۳۱ تیر ۱۴۰۴ - ۰۷:۲۵
معماری فقط بنا نیست

معماری، فراتر از ساخت‌وساز و زیبایی‌شناسی، عرصه‌ای برای اعمال قدرت و شکل‌دهی به مناسبات اجتماعی‌ست، از چینش آجرها تا طراحی فضاهای عمومی، هر تصمیم معمارانه می‌تواند حامل پیام‌های سیاسی، ابزار کنترل یا بسترساز اجتماعی باشد.

به گزارش خبرگزاری ایمنا؛ سید ابوالفضل مدنی، کارشناس معماری در یادداشتی نوشت: «مدت‌هاست که در لابه‌لای درس‌های معماری و اندیشه‌های سیاسی، به نقطه تلاقی این دو جهان فکر می‌کنم؛ جایی که دیوارها معنا پیدا می‌کنند، نه‌فقط در قامت سازه، بلکه در هیبتِ نشانه‌ای از نظم، انضباط، نظارت و قدرت. شاید معماری را در وهله اول نوعی پاسخ به نیاز زیستی انسان بدانیم؛ اما کافی‌ست اندکی دقیق شویم تا بفهمیم همین پاسخ، در بستری از تصمیم‌گیری‌های کلان شکل می‌گیرد؛ تصمیماتی که آشکارا سیاسی‌اند، حتی اگر نقشه‌اش را یک معمار کشیده باشد.

معماری، در ظاهر خاموش است، اما زبان دارد و این زبان، اغلب حامل معناهایی‌ست فراتر از فرم و فانکشن. میدان‌ها، پادگان‌ها، زندان‌ها، حتی نمازخانه‌های دانشگاهی، همه بیش از آنکه صرفاً فضا باشند، تجسد یک نظم‌اند؛ یک نظم انتخاب‌شده، ترجیح‌داده‌شده و گاه تحمیل‌شده.

وقتی از سیاست سخن می‌گوئیم، معمولاً ذهنمان به سمت دولت‌ها، انتخابات یا قانون می‌رود، اما سیاست دست‌کم در قرائت فلسفی آن چیزی‌ست بسیار وسیع‌تر: سیاست، هنر چینش مناسبات قدرت است. و اگر این تعریف را بپذیریم، آنگاه معماری بدل می‌شود به یکی از دقیق‌ترین رسانه‌های قدرت؛ رسانه‌ای که می‌تواند انسان‌ها را هدایت کند، محدود کند، متحد کند یا منزوی.

ساختمان‌ها فقط بنا نیستند، ساختارند. طراحی کلاس‌های دانشگاه، ورودی اداره‌ها، نورگیرهای بیمارستان، یا فاصله میان درب سلول تا محل بازجویی؛ این‌ها همه حامل گزاره‌هایی‌اند درباره اینکه چه‌کسی مهم‌تر است، چه‌کسی دیده می‌شود و چه‌کسی باید در سایه بماند.

حتی در سطحی روزمره، کافی‌ست به معماری شهرها بنگریم، آیا آن‌ها مشوق مشارکت‌اند یا انزوا؟ دعوت به مکث و تعامل می‌کنند یا تشویق به عبور و حذف؟ گاه یک نیمکت ساده در پیاده‌رو، تصمیمی‌ست درباره «حق ماندن». گاه حذف همان نیمکت، بخشی از سیاستِ «حذف بی‌خانمان‌ها» ست، بدون آنکه قانونی نوشته شده باشد.

معماری سیاست را فریاد نمی‌زند، اما نجوا می‌کند. و این نجواها، اگر شنیده شوند، گاه از فریاد هم بلندترند.

یادمان نرود که هر پروژه معماری، ولو کوچک، نیازمند مجوز، زمین، بودجه و تعریف مأموریت است. و همین کافی‌ست تا معماری را وارد فرآیندهای قدرت کند. معمار، خواسته یا ناخواسته، شریک تصمیمی‌ست که فراتر از نقشه‌ی اجرایی است. او در بازتولید ایده‌ای از نظم، سهم دارد.

از سوی دیگر، باید به خطر یک‌دستی معماری هم هشدار داد. معماری اگر یکسره در خدمت سیاست رسمی قرار گیرد، به ابزار تحمیل بدل می‌شود. اما اگر آگاه باشد، و در دل محدودیت‌ها با خلاقیت عمل کند، می‌تواند حتی دست به «مقاومت فضایی» بزند. می‌تواند فضاهایی خلق کند که امکان گفت‌وگو، مکث، تأمل یا حتی اعتراض را در خود بگنجاند.

معمار باید بفهمد که مسئول فقط دیوار نیست، بلکه مسئول اتمسفر است؛ مسئول تجربه‌ای که انسان در آن فضا از خود و دیگری دارد. و این تجربه، مستقیماً بر شکل‌گیری هویت سیاسی افراد اثرگذار است. در این معنا، معماری نه‌تنها محصول سیاست است، بلکه خود تولیدکننده‌ی سیاست است.

امروز، برای بسیاری از دانشجویان و فارغ‌التحصیلان معماری که دل‌بسته‌ی اندیشه‌های فلسفه‌ی سیاسی‌اند، دیگر نمی‌توان به معماری صرفاً به چشم یک «هنر» یا «علم» نگریست. معماری، محل تلاقی «اقتدار» و «امکان» است؛ جایی که می‌توان هم کنترل را اعمال کرد و هم آزادی را ممکن ساخت، هم شفاف ساخت و هم پنهان کرد. معماری، همان‌قدر که می‌تواند تسلیم باشد، می‌تواند طغیان‌گر نیز باشد.

و شاید درست در همین امکان دوگانه است که معماری، سیاسی می‌شود؛ نه با شعار، که با دیوار. نه با سخنرانی، که با سکوت. نه با سرود ملی، که با سکوت یک راهرو در پادگان، یا نور کم‌جانِ یک کلاس درس، معماری، سیاستی‌ست که با آجر و ملات نوشته می‌شود. و چه خوب است اگر این نوشتن، آگاهانه باشد.»

کد خبر 886649

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.