به گزارش خبرگزاری ایمنا، هفتم تیر ۱۳۶۶ برای مردم سردشت یادآور بعد از ظهری است که هوا دیگر قابل تنفس نبود. در سال ۱۳۶۶، ارتش بعث عراق این شهر مرزی را با بمبهای شیمیایی هدف قرار داد، این فاجعه در حالی اتفاق افتاد که استفاده از سلاحهای شیمیایی در جنگها نقض آشکار قوانین بینالمللی بود؛ رژیم صدام مواد شیمایی را برای ساخت سلاح شیمیایی از غرب تهیه میکرد و غربیها در برابر تجارت پرسود سلاح و ضربه به مردم ایران، در برابر هر نوع جنایات جنگی او سکوت میکردند.
مرگ در یک بعدازظهر تابستانی
سردشت، نه پایگاه نظامی بود و نه محل تجمع نیروهای مسلح؛ شهری کوچک و آرام با خانوادههایی بود که در خانههای سادهشان زندگی میکردند؛ اما گاز خردل، بیرحمانه همه را در برگرفت؛ در این حمله، صدها نفر کشته و هزاران نفر مصدوم شدند و بسیاری از بازماندگان هنوز هم با عوارض جسمی و روانی آن روز زندگی میکنند. با وجود وسعت فاجعه، این رویداد در سطح جهانی بازتاب گستردهای پیدا نکرد و نهادهای بینالمللی، دولتهای غربی و سازمانهای حقوق بشری، واکنشی نشان ندادند.
درخت گردو؛ روایتی از فاجعه سردشت
در سالهای اخیر فیلم «درخت گردو» به کارگردانی محمدحسین مهدویان یکی از مهمترین تلاشها در این زمینه است؛ فیلم بر اساس زندگی واقعی قادر مولانپور ساخته شده؛ مردی که در جریان بمباران شیمیایی همسر و چهار فرزندش را از دست داد.
درخت گردو، مخاطب را به دل فاجعه میبرد. صحنهها اما تلخ، تأثیرگذار و سادهاند؛ بازی پیمان معادی در نقش قادر، یکی از نقاط قوت فیلم است؛ او با نگاهی خسته و صدایی گرفته، تمام حجم اندوه یک پدر را بر دوش میکشد، همچنین موسیقی فیلم نیز با فضای اثر هماهنگ است و به بار احساسی روایت کمک میکند.

فیلمنامهای که عمق نمیگیرد
با وجود تأثیرگذاری عاطفی، فیلم از منظر فیلمنامه و روایت داستانی ضعفهایی جدی دارد. درخت گردو بیشتر به یک مستند شباهت دارد تا یک روایت سینمایی؛ ماجرای فیلم بیش از آنکه خلق داستان و روایت باشد، بازسازی واقعیت است.
شخصیتها نیز ظرفیت بیشتری برای پرداخت دارند؛ بهجز شخصیت اصلی یعنی قادر، سایر شخصیتها فاقد عمق روانی و داستانیاند؛ بیننده با آنها احساس همدلی میکند، اما نه از سر شناخت، بلکه بهدلیل وضعیتی که در آن قرار گرفتهاند؛ در این فیلم شخصیتها ابزار انتقال اندوهاند، نه حامل روایت.
با اینکه بازی بازیگران، بهویژه پیمان معادی بسیار دقیق و باورپذیر است، اما بستر داستانی لازم برای بالیدن شخصیتها فراهم نیست؛ در نتیجه فیلم از نظر احساسی قدرتمند اما از نظر داستانی ناپخته به نظر میرسد؛ با اینحال نمیتوان ارزش تلاش سازندگان فیلم را نادیده گرفت؛ پرداختن به چنین سوژهای در بستری که اغلب فاجعه سردشت نادیده گرفته شده، بسیار قابل احترام و تأملبرانگیز است.
دادگاه لاهه و یک سوال بیپاسخ
در پایان فیلم، میبینیم که قادر به دادگاه بینالمللی لاهه میرود؛ نتیجه، محکوم شدن یک تاجر هلندی است که مواد شیمیایی مورد استفاده در بمباران را به صدام فروخته بود. این تاجر به ۱۷ سال زندان محکوم میشود. اما پرسشی بیپاسخ در ذهن مخاطب شکل میگیرد؛ این حکم صدها شهید و هزاران مجروح را که سالها درگیر کپسول اکسیژن و درمان هستند، جبران میکند؟
همانطور که میبینیم عملکرد نهادهای بینالمللی در برابر فاجعه سردشت، سکوت بود؛ امروز نیز همان سکوت ادامه دارد؛ امروز در برابر حملات تجاوزگرانه رژیم صهیونیستی به غزه و ایران از سازمان ملل، دادگاه لاهه و نهادهای حقوق بشری صدایی شنیده نمیشود.


نظر شما