از خاک تا افلاک در مسیر بین‌الحرمین

جاده‌های خوزستان این روزها تنها راه نیستند روایت‌اند، روایت پیاده‌روی دل‌هایی که عاشقانه به‌سوی مرز می‌روند تا از شلمچه و چذابه به بین‌الحرمین پر بکشند.

به گزارش خبرگزاری ایمنا از خوزستان، اربعین که می‌رسد، دل‌ها بی‌قرار می‌شود، انگار ندائی نامرئی از دل خاک کربلا بلند می‌شود و عاشقان از هر گوشه ایران، کوله‌هایشان را می‌بندند و راه می‌افتند.

در خوزستان این دلدادگی رنگ دیگری دارد؛ شانه به شانه خورشید، زیر آسمان داغ جنوب و در گرمایی که نفس را بند می‌آورد، مردم راه می‌افتند، با قدم‌هایی که هرکدام قصه‌ای دارند؛ از رنج و عشق از نذر و امید.

آفتاب بر سر خوزستان آتش می‌بارد، اما گام‌های زائران اربعین در جاده‌های سوزان به‌سوی کربلا بی‌وقفه ادامه دارد و شوق دیدار آن‌چنان در دل‌ها ریشه دوانده است است که گرما، خستگی و گردوغبار را هیچ‌کس به یاد نمی‌آورد.

از خاک تا افلاک در مسیر بین‌الحرمین

جاده‌های خوزستان در این روزها، دیگر تنها راه نیست، روایت است؛ روایت پیاده‌روی دل‌هایی که عاشقانه به‌سوی مرز می‌روند، تا از شلمچه و چذابه به بین‌الحرمین پر بکشند.

آسفالت داغ است، آفتاب بی‌رحم و هوا آن‌قدر گرم که خیابان زیر پا می‌لرزد، اما در دل زائر، نسیمی از بهشت وزیدن گرفته است.

از اطراف اهواز تا حمیدیه و بستان، از خرمشهر و آبادان تا شلمچه، کاروان‌ها در حرکت‌اند؛ زنانی با چادرهای خیس از عرق، کودکانی که در سایه کالسکه‌ها خوابیده‌اند، جوانانی با پای برهنه، پیرمردهایی با عصا و لبانی که زمزمه‌شان یک نام است «حسین».

هرکسی برای خودش دلیلی دارد، درد و عهدی دارد، همه این راه را آمده‌اند که بگویند ما هنوز یادمان نرفته در کربلا چه گذشت، ما هنوز زنده‌ایم و با همه خستگی‌ها و سوختن‌ها، برای لبیک گفتن آماده.

در مسیر شلمچه، جاده داغ است، آسفالت می‌سوزد، باد گرم می‌وزد و گرد و خاک میان چادرها می‌پیچد، اما هیچ‌کدام از این‌ها مانع زائرانی نمی‌شود که بعضی کیلومترها راه آمده‌اند و بعضی از استان‌های دور، خود را به این مرز رسانده‌اند.

زینب، زن میان‌سالی از کرمان در حالی که سایه‌بانی پارچه‌ای بر سر دارد، کنار موکبی در حال استراحت است. بطری آبی در دست دارد و چادرش از عرق خیس شده است، او می‌گوید: در مسیر گرما اذیتمان کرد، اما از وقتی وارد خاک خوزستان شدم، حس کردم به خانه رسیده‌ام و خودم را در مسیر بین‌الحرمین می‌بینم.

از خاک تا افلاک در مسیر بین‌الحرمین

پسر جوانی که از شیراز با دوستانش گروهی آمده است با صورت سوخته از آفتاب و کوله‌ای سبک، آرام می‌گوید: هوا خیلی گرم است ولی دلم آرام است ما آمده‌ایم بگوییم حسین تنها نیست، حتی اگر جانمان برود پشیمان نیستم.

در نزدیکی پایانه چذابه، مردی از اهواز با همسر و دو فرزندش در حال حرکت است. بچه‌ها بی‌قراری می‌کنند، اما او صبورانه می‌گوید: نذر داشتم اگر امسال کار پیدا کنم، خانوادگی بیاییم اربعین، از وقتی شاغل شده‌ام فقط به این سفر فکر می‌کردم و الان اینجا هستم.

در مسیر، موکب‌ها با جان و دل خدمت می‌کنند. از شهرهای کوچک و بزرگ خوزستان، از روستاهای دورافتاده تا مرکز استان، همه آمده‌اند تا بگویند ما میزبان زائران حسینیم، حتی اگر نای‌ِمان نباشد، دلمان هست.

فرشاد صفرزاده

کد خبر 890362

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.