنار گذاشته میشد. اسرائیل راه دوم را انتخاب کرد. نتیجه آن حزباللهی شد که در سال ۱۴۰۲ / ۲۰۲۳ بدون آنکه با حمله اسرائیل مواجه باشد، در دفاع از غزه به جنگ آن رفت.
منطق حزبالله روشن است، حزبالله میگوید اسرائیل به قطعنامه ۱۷۰۱، پایبند نبوده و در آتشبس ۶ آذر هم طرف نقضکننده بوده است. پس میان لبنان و اسرائیل متنهایی وجود دارد که اگر قرار است به چیزی عمل شود، همین متنها هستند. دولت لبنان میداند که در مواجهه با حزبالله و سلاح آن، صلاحیت محدودی دارد و نمیتواند چیزی را بپذیرد که مورد قبول حزبالله و شیعیان نباشد. بنابراین دولت لبنان در این صحنه دست به عصا راه میرود تا شرایط داخلی لبنان به هم نریزد و بقا دولت به خطر نیفتد. پس واضح است که حزبالله بهعنوان صاحب مقاومت و صاحب سلاح، تعیین مصلحت مینماید.
اما همه میدانند که درگیریهای منطقهای با محوریت رژیم به پایان نرسیده و هر لحظه ممکن است شعله درگیری از نقطهای بالا بگیرد. این شرایط حتماً برای حزبالله فرصتهای بزرگی در پی میآورد. حزبالله اینک میتواند جنگی که در روز ۶ آذر متوقف کرده را با قدرت بیشتری از سر بگیرد و همان بلایی که اسرائیل را در روز سهشنبه ۶ آذر وادار به پذیرش آتشبس کرد، بر سر این رژیم وارد کند.
در این فرصت ۸ ماهه، حزبالله از حیث سازمانی، بررسی نقاط ضعف و تمهید اقداماتی برای غلبه بر نقاط ضعف و تقویت سلاح خود، به موقعیت بهتر رسیده است. ضمن اینکه در این ۸ ماه، فرآیند داخلی لبنان را به گونهای دنبال کرده که توأم با جلب اعتماد بیشتر طرفهای غیرشیعه در لبنان به خود شود. پس میتوان این بحث را بدینگونه جمعبندی کرد که امروز حزبالله نه از حیث سازوکاری داخلی جامعه و حکومت لبنان با آن و نه از حیث توان مقابله با رژیم نگرانی چندانی ندارد. البته پرواضح است که از جنگ استقبال نکند اما وقتی با جنگی مواجه شود، پاسخ کوبنده آن هر چند برای لبنان هزینه داشته باشد، از سوی مردم و حاکمیت این کشور قابل قبول میباشد.»

روزنامه جوان در صفحه نخست امروز خود با تیتر «ژنو مبدأ کیفرخواست جهانی علیه اسرائیل» نوشت: «نشست مبتکرانه ایران با عنوان «پایبندی به حقوق بینالملل و منشور ملل متحد برای تضمین صلح و امنیت بینالمللی» در حاشیه ششمین اجلاس رؤسای مجالس جهان و سخنرانی افشاگرانه محمدباقر قالیباف در این اجلاس توانست ژنو را به دادگاه صدور کیفرخواست جهانی علیه آمریکا و رژیمصهیونیستی تبدیل کند؛ اقدامی که در صورت تداوم میتواند به مطالبه سایر مجامع بینالمللی علیه این رژیم تبدیل شود.
بهرهبرداری از ظرفیت اجلاسیهها و تریبونهای رسمی جهانی برای تبیین جنایات رژیمصهیونیستی و آمریکا علیه بشریت، اقدامی هوشمندانه و مقتدرانه در راستای تنویر اذهان عمومی و جلوگیری از انتشار دروغپراکنی و جعل واقعیتهای آنها در جهان است.
رئیس مجلس ایران در سخنرانی خود، ضمن بالا بردن تصویر رایان دو ماهه که در جنگ ۱۲ روزه به شهادت رسید و تصویری از فجایع انسانی در حق یک کودک اهل غزه به عنوان نماد جنایت رژیمصهیونیستی، به بازگویی اقدامات ضدانسانی و جنایات صورت گرفته از سوی رژیم پرداخت. نکته کلیدی این بود که تصویر ارائهشده از سوی وی در بیان جنایات رژیمصهیونیستی، فراتر از جنگ ۱۲ روزه را نشان میداد، این تصویر در حقیقت، بیانگر آرمانها و اهداف بنیادین این رژیم در رابطه با بشریت بود.
قالیباف در این کنفرانس موضوعاتی مانند ساختار نظم بینالملل، محکومیت تجاوز رژیمصهیونیستی به خاک ایران، ضرورت پایان دادن به اشغالگری و تبعیض رژیمصهیونیستی در فلسطین اشغالی و لزوم تقویت چندجانبهگرایی را محور سخنرانیها و دیدارهای خود قرار داد.
همچنین در حاشیه این نشست پوستری با عنوان «نازیسم قرن ۲۱ را متوقف کنید» به نمایش درآمد.
نشست ابتکاری ایران نیز با مشارکت ۳۵ هیئت از نمایندگان کشورهای مختلف از جمله نمایندگان مجالس روسیه، عربستان سعودی، قطر، پاکستان، چین، عمان، کوبا و سه سازمان بینالمللی برگزار و به مسائلی همچون محوریت اصول منشور، مقابله با استانداردهای دوگانه و تأکید بر حاکمیت ملی ملتها پرداخته شد. حضور و استقبال کشورهای منطقه و دیگر بازیگران کلیدی در این نشست، بیانگر اراده جمعی برای توقف جنایات و تجاوزگری رژیمصهیونیستی بود.
از طرفی، محکوم شدن اقدامات رژیمصهیونیستی در دیدارهای حاشیهای رئیس مجلس ایران با برخی کشورها، چون فنلاند، مالزی، روسیه و پاکستان نشان میدهد این رژیم با وجود حمایتهای آمریکا به سمت انزوای جهانی پیش میرود. فرامتن اجلاس ژنو، اشاره مستقیمی به نیاز به یک عزم هماهنگ شده و رو به گسترش در میان کشورهای جهان برای محکومیت رژیمصهیونیستی دارد، از این رو اقدامی مؤثر و جدی برای جمعبندی و قانونی کردن محکومیتهای پراکنده دولتمردان و نهادهای بینالمللی برای مجازات رژیمصهیونیستی احساس میشود. ابتکار عملی که در ژنو، به کار گرفته شد، آغازی موفقیتآمیز از همین رویکرد در عرصه جهانی بود که با استمرار آن میتوان، ابزاری هدفمند و کارا برای مستندسازی محکومیت رژیمصهیونیستی در مجامع بینالمللی نه از طرف ایران، بلکه از طرف جامعه جهانی فراهم کرد.
گفتنی است رژیمصهیونیستی همچنان از سوی نهادهای بینالمللی محکوم میشود. کارشناسان سازمان ملل متحد روز جمعه نسبت به ممانعت عمدی اسرائیل از دسترسی فلسطینیان غزه به آب آشامیدنی سالم ابراز نگرانی کردند و آن را نقض جدی قوانین بینالمللی و جنایت علیه بشریت خواندند.
فارغ از حمایتهای سیاسی و نظامی ایالات متحده، یکی از دلایل تجاوزات تروریستی گسترده رژیمصهیونیستی در غرب آسیا، آزادی عمل رژیم در پرتو سکوت معنادار سران کشورها و بیعملی مجامع بینالمللی مسئول است. علاوه بر آن، رژیمصهیونیستی از هر فرصتی برای هجمه علیه ایران و جبهه مقاومت و همچنین کتمان جنایتهایش در غرب آسیا بهره میبرد، از این رو ایران با دو کارزار اساسی در افشاگری جنایات رژیم روبهرو است؛ یکی آنکه باید با توسل به تمام ظرفیتهای موجود داخلی و بینالمللی، تلاش بیوقفهای را به همراهی سایر کشورها برای تبیین و افشای جنایات رژیمصهیونیستی به کار گیرد. مشارکت دادن کشورها برای محکومیت جنایات رژیمصهیونیستی در کارگروههای اختصاصی بینالمللی و پیگیری حقوق مردم منطقه در این کارگروهها میتواند شیوهای خلاقانه برای طرح مجازات رژیمصهیونیستی در نهادهای حقوقی بینالمللی باشد.
دوم آنکه، ایران باید یک ضدروایت را برای افشای دروغپردازیهای رژیمصهیونیستی به رهبری آمریکا در عرصه بینالمللی فعال و همزمان زمینه انتشار کنشهای حمایتگرایانه برخی دولتهای همسو را فراهم کند، هر چند افکار عمومی جهان با وجود سانسور غولهای رسانهای جهان از جنایات رژیمصهیونیستی آگاه شده و امکان انکار آن وجود ندارد، اما باز هم رژیمصهیونیستی برای مشروعیت بخشی به اقدامات جنایتکارانه خود، جعل واقعیت را سرفصل تحرکات بینالمللی قرار داده است. انتشار فیلمی از مجلس شورای اسلامی که نمایندگان در حال سردادن شعار مرگ بر اسرائیل و آمریکا هستند از سوی نماینده رژیم در اجلاس ژنو، نمونهای از این رویکرد فریبکارانه است، از این رو سیاست خارجه ایران با طرح چرایی آزادی عمل رژیمصهیونیستی، چراغ سبز برخی کشورهای منطقه را میتواند به چالش بکشاند و آنها را در برابر افکار عمومی جهان قرار دهد؛ اقدامی که سبب کاهش همکاری با رژیمصهیونیستی حتی در ظاهر خواهد شد، مانند ترکیه که نتوانست در برابر افکارعمومی خود مقاومت کند و با وجود همکاریهای پشت پرده، اما سیاست معارض با رژیم را در پیش گرفته است. در مجموع، این اقدام هم به انزوای سیاسی رژیمصهیونیستی منجر میشود و زمینه محکومیت آن را بیشتر میکند.»

روزنامه وطن امروز در صفحه نخست امروز خود با تیتر «ایران، قامت استوار تاریخ» نوشت: «همه چیز از سحرگاه ۲۳ خرداد و تجاوز مستقیم رژیم صهیونی به خاک مقدس ایران اسلامی شروع نشد. ایران پیشتر آماج حملهها بود اما نه فقط به خاکش، بلکه به حقیقتش. نه با موشک و جنگنده، با ترور فرزنداش. آنجا که تاریخ، دروازههایش را به روی مهاجمان گشود، روحش تسلیم نشد؛ رنج دید، داغ بر دلش نشست اما خم نشد. این ایستادگی، نه از سر عادت، بلکه از طینتی برآمده از ایمان بود؛ طینتی که سینه تاریخ را با مفهوم مقاومت شکافت و از درونمایه دیانت، غیرت و عقلانیت، بنایی ساخت به نام ایران.
ایران امروز، اگر بر قله میایستد، نه فقط با دستاوردهای نظامی، بلکه با اتکای به فهمی تاریخی از مفهوم دشمن، از تجربه رنج و بیداری و از ذخیرهای تمدنی است که قرنها آن را در سینه نگه داشته. «یک روزی بود… که اسم آمریکا افراد را میترساند… حالا همان ملت به اینجا رسیده که مستقیم میایستد سینه به سینه این قدرت». این درگردیسی، فقط با سلاح اتفاق نیفتاده است؛ این نتیجه زایش یک اراده ملی است، زاییده تاریخی از حماسه عاشورا تا قیام ۱۵ خرداد، از مسجد گوهرشاد تا خیابان انقلاب. دشمن برای ما صرفاً ارتشی در مرز نیست، بازتاب تاریکی در آئینه روشن ماست. به همین سبب است که ایرانی، وقتی با تهاجم مواجه میشود، تنها به ابزار نظامی نمیاندیشد، بلکه «معنای دفاع» را بازتعریف میکند. او در دل تهدید، فرصت کشف میکند و در هر زخم، عهدی با تاریخ میبندد.
در این سرزمین، مرجعیت دینی هیچگاه پشت دیوار مسجد محصور نمانده است. از فتوای میرزای بزرگ علیه استعمار تنباکو، از قیام مدرس و کاشانی در برابر استبداد و بیگانه تا رهبری پرصلابت ولایت فقیه، همواره علم و ایمان در هم تنیدهاند تا وجدان تاریخی ملت را بیدار نگه دارند و این، همان سنتی است که امروز هم استمرار دارد. نسبت دیانت و هویت ملی، نه تزئینی است و نه مصلحتی، بلکه جوهره بقاست.
منطق ایستادگی امروز ایرانیان نیز وامدار همین درک است. آنان دشمن را تنها در خارج از مرز نمیجویند، بلکه در هر تحریفی، در هر تصویر ناقص از خود، در هر بایکوت اندیشهای که حقیقت ملت را نمیبیند، نشانههای دشمن را بازمیشناسند. آنان فهمیدهاند روایت از خود، نهفقط سلاح نرم که بخشی از هویت تاریخی ماست. از همین رو است که حتی در جنگهای تمامعیار رسانهای، ایران باز هم ایستاده است؛ با قامت کلمه، با تیغ معنا، با روایت روشن.
این ایستادگی، صرفاً واکنشی عاطفی نیست. پشت آن، عقلانیتی تاریخی خفته است. ایرانی، نه اهل انفعال است و نه ماجراجویی. او صبر میکند اما از آن جنس که چون کوه استوار است، نه چون مرددهای صلحطلب. تابآوریاش نه از سر ضعف، بلکه از قوت روح است و این روح، برآمده از نسلی است که فرزندانش در روزگار جنگ، خاک را با دست خود حفر کردند اما با امید چشم دوختند به آسمان فتح.
در جهانی که سلطهگران روایت خود را با صدای بلند فریاد میزنند، ایران روایتش را در سکوت ایستادگی نوشت. از نهضت جنگل و مقاومت دلواری تا میدانهای حلب و خرمشهر، هر تکهای از خاک این سرزمین با حماسه معنا شده است. و امروز، در عصری که عقلانیت تقلیل یافته به مصلحتجویی و دیپلماسی، ایران همچنان بر ایده عدالت و عزت پا میفشرد، چون میداند هزینه استقلال، هرچند سنگین، بهایی است که ملتی رشید میپردازد تا اسیر وابستگی نشود.
رهبری بارها گفتهاند «جهاد تبیین یعنی بازسازی روایت درست از ملت ایران در برابر تحریف دشمن». این یعنی هرکس صدایی دارد، باید تصویر ملتش را بازتاب دهد؛ نه از سر شعار، بلکه از سر واقعیت.
ما یک زنجیره مقاومت داریم که باید روشن، پیوسته و معتبر بیان شود. از قیام رئیسعلی دلواری تا خطبههای شهید مدرس، از مرامنامه میرزا کوچکخان تا سبک مدیریت حاجقاسم. اینها تنها مقاطع جدا از هم نیستند، خطوط ممتد روایت یک ملتند که تصمیم گرفته سرش را خم نکند.
روایت ما اگر گفته نشود، یا بهجایمان نوشته میشود، یا از حافظهها پاک میشود. نسل امروز، حق دارد بداند وارث تمدنی است که شکست نخورده، تسلیم نشده و هویتش را نفروخته است. این را باید برایش نوشت؛ نه فقط در کتاب، بلکه در مستند و ویدئو، در شعر و نمایش، در جای جای فضای مجازی، در شبکههای اجتماعی و…. روایت، تنها ابزار باقیمانده دفاع فرهنگی ماست؛ ابزار برتری ما.
اگر ندانیم در کجای تاریخ ایستادهایم، در آینده هم جایی نخواهیم داشت.»

روزنامه شرق در صفحه نخست امروز خود با تیتر «نقشه راه تهران برای گفتوگو» نوشت: «دیپلماسی بهعنوان راهحلی برای عبور از بحران و شعلهور شدن مجدد جنگ، در شرایط پیچیدهای قرار گرفته است و ایران با تأکید بر جبران خسارت و تضمین امنیتی، پیششرطهای مهمی برای ازسرگیری گفتوگوها تعیین کرده و آمریکا، با رد این مطالبات، همچنان سیاست فشار و تحریم را ادامه میدهد.
این وضعیت نشان میدهد که هرچند راه مذاکره باز است، اما بدون عبور از موانع بنیادی اعتماد و مصالحه سیاسی، امکان عبور از بنبست فعلی بسیار دشوار است. در روزهای پرتلاطم پسا جنگ ۱۲ روزه، مذاکرات ایران و اتحادیه اروپا در استانبول در روزهای گذشته، نشانی بود از این واقعیت که عرصه دیپلماسی منطقهای و فرامنطقهای وارد مرحلهای حساس و پرتنش شده است. این مذاکرات که میتواند سرآغاز مسیر جدیدی در تعاملات سیاسی و امنیتی ایران با جهان باشد، در حالی رخ داد که روابط ایران و ایالات متحده بهشدت پیچیده و پرچالش است و هرگونه احتمال آغاز مذاکرات حتی غیرمستقیم میان دو کشور با موانع جدی روبهرو است و حتی مذاکرات با اروپا هم نتوانست مسیر را برای آغاز گفتوگو میان دو کشور تسهیل کند.
در مرکز این پیچیدگیها، موضع صریح و شفاف سیدعباس عراقچی، وزیر امور خارجه و چهره کلیدی دیپلماسی هستهای ایران، قرار دارد. عراقچی بارها تأکید کرده است که برای آغاز هرگونه مذاکرهای با آمریکا، تهران نیازمند اقداماتی واقعی و ملموس در زمینه اعتمادسازی است. این اقدامات نهتنها باید شامل جبران خسارتهای مالی حمله آمریکا به تأسیسات هستهای ایران باشد، بلکه باید تضمینهای قوی درباره تکرارنشدن این نوع اقدامات نظامی در طول روند مذاکرات نیز ارائه شود. این موضعگیری عراقچی با سؤالی محوری همراه است: «چرا آمریکا در میانه مذاکرات به ما حمله کرد؟»؛ پرسشی که ضمن تأکید بر نپذیرفتنی بودن این اقدام، مسیر مذاکرات را مشروط به تغییر رفتار آمریکا میداند. عراقچی همچنین بر لزوم یافتن راهحل برد-برد تأکید دارد. این عبارت نشان میدهد که ایران به دنبال توافقی است که نه صرفاً به منافع خود، بلکه به منافع دو طرف توجه داشته باشد و بتواند بحران هستهای را به گونهای پایدار و پذیرفتنی برای هر دو طرف پایان دهد.
عراقچی تصریح میکند که فضای مذاکره «باریک است، اما غیرممکن نیست». این عبارت ضمن اشاره به دشواریهای فنی و سیاسی پیشرو، حامل پیام امیدواری ضمنی است که امکان بازگشت به میز مذاکره و دستیابی به توافق در شرایط حساس فعلی همچنان وجود دارد. با این حال، وزیر امور خارجه ایران شفاف میگوید که راهحل نظامی برای برنامه هستهای ایران وجود ندارد و جمهوری اسلامی به برنامه هستهای صلحآمیز خود پایبند است. او تأکید میکند که دکترین ایران براساس فتوای ۲۰ ساله رهبر انقلاب که توسعه سلاح هستهای را ممنوع کرده، استوار است و این سیاست تغییر نخواهد کرد.
این اعتماد پایین میان دو طرف بهویژه پس از اقدام دونالد ترامپ در لغو توافق هستهای ۲۰۱۵ (برجام) که با دولت اوباما امضا شده بود، عمیقتر شده است. عراقچی بهصراحت بیان میکند که تا زمانی که واشنگتن خواستار توقف کامل غنیسازی اورانیوم باشد، توافقی در کار نخواهد بود. تهران اعلام کرده است که حاضر به پذیرش «غنیسازی صفر» نیست، اما آماده است در فضای مذاکرات، استدلالهای دو طرف مطرح شود و راهکارهایی پیدا شود. این موضع نشاندهنده تعادل حساس بین انعطافپذیری سیاسی و حفظ خطوط قرمز ملی است که ایران در سیاست خارجی خود دنبال میکند.
در سوی مقابل، سخنگوی وزارت خارجه آمریکا به طور رسمی هرگونه درخواست ایران برای پرداخت غرامت بابت حمله به تأسیسات هستهای را «نپذیرفتنی» خواند، اما اعلام کرد که واشنگتن همچنان آماده گفتوگو است. این تناقض آشکار میان رد قاطع جبران خسارت و اعلام آمادگی برای مذاکرات، فضای متشنجی را در روابط دو طرف ایجاد کرده است. همچنین اظهارات دونالد ترامپ، رئیسجمهوری آمریکا، مبنی بر اینکه ممکن است ایران فعالیتهای هستهای خود را از سر بگیرد و ظرفیتهای هستهای نابود شده است، حاکی از رویکرد فشار حداکثری و تداوم سیاستهای خصمانه واشنگتن است.»

روزنامه دنیای اقتصاد در صفحه نخست امروز خود با تیتر «بازتعریف روابط با محور تنش صفر» نوشت: «روز پنجشنبه ۹ مرداد ماه ولادیمیر پوتین، رئیسجمهور روسیه و سرگئی لاوروف، وزیر خارجه این کشور با اسعد الشیبانی، وزیر خارجه سوریه دیدار کردند. این اولین دیدار سطح بالا بین یک مقام دولت جدید سوریه از روسیه پس از فروپاشی حکومت اسد است. این مذاکرات در بحبوحه تلاشهای ایالات متحده برای وادار کردن شورای امنیت (که روسیه عضو دائم آن است) به حذف گروه «هیئت تحریر الشام» (زیر شاخه القاعده) از فهرست گروههای تروریستی انجام میشود.
آمبرین زمان در یادداشتی در «المانیتور» در همین رابطه نوشت، شیبانی گفت سوریه میخواهد روسیه در کنارش باشد. او همچنین خواستار احترام متقابل بین دو کشور شد. دیپلمات ارشد سوری به لاوروف گفت: «دوران کنونی پر از چالشها و تهدیدهای مختلف است، اما فرصتی برای ساختن یک سوریه متحد و قوی نیز هست و البته ما علاقهمندیم که روسیه در این مسیر در کنار ما باشد.» لاوروف دعوت کرملین از الشرع را برای پیوستن به اولین اجلاس روسیه - اتحادیه عرب که قرار است در ۱۵ اکتبر (۲۳ مهرماه) در مسکو برگزار شود، تکرار کرد. پیش از سفر الشیبانی، گمانهزنیهایی مطرح شده بود دال بر اینکه سوریه درخواست استرداد بشار اسد را خواهد کرد. اما برآوردها از این دیدار حاکی از این بود که روسیه وقعی به این درخواست نگذاشت به این دلیل که ممکن است چنین اقدامی اعتبار مسکو را در میان متحدانش لکهدار کند.
تا همین اواخر، دیدار روز پنجشنبه غیرقابل تصور به نظر میرسید. اما مصلحت و واقعیت بر خصومت غلبه میکند. واقعیت این است که نیروهای روسی از زمان مداخله در درگیریهای داخلی سوریه، دو پایگاه در سواحل سوریه ایجاد کردند که از آنجا میتوانند قدرت خود را در خاورمیانه اعمال کنند و نیرو و سلاح را به سایر متحدان خود در آفریقا و خاورمیانه منتقل کنند: یک پایگاه دریایی در طرطوس و یک پایگاه هوایی در حمیمیم (تنها پایگاههای نظامی رسمی این کشور در خارج از مرزهای اتحاد جماهیر شوروی سابق). قرارداد اجاره فعلی برای این پایگاهها تا سال ۲۰۶۶ اعتبار دارد، اما هیچ یک از طرفین در کنفرانس مطبوعاتی روز پنجشنبه به وضعیت قرارداد اجاره فعلی اشارهای نکردند. لاوروف گفت که مسکو آمادگی خود را برای بررسی «توافقنامهها و قراردادهای منعقدشده تحت شرایط مختلف» ابراز میکند.
روسیه که به دلیل حمله به اوکراین به طور فزایندهای منزوی و تحریم شده است، مانند سوریه به شدت به شرکا نیاز دارد. «آرون لوند»، یکی از اعضای اندیشکده «Century International»، میگوید: «برخلاف انتظارات، روسیه حتی پس از سقوط اسد نیز توانسته رابطه کاری خود را با سوریه حفظ کند.» او به المانیتور گفت: «آنها از یکدیگر خوششان نمیآید، اما این مهم نیست. آنها از یکدیگر چیزهایی میخواهند و عملگرا هستند. آنها میتوانند با هم معامله کنند.» منافع اصلی روسیه حفظ دو پایگاه خود در سوریه در حمیمیم و طرطوس است و سوریه نیز به نوبه خود به حمایت روسیه در سازمان ملل نیاز دارد. ایالات متحده اخیراً این گروه حاکم بر سوریه را از فهرست سازمانهای تروریستی خود حذف کرد.
با این حال، به گفته لوند، روسیه، که عضو دائم شورا است، بعید است که این کار را «به صورت رایگان» انجام دهد. تأمین امنیت پایگاههایش میتواند یک معاملهی متقابل باشد. لوند خاطرنشان کرد که دمشق ممکن است بخواهد از روابط روسیه با رژیم اسد سوءاستفاده کند تا با چهرههای کلیدی دوران اسد که از کشور گریختهاند، ارتباط برقرار کند و شاید حتی آنها را به همکاری بطلبد یا «از روسیه بخواهد که فعالیتهای خصمانهی آنها را سرکوب کند» و به ردیابی داراییهای از دست رفته کمک کند. برای سوریه، ادامه ارسال گندم و نفت روسیه همچنان حیاتی است؛ زیرا دولت موقت پس از بیش از یک دهه جنگ داخلی برای ایجاد اندکی ثبات اقتصادی تلاش میکند. در عین حال، آنچه از زرادخانه نظامی سوریه پس از حملات هوایی مداوم اسرائیل باقی مانده است، عمدتاً ساخت روسیه است. بنابراین، منطقی است که دمشق بخشی از آن را جایگزین، تعمیر و ارتقا دهد تا زمانی که بتواند به بازارهای دیگر دسترسی پیدا کند. با این حال، روسیه احساس میکند که منافعش در سوریه زمانی که این کشور ضعیف و دچار تفرقه است، به بهترین شکل تأمین میشود.»





نظر شما