به گزارش خبرگزاری ایمنا، امام خمینی (ره) فقیهی متبحّر، پیشتاز و صاحب رأی بود که کتابهای مهم فقهی ایشان بر عمق دریافت و قدرت اجتهاد فقهی دلالت دارد. ایشان در عین حال فیلسوفی بود که از ظرفیتهای برهانی عقلی خود به گواهی تقریراتی که شاگردانشان از درسهای ایشان به دست دادهاند، به حدّ کمال بهره میجست و مفسری بود که تفسیرهای به جا مانده از ایشان در زمره درخشانترین تفسیرهای موجود در تاریخ اسلام به شمار میرود.
امام خمینی (ره) حدیث و سنّت و سیره را به خوبی میشناخت و از آنها در فقه، تفسیر و کلام خود بهره میبرد و عارفی بود که بیش از ۱۴ اثر در موضوع عرفان و اخلاق از ایشان به یادگار مانده است؛ اما برای امام خمینی همه این علوم و معارف حقیقت خود را در عرفان ناب مییابند، عرفانی که درون مایههای آن برآمده از قرآن و گفتار و کردار پیامبر عظیمالشأن اسلام و ائمه معصومین (ع) است و میراثی پر بار در میان معارف اسلامی به شمار میرود.
امام (ره) عرفان را نه تنها مجموعهای از معلومات، بلکه طریقتی برای عمل، ارتقا و کمال میدید،.عشق او به خدا و تهجد و راز و نیازهای عاشقانه ایشان با خالق هستی، غزل سراییهای عارفانه در کنار مسئولیتهای سیاسی و نظامی، عطوفت بیش از حد ایشان در برخورد با مظلومان عالم و قهر ستم سوزش در برابر ستمگران و مستکبران، دو روی سکه شخصیت عرفانی امام بود و تجلی اشداء علی الکفار، رحماء بی نهم.
هر علمی دارای موضوعی است، موضوع علم ریاضی «عدد» است و از عوارض اعداد سخن میگوید. موضوع علم عرفان نیز «وجود مطلق» و یا «اللّه من حیث ذاته و اسمائه و صفاته» است، اما نکتهای که باید به آن توجه داشت این است که اگر شناخت ذات خداوند در موضوع عرفان گنجانده شده، از آن جهت است که تصور اسماً و صفات خداوند بدون تصور ذات حق میسر نبوده است وگرنه، شناخت ذات خداوند و حتی تفکر در کنه ذات حق از حیطه درک آدمی بیرون است.
امام (ره) در چهل حدیث تصریح میکنند که هیچ اندیشهای را مجال پرواز در فضای کنه ذات نیست و پیامبر اکرم (ص) نیز در این باره میفرماید: «ما عرفناک حق معرفتک»؛ اما معرفت و شناخت به اسماً و صفات الهی که تجلیات و ظهورات حضرت ذات هستند، در حیطه توان بشر است و چنین تفکری در آثار روایی ما عبادت شمرده شده است و فرمودهاند: «افضلُ العبادة اِدمانُ التفکّر فی اللّه و قدرتِه» بهترین عبادت استمرار تفکر در باره خداوند و قدرت اوست.
در مکتب امام (ره) عرفان عملی و نظری سخت به هم آمیختهاند، ایشان معتقدند «اندیشه و معرفت بدون ظهور در اعمال، و «عمل» بدون آنکه به زیور معرفت و آگاهی مزیّن شود نمیتواند انسان را به حقیقت مطلق رهنمون سازد»، امام (ره) راه رسیدن به حقایق عالم هستی و تکامل و سعادت انسان را در زدودن رذائل اخلاقی و ملکه ساختن فضائل و مکرمتهای اخلاقی ذکر میکنند و معتقدند «در اثر تزکیه، تهذیب نفس، و ذکر مدام که ثمره عرفان عملی است، دریچه معرفت به ساحت غیب به روی انسان گشوده میشود و انسان در همین عالم طبیعت به کمال خود میرسد.» از این رو میتوان عرفان امام (ره) را عرفانی مثبت و پویا دانست که از انسان خاکی و ناسوتی، موجودی آسمانی و لاهوتی میسازد و به انسان نوید میدهد که در اثر تلاش و کوشش میتواند به کمال انسانی خویش راه یافته و به دیدار محبوب آرمانی خود نائل شود، از این رو عارف، در مکتب امام (ره) مجاهدی است نستوه، و تلاشگری است شجاع که برای ساختن دنیایی سالم برای انسانها کوشش میکند؛ زیرا دنیا را مزرعه آخرت میداند.
عبادت بدون عادت سالک را به مقصد نمیرساند
طریقت، بیرون آمدن از دین عادتی و اسلام مجازی است و از گامهای نخستین جهاد با نفس است و امام (ره) التزام به موازین شرع را مقدمه طریقت میشمارد و طریقت را جز با ریاضت و تمرینهای لازم حاصل شدنی نمیدانند. ایشان بر این باورند هر عبادتی که بدون فکر و تأمل صورت گیرد و یا به مقتضای عادت، خداوند عبادت شود، نمیتواند سالک را به کمال مطلوب برساند. بنا بر این در مرحله طریقت، عارف، دین عادتی را برای رسیدن به دین حقیقی ترک میکند، از این رو اگر میبینیم گریز از اموری که در مرحله قبل (شریعت) مقدس شمرده میشده (مسجد، سجاده، منبر) مطرح میشود، در حقیقت گریز و پرهیز از عادتی شدن دین است و پرهیز از اینکه مبادا خود اینها هدف قرار گرفته، و مانع رسیدن انسان به حقیقت مطلوب شوند.
از منظر امام (ره) هیچ انسانی در هیچ زمانی از التزام به شریعت و طریقت به دلیل رسیدن به حقیقت بی نیاز نمیشود و در این زمینه به عبادات و اعمال حضرت ختمی مرتبت و اولاد معصومین (ع) اشاره میکنند که لحظهای از عبادت حق تعالی و التزام به شریعت و ریاضت نفس به دلیل رسیدن به حقیقت غفلت نورزیدند.
سفر سالک مسلمان از من به من!
در عرفان اسلامی، کمال و سعادت انسان در گرو سفری است انفسی؛ سفری که سالک طریق از «من» تجربی آغاز میکند تا به خود حقیقی یا «من» متعالیاش برسد. بنابراین، عارف همیشه در حرکتی تکاملی و صعودی است و متحرکی است که از مقصدی معلوم (من تجربی) حرکت میکند تا به حقیقتی مطلوب (من متعالی، نفس مطمئنه، رب خویش) برسد؛ در حقیقت از «منی» میگریزد که او را به اسارت در جسم فرا میخواند و به «منی» متصل میشود که او را به حقیقت رهنمون میسازد؛ در این سفر از اوصاف حیوانی و بشری فارغ میشود و رنگ و صبغه الهی میگیرد، در حقیقت از خود فانی میشود و به عالم بقا راه مییابد؛ جایی که میان عاشق و معشوق هیچ حائل نیست.
اولین حجابِ راه خمینی، منیّت است
بنابراین، اولین حجاب و مانع رسیدن به حقیقت مطلق «خود» و «منیت» انسان است، این معرفت و شناخت اگر از طریق عقل صورت گیرد، معرفتی است عقلانی که با حجاب عقل توأم است؛ اما اگر از طریق رؤیت باطنی صورت بگیرد، معرفتی است شهودی؛ بنابراین آنچه از سیر انفسی و سفر روحانی حاصل میشود، معرفتی است بی واسطه که در اثر اتصال روح محبوس در ظلمت جسم، با نور آزاد در عالم ملکوت حاصل شده است و انسان در این سفر روحانی و از این طریق صاحب بصیرت میشود و رب خویش را زیبا میبیند. پیامبر در حدیث رؤیت فرمودند: «رأیت ربّی فی احسَنِ صورَة»
امام (ره) در عین اینکه علمآموزی را امری مقدس میدانند و فرا گرفتن آن را برای انسان لازم میشمرند، اما هشدار میدهند که همین علم میتواند حجابِ حقیقت قرار گیرد. گفتهاند «العلم هو الحجاب الاکبر» و این در صورتی است که انسان علم را هدف قرار دهد و در محدوده علم متوقف شود؛ امام (ره) میگویند «حتی از عقل نیز باید فراتر رفت؛ زیرا توانایی و گستره عقل به نسبت وسعت انسان ناچیز است و عقل را یارای درک حقایق غیبی نیست بنابراین، وسعت و توانایی انسان به قدری است که میتواند از عقل نیز فراتر رود و حقایقی را که قابل فهم عقل نیستند، درک کند و برای کشف این حقایق از مُدِرکی دیگر مدد میگیرد که در عرفان از آن به «قلب» تعبیر میشود و در قرآن کریم نیز به این مدرک اشاره شده است که فرمود: لِمَن کانَ لَهُ قلب.»
آنچه انسان را از تحیر خارج میکند قلب اوست
از نگاه امام (ره)، انسان پس از فراگیری علم و تقویت قوه عقل با تصفیه باطن خویش که نتیجه تقوای الهی و محفوظ نگاه داشتن روح و جسم خود از پلیدیهای عالم طبیعت است، میتواند به مرتبه «ایمان» و اطمینان راه پیدا کند و به مکاشفات و مشاهداتی نائل شود که هرگز در غیر این صورت برایش حاصل شدنی نیست. از این رو امام (ره)، «ایمان» را بهره قلب دانسته و علم و ادراک را بهره عقل میدانند و معتقدند «معلومات قلبی انسان را از حیرت و تردید خارج میسازد و او را به یقینی رهایی بخش بی واسطه برهان هدایت میکند.»
امام (ره) معتقدند «با تزکیه و زهد و تهذیب و ذکر مدام، معرفت الهی حاصل میشود و نتیجه چنین معرفتی عشق و محبت به خالق هستی است»، از این رو قویترین رابطه را میان خالق و مخلوق رابطهای عاشقانه میدانند و پرستش را هنگامی مثمر ثمر میدانند که بر مبنای عشق و معرفت صورت گیرد. از این رو ملتزم شدن به دستورات شرع را عشقورزی با خالق میدانند، بنابراین نماز و عبادت در مکتب امام (ره)، صرفاً ادای تکلیف نیست؛ بلکه راز و نیازی عاشقانه میان بنده با خدای خویش است و انسان عاشق حس میکند از نیستان دور افتاده:
از نیستان تا مرا ببریدهاند
از نفیرم مرد و زن نالیدهاند
در مکتب خمینی تنها راه عشق است! راه دومی نیست
امام (ره) معتقدند تنها با عشق میتوان از ظلمت و کدورت حجب بیرون آمد و به وصال معشوق رسید؛ محبت و اشتیاق و عشق بُراق معراج و رَفْرَفِ وصول است. از نظر ایشان همه موجودات از موهبت عشق برخوردارند «ذرهای نیست به عالم که در آن عشقی نیست» و فطرت عاشقه، فطرتی است که نوع انسان به آن مفطور است و قوام عالم هستی بر مبنای حب است و ملک و ملکوت بر مبنای حب اداره میشود. عشق در مکتب امام (ره)، مظهر بی رنگی، صفا و خلوص است، از این رو با هر چه شأن غیریت و دوگانگی داشته باشد، در ستیز است؛ بنابراین، ستیز ذاتی میان شک و ایمان عادتی با عشق خردسوز از میان میرود و گوهر ناپیدای انسان (روح) که در محدوده عقل نمیگنجد، از اسارت آن آزاد میشود.
چند نمونه از اشعار عرفانی امام (ره) خمینی (ره)
لذت عشق
لذت عشق تو را جز عاشق محزون، نداند
رنج لذتبخش هجران را بجز مجنون، نداند
تا نگشتی کوهکن، شیرینی هجران ندانی
ناز پرورده، ره آورد دل پر خون نداند
خسرو از شیرینی شیرین، نیابد رنگ و بویی
تا چو فرهاد از درونش، رنگ و بو بیرون نداند
یوسفی باید که در دام زلیخا، دل نبازد
ور نه خورشید و کواکب در برش مفتون نداند
غرق دریا جز خروش موج بی پایان، نبیند
بادیه پیمای عشقت ساحل و هامون نداند
جلوه دلدار را آغاز و انجامی نباشد
عشق بی پایان ما جز آن چرا و چون، ندان
دریای فنا
کاش، روزی به سر کوی توأم منزل بود
که در آن شادی و اندوه، مراد دل بود
کاش، از حلقه زلفت، گرهی در کف بود
که گره بازکن عقده هر مشکل بود
دوش کز هجر تو دلْ حالت ظلمتکده داشت
یاد تو، شمع فروزنده آن محفل بود
دوستان میزده و مست و ز هوش افتاده
بی نصیب آنکه در این جمع، چو من عاقل بود
آنکه بشکست همه قید، ظلوم است و جهول
و آنکه از خویش و همه کون و مکان غافل بود
در بر دلشدگان، علمْ حجاب است، حجاب
از حجاب آنکه برون رفت، بحق جاهل بود
عاشق از شوق به دریای فنا غوطهور است
بیخبر آنکه به ظلمتکده ساحل بود
چون به عشق آمدم از حوزه عرفان، دیدم
آنچه خواندیم و شنیدیم، همه باطل بود


نظر شما