او نشان داد عشق، فانی شدن در اراده ولایت است

حضرت عباس (ع) را بیشتر با شجاعت و دلاوری‌اش در میدان جنگ می‌شناسند، اما آنچه از او اسطوره‌ای بی‌مانند ساخته، وفاداری بی‌چون‌وچرا به امام حسین (ع) و فانی شدن در اراده ولایت است؛ جایی که شمشیر را کنار می‌گذارد، مشک را برمی‌دارد و عطش را به جان می‌خرد تا عاشقانه فرمان امام را اجرا کند.

به گزارش خبرگزاری ایمنا، روز عاشورا زمانی که صدای ناله‌ی تشنگی کودکان از خیمه‌های حسینی بلند می‌شود، مردی قد علم می‌کند که نامش تا ابد با وفاداری، غیرت و ولایتمداری گره خورده است؛ عباس (ع)، فرزند علی (ع)، تجلی عبودیت مطلق در برابر ولیّ خدا. مردی که اگرچه شمشیر در میدان جنگ را به خوبی می‌شناسد و دشمن را به لرزه می‌اندازد، اما با یک نگاه مولایش حسین (ع)، شمشیر را در نیام می‌گذارد و مشک به دوش می‌کشد.

کربلا میدان جنگ بود، اما برای عباس (ع)، بیشتر از آن، میدان عشق و اطاعت بود؛ اطاعتی بی‌چون و چرا، که از عمق دل برخاسته و ریشه در معرفتی ناب داشت. مگر می‌شود جوانمردی با این عظمت، مشک را از آب پر کند، اما لب‌تر نکند؟ مگر می‌شود در برابر پیشنهاد ننگین امان‌نامه‌ای که بوی خیانت می‌دهد، سکوت کند؟ عباس آمده بود تا بگوید وفاداری یعنی دل کندن از خویش، یعنی فانی شدن در اراده‌ی امام، یعنی تشنه بازگشتن از نهر، یعنی ردّ امان دنیایی برای وفای به عهدی آسمانی.

در همین راستا با حسین مطیع پژوهشگر مسائل دینی و استاد دانشگاه به گفت‌وگو پرداختیم که مشروح آن را در ادامه می‌خوانید:

ایمنا: حضرت عباس به جنگاوری معروف بودند اما وقتی امام حسین (ع) از ایشان درخواست آوردن آب کردند، هیچ تعللی نمی‌کنند، چه چیزی باعث شده ایشان تا این حد مطیع امر امام (ع) باشند؟

یکی از صفات کسانی که عاشق اهل بیت هستند این است که به مقامی رسیده‌اند که از خود سلب اراده کردند و اراده‌شان در اراده معشوق فانی شده است

مطیع: یکی از صفات اولیای خدا این است که در خدا فانی هستند و یکی از صفات کسانی که عاشق اهل بیت هستند این است که به مقامی رسیده‌اند که از خود سلب اراده کردند و اراده‌شان در اراده معشوق فانی شده است؛ بر همین اساس بدون شک یکی از این اشخاص حضرت ابوالفضل (ع) است.

حضرت ابوالفضل به جنگاوری مشهور بود، از ۱۳ سالگی در جنگ صفین شرکت کرد، یک بچه ۱۳ ساله تجربه جنگ با آن شکل و شمایل را دارد و بعد از سال‌ها مشق و تمرین آماده جنگ برای چنین روزی شد.

جنگ روز عاشورا دو قسمت دارد؛ قسمت اول جنگ، جنگ عمومی است که دو لشکر در مقابل هم می‌ایستند و شروع به جنگیدن و کشتن همدیگر می‌کنند. بر همین اساس تقریباً ۳۲ نفر از یاران امام حسین در این مرحله شهید می‌شوند و حضرت ابوالفضل نیز به عنوان علمدار و هم جنگاور حضور داشتند.

علمدارهای قدیم جایگاه مهمی را بر عهده داشتند چراکه اگر عَلَمِ لشکری می‌افتاد به معنای شکستِ آن لشکر تلقی می‌شد، یعنی کار آن لشکر تمام شده و افراد لشکر می‌فهمیدند که باید تسلیم شوند یا فرار کنند. در همین راستا حضرت ابوالفضل در مرحله اول جنگ هم علمداری کردن هم جنگیدند.

در مرحله دوم یک فرصتی پیش آمد که امام حسین از لشکر مقابل امتیازی خواستند و گفتند چون شما خیلی زیاد هستید و ما خیلی کم، اجازه بدهید از این به بعد جنگ، تن به تن شود. در همین راستا تقریباً ۴۰ نفر به میدان رفتند و به صورت تن به تن شروع به جنگیدن کردند؛ البته این اعداد خیلی دقیق نیست.

ایمنا: حُسن جنگ تن به تن چه بود؟

مطیع: این جنگ دو حسن داشت، اول اینکه می‌توانستند رجز خوانی کنند، روحیه دشمن را ضعیف کنند، تهدید و مبارزه طلبی کنند و در نهایت تعداد بیشتری از دشمن کشته شود. دوم اینکه می‌خواستند صفات و کمالات انسانی را برای مردم بروز دهند و هم در تاریخ ثبت شود که یاران امام حسین چه گفتند؟ حرف، اندیشه و فکرشان چه بود؟ امام حسین چگونه فکر می‌کرد؟ و امثال این موارد.

قطعاً حضرت ابوالفضل با آن شجاعت، جوانمردی و بزرگواری‌ای که دارند یکی از منتظران این جنگِ تن به تن هستند. می‌دانند که وقتی به میدان می‌رود دشمن سنگ‌کوب می‌کند و دشمنان نیز این را می‌دانند، چراکه پهلوانان لشکر حق را رصد کرده‌اند. برای مثال یکی از پهلوانانِ طرف امام حسین (ع)، عابس بن ابی‌شبیب شاکری است؛ وقتی عابس به میدان رفت همه می‌دانند چه اتفاقاتی رخ داد، دشمنان نتوانستند مستقیم عابس را بکشند و بعد به صورت ناجوانمردانه‌ای او را شهید کردند. بعد از کشته شدن عابس، چند نفر می‌گفتند ما او را کشتیم اما عمر سعد گفت ساکت باشید و حرف نزنید، عابس کسی نبود که یک نفر از پسِ او بر بیاید بلکه ما با نامردی عابس را کشتیم!

ایمنا: چه شد که حضرت عباس (ع) با آنکه جنگاور بزرگی بودند، در نهایت راهی نهر علقمه شدند؟

مطیع: حضرت عباس آماده جنگ است تا در میدان نمایان شود، تعداد زیادی از دشمنان را بکشد و حماسه بیافریند اما شاهد هستیم که اتفاق دیگری می‌افتد، آب حرم تمام شده و بچه‌ها به شدت تشنه‌اند.

از روز هفتم محرم دشمنان آب را بستند و مقابل آب تعدادی نگهبان گذاشتند اما با این حال به دلیل اینکه تعداد نگهبانان محدود بود، سپاه امام دفعاتی حمله می‌کردند، مشک‌ها را آب می‌کردند و می‌آوردند؛ بر همین اساس ما تا شب عاشورا در لشکر سیدالشهدا آب داریم.

عباس (ع) صد بار اگر علقمه را فتح کند، دوباره تشنه برمی‌گردد.

اما صبح روز عاشورا گرما به اوج می‌رسد و گرما و جنگ تلفیق می‌شوند، نگهبانان کانال چند برابر می‌شوند و از سوی دیگر آب کم می‌شود؛ در همین راستا امام حسین (ع) به حضرت ابوالفضل می‌گویند بیا برویم با هم آب بیاوریم، اینگونه است که هر دوی آن‌ها با سه برادر دیگر خود راه می‌افتند و پنج برادر جلو می‌روند. در ابتدای مسیر دشمن به چشم امام حسین (ع) نیزه‌ای می‌زند و ایشان به همراه آب و برای درمان به عقب برمی‌گردند.

در احادیث و روایات آمده است که حضرت ابوالفضل وقتی با برادران رفتند و وارد شریعه شدند، وارد کانال آب می‌شوند و مشک خود را از آب پر می‌کنند؛ اما در حین این فرآیند ظاهراً حضرت می‌خواهند آب بخورند و آب را تا لب دهان می‌آورند اما آن را باز می‌گردانند! عباس (ع) صد بار اگر علقمه را فتح کند، دوباره تشنه برمی‌گردد.

راوی می‌گوید به نظر من وقتی حضرت عباس آب را تا لب دهن خود بالا آوردند، یاد تشنگی امام حسین افتاد و آب‌ها را روی آب ریخت اما در برداشتی دیگر گفته شده حضرت عباس می‌خواستند اسب‌شان را راضی کنند تا آب بخورد چراکه اسب‌های عرب باهوش هستند و اگر صاحبشان آب نمی‌خورد اسب هم آب نمی‌خورد؛ همچنین برداشت دیگری نیز وجود دارد که عارفان می‌گویند، عباس آب را مقابل صورت خود آورد و آنقدر آب زلال بود که چهره امام حسین را در آن دید! چراکه امام حسین معشوق حضرت عباس بود.

حضرت عباس (ع) در مهر علقمه روز تاسوعا

ایمنا: ماجرای امان نامه‌ای که شمر برای حضرت عباس (ع) آورد چه بود و این کار با چه هدفی انجام شد؟

مطیع: شمر، در عصر تاسوعا، با نیتی پنهان و نقشه‌ای مکارانه، امان‌نامه‌ای به حضرت عباس (ع) ارائه داد. این حرکت از آنجا ریشه می‌گرفت که شمر خود از قبیله بنی‌کلب بود و می‌دانست حضرت ام‌البنین، مادر حضرت عباس، نیز از همین قبیله است. به همین دلیل تلاش کرد با اشاره به نسبت دور خانوادگی خود با حضرت ام‌البنین، خود را به حضرت ابوالفضل نزدیک نشان دهد. او حتی خود را به عنوان دایی حضرت عباس و برادرانش معرفی کرد! این گفته‌ها نمایشی از مهربانی ظاهری و دروغینی بود که در پس آن اهدافی شوم نهفته بود.

هدف اصلی شمر از این کار، دوگانه و راهبردی بود؛ نخست اینکه می‌خواست با جدا کردن چهار پهلوان قوی و بی‌بدیل از لشکر امام حسین، نیرو و پشتوانه او را تضعیف کند و میدان را برای دشمنان راحت‌تر سازد. دوم، می‌خواست روحیه و انگیزه رزمندگان امام حسین را کاهش دهد تا آنان از ادامه مقاومت دلسرد شوند و اینگونه پیروزی را برای لشکر خود آسان‌تر کند.

اما حضرت عباس، مردی که با جان و دل در مسیر ولایت گام برداشته بود، نه تنها به این پیشنهاد فریبنده اعتنایی نکرد، بلکه با صلابت و اقتدار پاسخ رد داد و امان‌نامه را پس فرستاد. این ردّ قاطع، نشان از عمق وفاداری، ایمان استوار و عشق بی‌پایان حضرت عباس به امام حسین داشت؛ وفاداری‌ای که حتی در برابر نیرنگ و نیرنگ‌بازان، تسلیم نشد و به خاری در چشم دشمنان حق تبدیل شد.

کد خبر 881984

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.