۱۷ اردیبهشت ۱۴۰۴ - ۰۷:۰۳
خائن‌تر از پدر

رضا پهلوی، پسر همان دیکتاتور کهنه، اکنون خائن‌تر از پدر شده است؛ در حالی که محمدرضا پهلوی با دزدی منابع ایران از کشور فرار کرد، پسرش امروز در آغوش آمریکا و اسرائیل به خیانت مشغول است.

به گزارش خبرگزاری ایمنا، آنکه از نسلی خائن زاده شود، خیانت را نمی‌آموزد، بلکه به ارث می‌برد. رضا پهلوی، بازمانده سلسله‌ای که با دخالت بیگانه به سلطنت رسید و با تحقیر ملت دوام آورد، بار دیگر ماهیت فاسد خود را در صحنه‌ای رقت‌بار به نمایش گذاشت؛ جایی در حاشیه تل‌آویو، روی صندلی پلاستیکی، با چهره‌ای خندان در کنار نخست‌وزیر یک رژیم اشغالگر، تصویری ثبت شد که از هزار سخن رسواتر بود. این ملاقات نه دیداری تشریفاتی که طلیعه خیانتی آشکار بود؛ خیانتی در ادامه مسیر پدر، با همان امید واهی به بازگشت از مسیر توحش نظامی.

در پس این صحنه، تدارک توطئه‌ای خطرناک در جریان بود؛ از چهره‌های نزدیک به رضا پهلوی گرفته تا مزدوران بنیادهای جنگ‌طلب آمریکایی-صهیونیستی، همه در تلاش بودند تا پس از شکست پروژه براندازی، این بار با حمله نظامی، خاک ایران را به میدان خون و آتش تبدیل کنند. سفر پهلوی به سرزمین اشغال‌شده و دیدارش با کودک‌کشان صهیونیست، تنها یک مانور تبلیغاتی نبود، بلکه بخشی از سناریویی برای انتقال نقشه بمباران زیرساخت‌های ایران به ارتش اسرائیل بود.

افشاگری سخنگوی سابق ارتش اسرائیل پرده از این رسوایی برداشت؛ نقشه بمباران مراکز کلیدی ایران توسط عناصر ایرانی‌الاصل شاغل در بنیاد دفاع از دموکراسی به ارتش صهیونیستی تحویل داده شده بود.

سعید قاسمی‌نژاد و بهنام بن‌طالب‌لو، همان چهره‌هایی که در کنار رضا پهلوی به اسرائیل رفتند، در عمل نقش مترجمان کینه و پل‌های خیانت را ایفا کردند. مارک دوبوویتز، طراح اصلی این سناریو، که سازماندهی سفر پهلوی را نیز برعهده داشت، آشکارا از لزوم مداخله نظامی آمریکا و اسرائیل برای سرکوب ایران سخن می‌گوید.

این حلقه سلطنت‌طلب، که روزگاری با لفاظی درباره آزادی، دلاری از تحریم بیرون می‌کشید، حالا آشکارا شمشیر جنگ را از نیام کشیده و با اتکا به قدرت دشمنان ملت، دست در دست دیکتاتورهای جنگ‌طلب، برای خون‌ریزی در ایران برنامه می‌ریزد. در حالی‌که برنامه‌ریزی برای کشتار مردم در جریان است، رضا پهلوی با بی‌شرمی تمام، پس از انفجار در بندر شهید رجایی، در نقش یک دل‌سوز ظاهر می‌شود و از جان مردم می‌نالد؛ مردمی که خود برای ریختن خونشان برنامه داده است.

تناقض در رفتار این جریان، تنها نماد ریاکاری نیست، بلکه گواهی روشن از آن است که در قاموس سلطنت‌طلبان و اربابان غربی‌شان، دموکراسی فقط بهانه‌ای است برای دروغ، برای جنگ، برای کودتا. بنیادهایی که مدعی دفاع از مردم هستند، در عمل به طراحان نسل‌کشی بدل شده‌اند و کارمندان ایرانی‌تبارشان از واشنگتن تا تل‌آویو در تکاپوی آن هستند که زیر پرچم دروغین آزادی، آتش جنگ را بر پیکر وطن بیفروزند.

پروژه سلطنت‌طلبان چیزی جز کاسبی با خون نیست. همان‌هایی که امروز مدعی افشای فاندهای رقبایشان هستند، خود با حقارت به پای کودک‌کش‌ترین رژیم جهان افتاده‌اند و به امید تکرار صحنه‌های فاجعه‌بار غزه در خیابان‌های تهران، برای دشمنان ملت ایران دست تکان می‌دهند.

بنیاد دفاع از جنگ و تحریم‌ها

بنیاد دفاع از دموکراسی‌ها، نام فریبنده‌ای برای اندیشکده‌ای است که نه در مسیر دموکراسی، که در ریل جنگ، تحریم و خون‌ریزی گام برداشته است. این نهاد آمریکایی که اندکی پس از یازدهم سپتامبر به ظاهر برای مقابله با تروریسم تأسیس شد، ریشه در پروژه‌ای پیشین با عنوان EMET داشت؛ نهادی که از همان ابتدا مأموریتش نه مبارزه با افراط‌گرایی، بلکه بزک چهره رژیم صهیونیستی در افکار عمومی آمریکا بود.

FDD در ظاهر خود را نهادی غیرحزبی با تمرکز بر امنیت ملی معرفی می‌کند، اما آن‌چه در عمل دیده می‌شود، ائتلافی از میلیاردرهای یهودی آمریکایی است که مستقیم با حزب لیکود و سیاست‌های افراطی صهیونیستی گره خورده‌اند. کسانی چون برنارد مارکوس، پل سینگر، شلدون ادلسون، مایکل اشتاینهارت و لئونارد آبرامسون نه‌تنها حامیان مالی این مرکز هستند، بلکه با دلارهای خود خط جنگ را در سیاست خارجی آمریکا دیکته کرده‌اند. تنها در فاصله سال‌های ۲۰۰۸ تا ۲۰۱۱، مارکوس بیش از ۱۰ میلیون دلار و ادلسون حداقل ۱.۵ میلیون دلار به این ماشین تحریم تزریق کردند.

FDD در عمل ستاد طراحی و صدور تحریم‌های کمرشکن علیه ملت ایران بوده است و با تمام قوا در خدمت پروژه تجزیه، تضعیف و فروپاشی جمهوری اسلامی قرار دارد. این اندیشکده از هر فرصتی برای فشار اقتصادی، حمله روانی و ترویج ایران‌هراسی بهره برده و موضوعاتی همچون برنامه هسته‌ای، توان موشکی، اقتصاد، حقوق بشر و حتی نفوذ فرهنگی ایران در آمریکای لاتین را به‌عنوان اهداف خود تعریف کرده است.

ارتباط ارگانیک این بنیاد با دولت‌های جنگ‌طلب آمریکایی به‌ویژه در دوره ترامپ، دیگر جای تردید باقی نگذاشته است. پس از ترور سردار سلیمانی، این نهاد نه‌تنها این جنایت را ستود، بلکه طراحان آن را به‌عنوان قهرمانان امنیت جهانی معرفی کرد. حضور ریچارد گلدبرگ، مشاور ارشد FDD در شورای امنیت ملی کاخ سفید، بلکه هم‌زمان از این اندیشکده حقوق دریافت می‌کرد، تنها گوشه‌ای از هم‌پوشانی سیاست و لابی صهیونیستی را افشا می‌کند.

FDD نه اندیشکده بلکه اتاق جنگ علیه ایران است. مأموریتی که با دلارهای حامیان رژیم کودک‌کش تأمین می‌شود و خروجی‌اش چیزی نیست جز تحریم برای گرسنه کردن ملت، تبلیغات برای تضعیف روحیه مردم و فشار برای کشاندن منطقه به پرتگاه درگیری. کارگزارانی که امروز با نام تحلیلگر در رسانه‌های غربی از «ایران بدون جمهوری اسلامی» سخن می‌گویند، در واقع پیاده‌نظام اتاق فکری هستند که سودای خاورمیانه‌ای جدید بر تلی از خاکستر تهران را در سر می‌پروراند.

پهلوی نه سلطنت، بلکه دزدی را به ارث برد

وقتی پادوهای بنیاد FDD و مشاوران صهیونیست کاخ سفید از «توقیف اموال ایران» سخن می‌گویند، چیزی جز احیای سنت تاراج نیست؛ همان روایتی که آخرین شاه فراری و همسرش با چمدان‌های پر از طلا و اسناد خزانه بر جای گذاشتند؛ پروژه‌ای که از دل کاخ‌های پنهان پهلوی برخاست و امروز در دادگاه‌های آمریکا با چهره‌ای حقوقی ادامه یافته است.

بیستم آوریل ۲۰۱۶، دیوان عالی آمریکا به بهانه انفجار بیروت در ۱۹۸۳، دستور به سرقت رسمی دو میلیارد دلار از دارایی‌های بانک مرکزی ایران داد. این حکم ادامه روندی بود که در ۲۰۰۷ کلید خورد و در سال ۲۰۰۸ با توقیف اموال ایران در سیتی‌بانک نیویورک شتاب گرفت. دولت اوباما در ۲۰۱۲، با صدور یک فرمان اجرایی، همه دارایی‌های بانک مرکزی ایران را در آمریکا منجمد کرد و کنگره با تصویب قانون موسوم به «کاهش تهدید ایران و حقوق بشر سوریه»، مسیر سرقت‌های بعدی را هموارتر ساخت. این سرکوب حقوقی که حتی پس از اعتراضات رسمی ایران نیز توسط دیوان عالی در ۲۰۱۶ تأیید شد، نه محصول روند قضائی مستقل، بلکه خروجی لابی‌گری ساختار یافته بنیادهایی چون FDD بود.

بنیاد دفاع از دموکراسی‌ها، که کارویژه‌اش اجرای طرح‌های غیرنظامی برای جنگ اقتصادی با ایران است، در متن و حاشیه این دزدی آشکار حضور فعال داشته. تنها دو هفته پس از صدور حکم توقیف، ارده کیتری، تحلیلگر این بنیاد، به‌صراحت از این روند با عنوان «جنگ حقوقی» یاد کرد؛ نبردی که هزینه کمی برای آمریکا دارد، اما ضربات سنگینی به اقتصاد ایران وارد می‌کند. این بنیاد، حتی از آمریکا خواست تا برای مصادره اموال ایران در دیگر کشورها نیز وارد عمل شود.

در همان سال FDD در پرونده «جفرسون علیه بانک مرکزی ایران»، که پیش از اجرای برجام جریان داشت، تمام‌قد پشت مصادره ایستاد. مارک دوبوویتز، رئیس این بنیاد، از اینکه پول‌های ایران از نفت در مسیر پرداخت غرامت قرار نگرفته است، ابراز تأسف کرد؛ تأسفی که نه برای قربانیان، بلکه برای عقیم ماندن ابزار فشار بر ایران بود.

FDD خوب می‌داند که تحریم سقف فشار نیست. آن‌ها به‌دنبال چیزی عمیق‌تر از آن هستند: انزوای مزمن، بی‌ثباتی اقتصادی نهادینه و تخریب اعتماد جهانی به تعامل با ایران. پروژه سرقت دارایی‌ها بخشی از پازلی بزرگ‌تر است که هدف نهایی‌اش، خشکاندن ریشه‌های اقتصاد مستقل و مقاوم در ایران است. آنچه دیروز در چمدان‌های طلا و اسکناس محمدرضا پهلوی رقم خورد، امروز در قالب احکام قضائی در واشنگتن و نیویورک بازتولید می‌شود. شاه دزد بود؛ وارثانش هم هنوز مشغولند.

امروز رضا پهلوی، نه در جایگاه شاهزاده، بلکه در رأس هیئت یک مأمور دون‌پایه، به جدول تحریم‌ها و پرونده‌های دزدی خوش‌خدمت بسته شده است. همان‌گونه که پدرش با جام طلا و تخت سلطنت، خاک ایران را ترک کرد و در آغوش سیا و موساد مرد، پسر نیز در حاشیه نشست‌های FDD، با اموال ملتش معامله می‌کند و بر چک‌های دزدی امضا می‌زند. اگر محمدرضا پهلوی آخرین یادگارش نوار و طلا بود، رضا تنها سندی که از خود دارد، امضای وطن‌فروشی است.

شاهِ دیروز در کاخ رفت، پادوی امروز در راهروهای اندیشکده‌ها گم شده است؛ هر دو بی‌ریشه، هر دو اجاره‌ای، هر دو تمام‌شده. تخت، رفت؛ نوبت تُفاله‌هاست.

یادداشت از: سید ابوالفضل مدنی، سرویس سیاست ایمنا

کد خبر 863727

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.