به گزارش سرویس ترجمه خبرگزاری ایمنا، در گستره پر فراز و نشیب تاریخ ایران، ایستادگی مردم همواره نمود عشق بیکران به وطن بوده است. همانگونه که شهدای اقلیتهای مذهبی در دوران دفاع مقدس معنای حقیقی وطندوستی را به زیباترین شکل به تصویر کشیدند، مقاومت دوازده روزه مردم ایران در برابر تجاوز تحمیلی دشمن نیز جلوهای باشکوه از این روحیه همبستگی ملی و ایثار بیبدیل بود. این ایستادگیها، نهتنها نمادی از شجاعت ملت ایران بود، بلکه سندی است ماندگار بر پیوند ناگسستنی مردم با خاک و هویت خود.
زوریک مرادیان، آرمانام مانوکیان، جانی بت اوشانا، روبرت لازار آشوری، رازمیک داویدیان، وارطان آبراهامیان، موریم کلیمی، جهانبخش قهرمانی و رستم آذرباد، تنها تعداد قلیلی از صدها جوانی هستند که فارغ از تفاوتهای مذهبی و عقاید، با عشق به ایران، جان خود را در راه دفاع از این خاک فدا کردند و نماد وحدت و همدلی در برابر بدخواهان این آب و خاک شدند.
منش شهدای اقلیت در سالهای جنگ آموخت که برای پاسداری از وطن فقط باید عاشق بود؛ همانطور که روبرت لازار آشوری، با وجود آنکه تنها چند روز تا پایان خدمتش باقی مانده بود، حاضر نشد به پشت خط مقدم بازگردد چون معتقد بود که تا آخرین لحظه، وظیفهاش دفاع از خاک کشور است.

«من هیچوقت از ایران نمیروم، دوست دارم به خاک وطنم خدمت کنم و لباس سربازی بپوشم.» این سخنان زوریک مرادیان، نخستین شهید نظامی ارمنی جنگ تحمیلی است که داوطلبانه عازم جبهه شد و آنقدر نگران ایرانجان بود که به همه توصیه میکرد مقررات شبانه را در شهر رعایت کنند تا دشمن را در مسیر هدفگیری بمبافکن ناکام بگذارند.
این فریبرز موریم کلیمی فرزند روحانی یهودی قصر شیرین بود که ماندن در خاک ایران را به گریز اختیاری که توسط عراقیها پیشنهاد شده بود با افتخار برگزید و هنگام شهادت به دوستانش گفت: «فکر نکنید از راهی که رفتهام پشیمانم. اگر بار دیگر در این شرایط قرار بگیرم، از سربازی فرار نخواهم کرد و در مقابل دشمن خواهم ایستاد.»

و چه شرافتمند بود آرمانام مانوکیان، خلبان ارمنی که حتی در واپسین لحظاتش در آسمان، هواپیمای خود را به سوی مرزهای ایران هدایت کرد تا حتی لاشه آن به دست دشمن نیفتد.
رازمیک داویدیان، جوان ۲۱ ساله، آنقدر عشق به لباس سربازی ایران داشت که میگفت: «من هرگز حاضر نیستم این لباس را از تنم بیرون آورم چون در هر صورت من سرباز این مملکتم. وقتی که دشمن در خاک ماست خیانت است که آدمی خود را قائم کند و از زیر بار مسئولیت شانه خالی نماید.»
خوشا بر غیرت رستم آذرباد زرتشتی که زیر شکنجه دشمن حاضر نشد اسرار نظامی وطنش را فاش کند و شهادت با رگبار کین دشمن را به جان خرید تا سرزمینش سرافراز برجا بماند.
اوشانای آشوری چقدر زیبا وصیتش را با ادبیات عشق به میهن پایان داد: «این سطور را در لحظههای قبل از حرکت، برای بازپسگیری حق و خاک کشورمان به سوی دشمن متجاوز، برایتان مینویسم.»

شهدای اقلیت ایرانی، با جانفشانیهای بیبدیل خود، درسی بزرگ به تاریخ این سرزمین دادهاند؛ آنان یاد دادند که ایران، خانهای امن برای مردمانی از جنس تفاوتهاست که بیهیچ چشمداشتی با خونشان از مرزهای این خاک پاسداری میکنند تا مبادا نگاه شومی بر آن سایه افکند.
حماسه ۱۲ روزه مردم ایران در برابر حمله دشمن نیز بازتابی از همین روحیه بود؛ مردمی که با هر قومیت و آئین، با عقاید و پیشینههای مخالف و موافق در کنار هم ایستادند و نشان دادند که عشق و دفاع از خاک وطن، فراتر از هر تفاوت است. آن هنگام که دشمن سودای دستدرازی این خاک را در سر میپروراند، ایرانیان از هر قوم و آئین با هر عقیده و باوری دوشادوش یکدیگر ایستادند و با ایمان و غیرت، حماسهای جاودان آفریدند؛ یکی نظامی و پشت پدافند، یکی امدادگر و حاضر در حادثه، یکی شاهد و گوشی بهدست، یکی خبرنگار و روایتگر، یکی پرستار و بر بالین مجروح، یکی انتظامی و مشغول حفظ امنیت، یکی اینفلوئنسر و استوریگذار، یکی هم هیچکاری از دستش بر نمیآمد، زیر آتش هجوم دشمن فقط به عشق ایران در خانه ماند … همه ایستاندند و خاک پای ایران شدند.

این مقاومت پژواک همان پیام وحدت و ایستادگی شهدای دوران مقدس است؛ تفاوتها نه عامل تفرقه، که سرچشمه همبستگی است و هر ایرانی، فارغ از باور و تبار، سنگربان شرف و عزت این خاک مقدس است.


نظر شما