به گزارش خبرگزاری ایمنا از خراسان شمالی، در دل تاریخ و در هر گوشه از جهان، همواره زنانی بودهاند که با عزم راسخ و روحیه خستگیناپذیر مسیرهای دشوار را هموار کردهاند، زنانی که نهتنها دیوار موانع را شکستهاند، بلکه نور امید را در دل نسلهای بعد روشن کردهاند.
آنها با گامهای استوارشان در عرصههای مختلف، از علم و فرهنگ گرفته تا سیاست و هنر، نشان دادهاند که محدودیتها تنها یک وهم هستند و ارادهی قوی، مرزها را از میان برمیدارد.
هر بانویی که برای تحقق رویاهایش جنگیده است، نه تنها راهی برای خودش ساخته، بلکه مسیری برای دیگران نیز گشوده است، از دانشمندانی که در سکوت آزمایشگاهها، جهان را دگرگون کردهاند تا مادرانی که با عشق و صبوری، بنیان جامعه را مستحکم نگه داشتهاند، هرکدام نقشی بیبدیل در ساختن آیندهای بهتر ایفا کردهاند.
این زنان، با وجود تمام موانع ثابت کردهاند که صدایشان شنیده میشود و حضورشان، تغییری ماندگار به ارمغان میآورد؛ یکی از این بانوان تأثیرگذار ایران، خانم دکتر عروجعلیان، دانشیار نانو بیوتکنولوژی دانشگاه علوم پزشکی خراسانشمالی است که جزو دو درصد دانشمندان برتر جهان بوده و عنوان بانوی تأثیرگذار را نیز در کارنامه خود ثبت کرده است.
این بانو اکنون به عنوان استاد راهنما در کنار دانشجویان ارشد و دکتری فعالیت میکند و تاکنون تعداد زیادی مقاله علمی با تعداد ارجاع بالا تولید کرده، او معتقد است که هر تحقیق و پژوهشی که انجام میشود علاوه بر اینکه لازم است تأثیرگذار باشد و در جامعه دیده شود، باید بتواند تأثیر جهانی هم داشته باشد.
این بانو میگوید: هر قدر کیفیت مقالات در کشور را بالا ببریم، نام ایران و دانشگاههایی که دانشجویان در آن تحصیل میکنند بیشتر و بیشتر در نظر محققان و فعالان علمی دنیا قرار میگیرد.
عروجعلیان در ابتدای صحبتهای خودش به رشته تحصیلیاش اشاره میکند: رشته نانو میتواند در کنار همه رشتههای دیگر همچون فیزیک، شیمی، پزشکی و بیوتکنولوژی قرار بگیرد و از آنجا که محصولات نانو بسیار مؤثرتر از حد معمول هستند، این شانس را به محققانی که در رشته نانو کار میکنند میدهد که مقالات تأثیر گذار تری تولید کنند؛ در حوزه دارورسانی هم نانوذرات میتوانند خیلی مؤثرتر از داروهایی که رایج هستند، باشد بهویژه برای سرطانها و بیماریهایی که سخت درمان میشوند.
او درباره فناوریهای تولید شده توسط خود، تصریح میکند: معتقد هستم که انسان میتواند فراتر از امکانات فعالیت بکند، وقتی یک انسان بخواهد فعالیت کند، میتواند امکانات را حتی از آن سر دنیا به سمت خودش بیاورد، با همین تفکر تاکنون به همراه دانشجویان چندین طرح مختلف را پیش بردهایم که بعضی ثبت اختراع شده و بعضی هم به مرحله مجوز غذا و دارو رسیده است.
کمی از بحثهای علمی فاصله میگیرم و از این دانشمند درباره سختیهای او به عنوان یک «بانو» در این مسیر پر تلاطم و تلاش میپرسم «یک معضل جهانی است که بانوان همیشه انگار حالت دوم هستند و اگر بخواهند پا به پای آقایان در زندگی حرکت کنند، ممکن است خیلی سخت باشد، البته من هیچ وقت اصراری نداشتم که یک خانم بخواهد پا به پای یک آقا در حوزه کاری برود چون ماهیت و مسئولیت یک خانم با یک آقا با هم متفاوت است، روحیاتش متفاوت است، من سعی کردم که خودم به عنوان یک خانم نقشآفرینی کنم و فکر میکنم خداوند این فرصت را به من داده که یک خانم و مادر موفق باشم.»
لبخندی میزند و ادامه میدهد: من خیلی زود و در دوران حالا لیسانس ازدواج کردم، سخت هم بود چون که دوران لیسانس بیشتر همکلاسیها مجرد هستند و کسی خیلی از مشکلات متأهل بودن و چالشهای آن آگاهی ندارند و به همین دلیل درک نمیشویم و ممکن است اساتید از شما انتظاراتی داشته باشند که با توجه به شرایط شما سخت باشد و خود من هم همیشه یک اخلاقی داشتم که باید اول میبودم، باید همیشه کارم کامل بود، شروع زندگی خیلی سخت بود اما بعد دیدم که چقدر یک خانم میتواند توانمند باشد.
این بانوی دانشمند از تجربه مادری خود نیز گفت «اتفاقاً خیلی هم زود صاحب فرزند شدم، خداوند به من یک پسر داد که فکر میکنم بیشترین موهبت یا لطف یا هر چیزی که اسمش را شاید من دنیایی نتوانم بگویم، خداوند به من عنایت داشت و این فرزند وارد زندگی من شد.»
از او درباره چالشهای یک مادر دانشمند پرسیدم «بله، سخت بود! خانواده من ساکن اصفهان بودند و من ساکن و دانشجوی تهران؛ من بودم و یک کوهی از مطالب درسی و یک فرزند عزیزی که کوچک بود و واقعاً الان که فکر میکنم میبینم که خداوند چه قدرتی به خانمها داده است! آن موقع همسرم هم دانشجوی دکتری و خیلی مشغول کار پایان نامهشان بودند و من باید همه چیز را مدیریت میکردم.
عروجعلیان معتقد است: همین باعث شد که اکنون به موفقیت برسم چون که من از همان سنین خیلی پایین و جوانی یاد گرفتم باید برای همه کارهایم هدف و برنامه داشته باشم، نمیتوانستم مثل همکلاسیهای دانشجوی خودم تا دیر وقت بیدار بمانم چون یک فرزندی داشتم و باید به او رسیدگی میکردم، فرصت نداشتم به تفریحهایی که ممکن است خیلی از جوانان سراغش میروند، بروم یا وقت تلف کنم و همین به من مدیریت آموخت!
سلول به سلولمان به ایران انس داشت!
از شیطنتهای پسر کوچولو وقت درس خواندن برایمان تعریف میکند: «یادم میآید که پسرم بزرگتر شده و به کتابهایم همه جوری چنگ زده بود، همه کتابها و جزوههای من خط خطی شده بودند و وقتی جزوههایم را میخواندم و مطالب مهم را هایلایت میکردم، ایشان هم همزمان خیلی از جاهای کتاب را هایلایت کردند! ولی من و پسرم با هم درس خواندیم و وقتی فرزندم بزرگتر شد دیدم که این همراهی چقدر بر علاقه پسرم به علم تأثیر داشته است، بدون آنکه به او یاد بدهم به شدت علاقهمند به مطالعه شده بود، چون دیده بود مادرش یا پشت کامپیوتر است یا کتاب و او هم حالا علاقهمند شده است.»
او از فرصتی برایمان میگوید که شاید اکنون آرزوی خیلیها است، «ادامه تحصیل دادم، پا به پای همکلاسیها ارشد خواندم و بعد از قبولی به همراه همسرم برای آمریکا درخواست دادیم؛ خانوادگی به آمریکا رفتیم و برای ما این امکان بود که با توجه به شغل و موقعیت همسرم، همانجا بمانیم اما همین که درس من تمام شد یک بار نشستیم و گفتیم ما باید سفت و سخت تصمیم بگیریم که میخواهیم کجا باشیم، کجای این دنیا میخواهیم باقی عمر را بمانیم و خدمت کنیم؟ کشوری که ممکن است خیلی از هموطنهای ما جزو آرزوهایشان شده باشد، ما رفته بودیم و بهترین شرایط در ایالتی که از بهترین ایالتهای آمریکا برای تحصیل و کار است، داشتیم اما سلول به سلولمان به ایران انس داشت!»
عروجعلیان ادامه میدهد: به همسرم گفتم من ترجیح میدهم شهروند درجه یک کشور خودم باشم تا شهروند درجه ۴ یا ۵ کشور خیلی پیشرفته و با امکانات بالاتر، دوست دارم وقتم را صرف دانشجوی هموطن کنم، به خودم گفتم ما یک روزی قرار است وداع کنیم با این دنیا و خودم را در آن شرایط تصور کردم و از خود پرسیدم آن لحظه آخر دوست دارم کجا باشم و جوابم چیزی جز کشور خودم نبود!
از او درباره شرایط تحصیل در کشورهای پیشرفته پرسیدم «شرایط به آن شکلی که بقیه فکر میکنند نیست، این تفکر که اینجا خیلی سخت است و آنجا راحت، اصلاً این طوری نیست، درست است ما در کشور خودمان مشکلات زیادی داریم و دسترسی به امکانات برای انجام کارهای علمی شاید سخت باشد، اما اینکه آیا در کشور آمریکا همه امکاناتی که خودشان دارند را به شما میدهند یا نه؟ این مهم است. شما همیشه در آن کشور، ایرانی هستید و همیشه این طوری نیست که آنجا تحریم نباشید مثلاً ما در آزمایشگاهی که کار میکردیم برای ما تعریف شده بود و در بعضی آزمایشگاهها به عنوان ایرانی اجازه ورود نداشتیم و باید به همکلاسی دیگری میسپردیم تا کار انجام شود!»
این بانوی ایرانی برای تصمیم خود به بازگشت به ایران بیتی از مولانا را میخواند که در اتاق کار خود نیز نصب کرده است: «تو نگو همه به جنگند و صلح من چه آید، تو یکی نیای هزاری تو چراغ خود برافروز، که یکی چراغ روشن ز هزار مرده بهتر که به هست یک قد خوش ز هزار قامت کوش» این ابیات مولانا چراغ راه من بوده و به نظر من در این برهه از زمان که همه میگویند آنجا کشورهای دیگر بهتر و امکانات بیشتر است ما باید نقش خودمان را ایفا کنیم و هم مسیر راه خود و هم دیگران را روشن کنیم.
وی معتقد است: این کشور میراث ماست و به دست ما سپرده شده است، نباید با هر ناملایمتی یا کمبود امکانات رهایش کنیم و برویم، اینجا خانه ماست آیا اگر کسی به خانه ما بیاید و اذیت کند، ما خانه خود را رها میکنیم؟ اصلاً این طوری نیست؛ اتفاقاً میایستیم و از حریم خانه خود با تمام قدرت پاسداری میکنیم!»
این بانوی دانشمند به ابعاد کمتر گفته شده تحصیل در کشورهای دیگر اشاره میکند و میگوید: «فکر میکنم باید این را برای جوانان روشن کنیم که شما وقتی میروید انگار سرباز علمی آنها میشوید، اهرام مصر را در نظر بگیرید با این عظمتی که دارد، زحمات کارگران و مهندسان آن زمان بوده است، اما آیا کسی آنها را میشناسد؟ نه فقط فرعونهایی که آن موقع دستور ساخت دادهاند نامشان در تاریخ مانده است؛ ما در کشور دیگر نقش همان کارگران در بُعد علمی را داریم که برای فرعونی جدید کار میکند و شاید در کشور خودم اصلاً نتوانم اهرام با عظمتی بسازم و نهایت یک بنای خشت و گل باشد، اما همین که برای ایران و ایرانی است، کافیست.
از او پرسیدم که از برگشت پشیمان نیستید: اصلاً! این نظر ممکن است شخصی باشد، اما همیشه دوست دارم که در کشور خودم باشم و پرچم کشور خودم بالا باشد، دستاوردی برای کشور خودم داشته باشم برای سرزمینی که در آن اجداد من به دنیا آمدند، زندگی کردند، فعالیت کردند، درخت کاشتند، مدرسه ساختند، من را تعلیم دادند و من در این کشور عاشق علم شدم و در این کشور فرزند به دنیا آوردم، نمیتوانم به جای دیگری فکر کنم درست مثل فرزندی که حاضر نیست هیچ کسی را با پدر و مادر خودش عوض کند حتی اگر میلیونها پدر و مادر بهتر از پدر و مادر خودش باشد، ایران هم برای من حکم همان پدر و مادر را دارد.
از او درباره انتخاب خراسانشمالی برای فعالیت پرسیدم، که شاید به دلیل محرومیت کمتر کسی در آن ماندگار میشود، اینگونه پاسخ میدهد: احساس کردم اینجا میتوانم مفیدتر باشم. مثل من ممکن است در تهران خیلی زیاد باشد اما بودن در کنار دانشجویان در اینجا به من انگیزه رشد و پیشرفت میدهد و به مراتب کارهای قویتری در اینجا انجام میشود زیرا دست ما برای آموزش بازتر است، در شهرهای بزرگ بخاطر جمعیت بیشتر شاید فرصت وقت گذاشتن به این اندازهای که اینجا برای هر دانشجو هست، نباشد.
خانم عروجعلیان به جنبههای غیر علمی بجنورد اشاره دارد و میگوید: مردم اینجا با محبت و از نظر فرهنگی غنی هستند، اقوام مختلف باعث میشود انسان حس رکود نداشته و همیشه هیجان شناخت اقوام و یادگیری زبان و فرهنگ آنها را داشته باشد.
پس از آن به سراغ بحث «مادری» رفتیم، موضوعی که شاید خیلی از خانمها آن را به تعویق بیندازند تا مانعی برای پیشرفت نشود؛ این بانو مادری را اینگونه توصیف میکند: احساس میکنم که این مادر بودن و همسر بودن، نظم بیشتری به زندگی من داد، مادر بودن شما را منظم میکند، شما را باهوشتر میکند، مجبورید باهوشتر باشید، وقتی که فرزندتان حرف هم نمیزند و آرام نشسته است، بفهمید که الان چه چیزی نیاز دارد، مادران حتی از حرکات فرزند خود متوجه نیاز او میشوند؛ مدام فرزند خود را رصد و حرکات او را ریز به ریز تحلیل میکند.
این بانو میگوید: به عنوان یک مادر یاد میگیرید که مسئولیت پذیر باشید، چون رشد و تربیت یک انسان دیگر در دستان شماست، مراقب تک تک رفتاری خود هستید. من همیشه میگویم که مادرها مثل سلولهای بنیادی میمانند، در محیط خانواده اول جو را آرام و بعد مشکلات را ترمیم میکنند. در جامعه هم مادرها چون میدانند که همیشه الگو هستند، خیلی از کارها را انجام نمیدهند.
این بانوی موفق به دختران توصیه میکند: هیچوقت مادر و همسر بودن را مانعی برای فعالیتهای اجتماعی و علمی نبینند و هیچکدام از این شرایط را فدای دیگری نکنند، مادر شدن یکی از الطاف بینظیر خداست که شامل خانمها شده است، شما میتوانید هم یک مادر خوب باشید و هم یک بانوی موفق.


نظر شما