چند روایت از خادمی که شهیدانه زیست

همه دوستان شهید اعتراف می‌کنند که مهدی شیروانی لایق شهادت بود و این شهد شیرین نوش جانش. خواهرزاده‌اش به صحبت‌های حاج قاسم اشاره می‌کند و می‌گوید: حاج قاسم راست گفت که راز شهید شدن، شهید بودن است.

به گزارش خبرگزاری ایمنا، از قبل برای مصاحبه هماهنگ کردم، قرار بود چند نفر از دوستان و نزدیکان شهید برای گفت‌وگو بیایند. قرار ما حسینیه هیئت بود؛ حسینیه هیئت انصار الحسین اصفهان، هیئت بچه‌های مرکز فرهنگی شهید بهشتی. به حسینیه رسیدیم. دهه اول محرم است و بساط حسینیه برپا، حسینیه تمیز و مرتب و همه چیز سر جای خودش، آماده برگزاری هیئت است، فقط جای یک نفر خالیست، جای مهدی شیروانی.

از دوستان شهید چند نفری آمده‌اند، از آشنایان نیز، خواهرزاده‌اش. یکی یکی به صحبت می‌نشینند، همه با بغض از مهدی شیروانی میگویند. دوستان شهید، از جای خالی او در هیئت امسال می‌گویند، جایی که هیچکس توان پر کردن آن را نداشته.

هر که برای مصاحبه روی صندلی می‌نشیند، اول به خلوص و اخلاق شهید اشاره می‌کند. از کارهایی میگویند که تنها مهدی شیروانی داوطلب انجام آنها بوده، از کارهای زمین مانده‌ای که فقط او و خلوصش توان بلند کردنشان را داشته است. از اخلاق مهدی شیروانی میگویند، از چهره‌ای که همواره لبخندی روی آن نقش بسته بوده و کسی چهره بدون لبخند از او به یاد ندارد. از خلق و خویی که هیچ گاه تندی به خود راه نداده و کسی یاد ندارد مهدی شیروانی خلقش تنگ شده باشد.

مهدی شیروانی، شهید بود

از حضور مهدی شیروانی در هیئت میگویند، از ده روز محرمی که او حسینیه را ترک نمی‌کرده، از کارهایی که تنها اخلاص دلیل انجام آنها می‌شده؛ کارهایی که برای انجامشان هیچ ابایی نداشته؛ از ایستادن دم درب حسینیه و ادای احترام به عزاداران تا نظافت حسینیه و پذیرایی. از مردی میگویند که اگر کسی او را نمی‌شناخت، متوجه جایگاه و سابقه او در هیئت نمی‌شد.

همه دوستان شهید اعتراف می‌کنند که مهدی شیروانی لایق شهادت بود و این شهد شیرین نوش جانش. علی عسکری خواهرزاده شهید به صحبت‌های حاج قاسم اشاره می‌کند و می‌گوید: «حاج قاسم راست گفت که راز شهید شدن، شهید بودن است. از دایی‌اش گفت که در زندگی همواره همچون شهیدان زیسته است؛ از اخلاق شهید در خانواده گفت، از ادب و مردانگی او. از زیارت عاشورایی که هیچ گاه از برنامه روزانه‌اش حذف نمی‌شده و تهجدی که همواره در برنامه شبانه او بوده است.»

او از سعه صدر شهید شیروانی سخن می‌گوید: در این مدت که دایی شهید شده، همه از رفتار و اخلاق او با اعضای خانواده صحبت می‌کنند، از متانت و سعه صدر او. از خاطرات بچگی‌اش می‌گوید، از شب‌هایی که شب زنده داری دایی را به چشم دیده است و از دعاهای بعد از نماز صبح او. از زیارت عاشورایی که همیشه مونس او بوده و ورد زبانش. زیارت عاشورایی که امضای شهادتش شد. از چند هفته قبل از شهادت دایی‌اش می‌گوید، شبی که به همراه او به گلستان شهدا رفته‌، از شهید شاه سنایی که رفیق گرمابه و گلستان شهید شیروانی بوده و شهادت رفیقش را با چشم دیده بوده است. از آن شب که مثل همیشه بر مزار شهید شاه سنایی می‌روند و مهدی شیروانی راز شهادت او را مداومت در خواندن زیارت عاشورا می‌دانسته.

عسکری همان شب به دایی‌اش می‌گوید شما هم که بسیار اهل خواندن زیارت عاشورا هستید و این شهید در آن زمان به شدت منقلب می‌شود و حال و هوای دیگری پیدا می‌کند. حال و هوایی که به گفته خواهرزاده‌اش بوی شهادت می‌داده.

مهدی نصر از اعضای باسابقه مرکز فرهنگی شهید بهشتی و معاون کانون خدمت رضوی این مجموعه از همت شهید در کانون خدمت رضوی می‌گوید: مهدی شیروانی زمان‌هایی که از کار و شغل خود فارغ می‌شد، تمام وقت یا در کانون خدمت رضوی مشغول بود یا مشغول کارهای هیئت بود. از همسر صبور و پا به کار شهید می‌گوید، از خانه‌شان و زندگی‌ای که همه و همه وقف اهل بیت بوده.

نصر از خانه شهید شیروانی می‌گوید که بیشتر از آنکه شبیه خانه بوده باشد، شکل یک پایگاه به خود گرفته بوده. از چهارشنبه‌های امام رضایی می‌گوید که منزل شهید به آشپزخانه‌ای برای طبخ غذا تبدیل می‌شده، غذاهایی که هر هفته به دست نیازمندان می‌رسیده. نصر همه اینها را با بغض بیان می‌کند و می‌گوید: شهادت نوش جانش.

در پایان محمدمهدی ابوطالبی، دوست شهید قطعه شعری از مهدی جهاندار، شاعر و دوست شهید شیروانی می‌خواند:

رفیق شهید

گلاویز با چند فروند بودی؟

مگر پشت خط پدافند بودی؟

صبور و صمیمی! رفیق قدیمی!

که همواره لبریز لبخند بودی

به اخلاص و یکرنگی و راستگویی

برای رفیقان خوش‌آیند بودی

برای حسین اشکِ یک‌ریز کردی

برای رضا کارِ یک‌بند بودی

تو از دار دنیا نه مالی نه جاه‌ی

که خشنود بودی، که خرسند بودی

ندیدم که بی‌پرده حرف از شهادت

بگویی، ولی آرزومند بودی

نه مانند آنان که ماندند ماندی

که مانند آنان که رفتند بودی

رفیق شهیدم! به هنگام رفتن

بگو با چه سوگند و سربند بودی

به زهرا، که دست مرا هم بگیری

که پیش خدا آبرومند بودی

مهدی شیروانی، شهید بود

کد خبر 882786

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.