به گزارش خبرگزاری ایمنا، در روزگاری که هیاهوی تقلید، آسمان هنر را در سایهای از تکرار فروبرده، بانویی از دل ایمان و عفاف با جوهر جان بر پارچه مینویسد، کتیبههایی که از تاریکی جنگ، روشنی امید و از شور حسینی، شکوهی بیمانند میسازند.
فاطمه نظری، هنرمند جوان و بلندپرواز عرصه کتیبهنگاری و نقاشیخط در مسیر پرصلابت هنر آئینی گام برداشته و قلمش، حکایت عاشقانهای از ایمان، جسارت و ایستادگی است.
او نهتنها کتیبه مینویسد بلکه روایتگر روزهایی است که هنر، پناه آدمی در میانه ویرانی و التهاب میشود، در این گفتوگو از رازهای ترکیب و رنگ، تا خیمهنویسی در دل جنگ ۱۲ روزه و از آرزوی نوشتن برای بینالحرمین تا حقیقتِ استاد و شاگردی در مکتب عشق، همسفر بانویی خواهیم شد که خطش، نهفقط تصویر، که نیایش است.
ایمنا: از نخستین مواجههتان با هنر کتیبهنگاری بگویید؛ آن نقطهی آغاز، چه زمانی و چگونه شکل گرفت؟
نظری: کتیبهنگاری برای من یک اتفاق نبود، یک جریان بود. انگار از جایی در جانم، سالها بود که میجوشید و منتظر فوران بود. شاید بتوانم بگویم نگاه نخستینم به کتیبه، نهبهعنوان «اثر هنری»، که چون تعهدی مقدس شکل گرفت؛ تعهدی که به زیبایی، محتوا و امام حسین (ع) داشتم. از همان ابتدا فهمیدم که این مسیر، نیاز به چشم تربیتشده دارد؛ چشمی که اهل دیدن باشد، نه صرفاً نگریستن.
وقتی ترکیببندیها را ترسیم میکنم، نخست دستی و ذهنی مینویسم، بعد به سراغ دیجیتال میروم. آنجا جابهجایی عناصر آسانتر است و میتوانم از دلِ آزمونوخطا، به نقطهای برسم که بگویم: «آخیش! این همان است. این خودِ خودش است.»
ایمنا: به ترکیببندی اشاره کردید. رسیدن به ترکیب ایدهآل، برایتان چه فرایندی دارد؟
نظری: ترکیببندی خوب، فرزند تجربه و جسارت است. باید از نگاه کردن به آثار بزرگان، از دیدن و درک کارهای خلاقانه تغذیه کنیم. ولی تقلید، خط قرمز من است. چه در طراحی لوگو، چه در خلق جلد کتاب و چه در نقاشیخط و کتیبهنگاری، همواره بر منحصربهفرد بودن اثر اصرار داشتهام. من کار دیگران را میبینم برای تربیت چشم، نه برای رونویسی. فقط اگر مشتری دقیقاً همان اثر را بخواهد، اجرا میکنم.
اما اصل ماجرا این است که ذهن، همیشه باید پویا باشد. این پویایی، ما را به دیدن، جستوجوی بیشتر و کشف ترکیبهای نو سوق میدهد. هرچه بیشتر ببینیم، خلاقانهتر عمل میکنیم و به نتایج شگفتانگیزتری میرسیم.
رنگ برای من نهفقط یک ابزار، که یک «بیان» است؛ بیانی که با محتوا، مناسبت و جنس پارچه گره میخورد. بعضی رنگها، جسارت میطلبند. مثلاً استفاده از بنفش یا طوسی در کتیبه، شاید رایج نباشد، اما اگر هنرمند جسارت داشته باشد، همینها میتوانند خیرهکننده شوند. باید ترس را کنار گذاشت، آزمون و خطا کرد، تا آن ترکیبِ درخشانِ دلخواه پدیدار شود.
ایمنا: از استادانتان هم یاد کردید؛ حضورشان چه تأثیری در مسیر هنریتان داشته؟
نظری: استاد عربتهرانی برای من فقط یک معلم نبود، بلکه نوری در مسیرم بود. ایشان نهتنها راه را نشانم دادند، بلکه لحظهبهلحظه، چه در دل شبهای تاریک جنگ، چه هنگام خلق خیمههای چندمتری کنارم بودند. هر بار کتیبهای را برایشان میفرستم، واکنششان نهفقط مهرآمیز، که الهامبخش است. راستش را بخواهید، گاهی با خودم میگویم خدا چقدر باید کسی را دوست داشته باشد که اینگونه دست به قلمش را زیبا خریده باشد.
ایمنا: نقش خانواده، بهویژه مادر، در شکلگیری مسیر هنریتان چگونه بوده است؟ آیا تحصیلات دانشگاهیتان نیز با این مسیر همراستا بود؟
نظری: مادر برای من همیشه نخستین آموزگار زندگی بود؛ زنی که با مهربانی عمیق، در عین جدیت و نظم، راه را نشانم داد. از همان دوران کودکی، دقت، ظرافت و عشق به زیبایی را از او آموختم. همیشه کنارم ایستاد، نه با تحمیل، بلکه با همراهی. رفتار مادرانهاش به من یاد داد که کار را جدی بگیرم، اما دل را سبک و عاشق نگه دارم. به خوبی به یاد دارم که در کودکی نقاشیهایم را در بهترین جای خانه نصب میکرد آنها را با ذوق به همه نشان میداد. با اینکه من تنها فرزند خانواده نبودم و به هر حال شرایط اقتصادی دست و بال همه را بسته بود و به طبع اتاق مجزا نداشتم، بازهم کنج و کنار خانه را برای نقاشی کردن من آماده و شرایط را فراهم میکردند.تحصیلاتم در رشتهٔ گرافیک بود؛ مسیری که انتخابش نه تصادفی، بلکه از سر عشق و علاقه بود. دانشگاه، برایم فقط یادگیری تکنیک نبود، بلکه بستری شد برای کشف زبان شخصیام در هنر، مسیری که آغازش با خط و نقش بود و امروز به کتیبههایی گره خورده که روایتگر نور و ایماناند.
ایمنا: کتیبهنگاری در دل جنگ ۱۲ روزه، حتماً تجربهای خاص بوده است. آن روزها را چگونه گذراندید؟
نظری: تمام آن ۱۲ روز، با جوهر اشک نوشتم. شبِ عید غدیر بود و من در میانهی سفارشها غرق کار بودم؛ صدای پهپادها میآمد، اما من همچنان مشغول نوشتن بودم. خانه در تاریکی مطلق بود، تنها یک نور کوچک روشن بود و من با زمزمهی «یا حسین» مینوشتم. به خدا گفتم: اگر قرار است بمیرم، همینجا زیر خیمه امام حسین (ع) بمیرم.
در آن ۱۲ روز، یک خیمه چهارده لته نوشتم، هر لت سه و نیم متر در دو و نیم متر بود. طراحی، اتود، رنگگذاری و… همه را تنها انجام دادم. همزمان سفارشها میرسیدند و مردم از استوریها دلگرم میشدند. یکی از ماندگارترین آثار آن روزها، وقتی بود که اشکهایم روی پارچه میچکیدند؛ دعا کردم روزی شفاعت شوند.
ایمنا: از تأثیر اجتماعی هنر کتیبه در این بحرانها بگویید.
نظری: باور دارم که هنر، سفیر آرامش است. همانطور که در ماجرای جنگ ۱۲ روزه، کتیبهها برای دلهای نگران پناه شدند. آنقدر واکنش مثبت گرفتم که میدیدم مردم، با دیدن این استوریها، حتی اگر فقط برای چند لحظه، آرام میگیرند.
ایمنا: بزرگترین آرزوی شما در این مسیر چیست؟
نظری: بزرگترین آرزویم؟ نوشتن برای بینالحرمین. دوست دارم روزی یک بانوی شیعه عرب، در اوج حجاب، در حجابی که خود برای خودش بهمثابه پیله پروانه است، کتیبهای بیافریند که زینتِ حرم شود. خودم را پاک و مقدس نمیدانم، اما ایمان دارم که کرامت اهلبیت، بالاتر از گناهان من است. بارها به امام حسین (ع) گفتهام: به من نگاه نکن، به خودت نگاه کن.
ایمنا: تجربه شرکت در رویداد «زیارت حروف» چه جایگاهی در حافظهتان دارد؟
نظری: آن تجربه، جانم را متبرک کرد. دعوتشدنم کاملاً ناگهانی بود، بدون هیچ رزومهای، بدون اطلاع قبلی؛ فقط دعوت شدم. آن سه روز در حرم حضرت عبدالعظیم، نوشتن برای مسیر نجف تا کربلا، حسش غیرقابلتوصیف است. حس میکردم واقعاً روزیِ امام حسین (ع) است که من را در آن جمع جای داده. هر لحظهاش، عبادت بود.
ایمنا: در کنار کتیبهنگاری، به نقاشیخط و طراحی لوگوتایپ هم اشاره کردید. مرز میان این شاخههای هنری را چگونه تعریف میکنید؟
نظری: نقاشیخط برای من آنجا است که قلم به دل نزدیکتر میشود و رنگ، نقش نیت را بازی میکند. وقتی نقاشیخط مینویسم، دیگر فقط به وضوح کلمات فکر نمیکنم؛ آنجا فرم است که حرف میزند، محتواست که در ساختار، جاری میشود.
اما در کالیگرافی، یعنی طراحی لوگوتایپ یا تایپوگرافی حرفهای، باید به وضوح و کاربردیبودن توجه کنم. گاهی یک لوگو قرار است هزارانبار چاپ شود، یا در فرمهای رسمی استفاده شود، پس باید دقیق، خوانا و مهندسیشده باشد. در کتیبهنگاری اما روح اثر هم دخیل است؛ مثلاً شما اگر بخواهید برای یک روضهی خانگی بنویسید، نمیتوانید همان رویکرد لوگوتایپ را دنبال کنید؛ باید بافت پارچه، فضای مراسم، و حالوهوای معنوی را هم ببینید.
ایمنا: در آثار شما، مفاهیم دینی و آئینی، جایگاه پررنگی دارند. آیا این نوع نگاه، از ابتدا با شما بوده یا در مسیر شکل گرفته؟
نظری: من از کودکی با روضه و روضهخوانی بزرگ شدم. روضه، برای من یک رسم نبود، یک هویت بود. وقتی اولینبار اسم امام حسین (ع) را شنیدم، شاید فقط پنج سال داشتم؛ ولی از همان موقع، چیزی در دلم روشن شد.
در بزرگسالی، وقتی وارد حوزه هنر شدم، این اتصال بیواسطه بود. نوشتن نام حسین (ع)، نوشتن حدیثی از امام رضا (ع)، یا روایتی از زینب کبری (س)، برای من فقط انتخاب سوژه نبود؛ انتخاب زیست بود. هنر، وقتی به خدمت این مضامین درمیآید، دیگر فقط زیبا نیست؛ بلکه متعالی است.
ایمنا: از تجربه آموزشتان هم بگویید. آیا تا به حال شاگردی در این مسیر پرورش دادهاید؟
نظری: بله، البته من هرگز خودم را در جایگاه استاد ندیدم؛ چون هنوز خودم شاگردم. اما همیشه تلاش کردهام اگر دانشی دارم، بدون بخل به دیگران منتقل کنم. با چند نفر از دوستان و هنرمندان جوانتر، کارگاههای کوچک برگزار کردیم. گاهی هم بهصورت آنلاین، دربارهی اصول ترکیب، رنگشناسی، یا حتی مفاهیم محتوایی مشورت میدهم.برای من، آموزش یعنی ایجاد علاقه. وقتی مخاطب حس کند دارد به چیزی عمیق و پاک وصل میشود، خودش ادامه میدهد. من فقط مشعل را نشان میدهم، راه را خودش باید روشن کند.
ایمنا: آیا شما سفارش خاص یا پروژهای داشتهاید که هنوز هم در حافظهتان زنده مانده باشد؟
نظری: زیادند؛ ولی یکی از آنها همیشه در ذهنم حک شده است. یک خانم از مشهد تماس گرفت که همسرشان در اثر کرونا فوت کرده بود. گفت: همسرم عاشق کتیبه، مخصوصاً آثار شما بود. اگر ممکن است، یک کتیبه برای مراسم هفتمش بنویسید. آن کتیبه را نوشتم، ولی نهفقط با قلم؛ با اشک نوشتم. حس کردم دارم با اثرم، مرهمی بر دل یک خانواده داغدار میسازم. بعد از آن هم عکسهای کتیبه را از مراسم برایم فرستاد. آن لحظه فهمیدم که هنر، میتواند از دل مرگ، زندگی بسازد.
ایمنا: به عنوان یک هنرمند زن در عرصهای که قرنها مردانه شناخته میشده، چه تجربههایی داشتهاید؟ آیا توانستهاید زبان یا بیانی متفاوت و شخصی خلق کنید؟
نظری: جایگاه زن بودن در این مسیر برایم نه مانع بوده، نه حاشیهای کمرنگ؛ بلکه مایه قدرت و درخشندگی است. من همواره تلاش کردهام تا نشان دهم یک بانوی شیعه، در پیله عفاف و حجاب خویش، میتواند در اوج هنر بدرخشد و پرچم زیبایی را در دستانی مؤمن و مصمم بلند کند. کتیبهنگاری، برای من فقط نوشتن واژهها بر پارچه نیست، بلکه آفرینش لحظههایی است که در آنها زن بودنم، مادر بودنم، عاشق بودنم، همه با هم آمیختهاند و ترکیبی منحصر به فرد ساختهاند.
همین زبان زنانه است که به اثر رنگی دیگر، لطافتی پنهان، جسارتی خاموش و عشقی بیواسطه میدهد. شاید همین ویژگیها است که سبب شده آثارم، در عین پایبندی به اصول سنتی، زبانی نو و احساسی متفاوت را منتقل کنند. من در این سالها هرگز اجازه ندادهام حجاب یا عقیدهام مانعی بر سر راه خلاقیتم، نه در هنر و نه در هیچ حوزهٔ دیگری باشد. برعکس، اعتقاداتم ستونهای استوار ذهن و قلم مناند. در دنیایی که گاه زن را یا قربانی میبیند یا نماد مصرف، من خواستهام بگویم: یک زن مومنه ایرانی، با حجب و وقار، میتواند به بلندترین قلههای هنری برسد.
آرزویم همیشه این بوده که در اوج حجابی که دارم، آنچنان برسم به خلاقیت و عظمت، که یک روز کتیبهای بنویسم برای بینالحرمین؛ تا ثابت کنم زن مسلمان، نهتنها میتواند، بلکه باید روایتگر زیبایی باشد، با زبانی که خاصِ خودش است. زبانی که واژههایش از دل مادرانگی و ایمان و نور برخاستهاند.
ایمنا: نگاهتان به آینده چیست؟ چه رویایی هنوز در دلتان مانده؟
نظری: دلم میخواهد روزی در مسیر نجف به کربلا، برای زائران پیاده، دیوارهایی را تصور کنم که با کتیبههایم زینت یافتهاند. دلم میخواهد حتی اگر برای ساعتی، چشمان خسته یک زائر را آرام کند، همان برایم کافی است و البته یک رؤیای دیرینه هم دارم: دلم میخواهد بانوان هنرمند کتیبهنگار، روزی در جمعهای رسمیتر دیده شوند. در نمایشگاههای بزرگ، در کارگاههای تخصصی، در جایگاههایی که در شأنشان است، ما باید دیده شویم، نه برای دیدهشدن، برای زندهنگهداشتن روح این هنر.
ایمنا: و در پایان، اگر بخواهید یک جمله به هنرمندان جوان، به علاقهمندان این مسیر بگویید، آن جمله چیست؟
نظری: این راه، آسان نیست. پر از خستگی و امتحان است. اما اگر با عشق شروع کنید و با صداقت ادامه دهید، هر بار که قلم روی پارچه مینشیند، حس میکنید دارید وضو میگیرید، پس، نترسید از سختیها؛ قلمتان را بردارید و شروع کنید. دنیا منتظر اثر شماست.



نظر شما