شهادت در اردوگاه تکریت، طواف در حرم امام رضا(ع)

شهید محمد رضایی در دوران اسارت و در غربت به شهادت رسید اما پیکرش ۱۵ سال بعد در حالی که هنوز سالم و معطر بود، برای خاکسپاری به مشهد منتقل و در حرم امام رضا ( ع) طواف داده شد.

به گزارش خبرنگار ایمنا، در مسیر شهرهای شیروان و فاروج در استان خراسان و در شبستان یک مسیر بین‌راهی مزار شهیدی واقع شده‌است که توجه زائران حرم مطهر امام رضا (ع) را برای زیارت به خود جلب می‌کند، پیکر این شهید که متولد سال ۱۳۴۶ مشهد و پشت اردوگاه تکریت ۱۱ دفن شده بود، پس از چندین سال، در حالی که هنوز معطر و سالم بود، به کشور بازگشت، سیدمحسن حیدری که در دوران اسارت با شهید محمد رضایی در یک اردوگاه بوده است، روایتگر رشادت‌ها و شهادت این رزمنده می‌شود که در غربت آسمانی شد.

عملیاتی که لو رفت، رزمندگانی که به شهادت رسیدند

وقتی شب قبل از عملیات کربلای ۴ برای دیدن پدرم که با وجود سن‌وسال زیادی که داشت، از غواصان اطلاعات و عملیات لشکر ۵ نصربود، به دژ خرمشهر رفته بودم، برای چندمین بار محمد رضایی را دیدم، در زمان حمله، نیروهای عمل کننده خراسان باید از نهرخین به دشمن یورش می‌بردند، محمد رضایی یکی از مسئولان دسته‌های غواصان اطلاعات عملیات تیپ ۲۱ امام رضا (ع) بود که همراه با دیگر نیروهای عمل کننده در عملیات کربلای ۴ با رشادت فراوان به عنوان خط‌شکن با دشمن درگیر شده وموفقیت‌های زیادی با وجود نبود نیروهای پشتیبانی به دست آوردند.

عملیات کربلای ۴ توسط ستون پنجم و نیز همکاری اطلاعاتی نیروهای غربی و عربی، خصوصاً آمریکا و عربستان با پشتیبانی ماهواره‌ای و پرواز اواکس‌های اجاره‌ای عربستان، برای چندمین مرتبه، لو رفته بود و عراق آمادگی مقابله با نیروهای عملیاتی را داشت.

نیروهای خط‌شکن در عملیات و بنا بر تدبیر فرماندهان به دشمن بعثی یورش بردند و به‌دلیل نبود نیروهایی که به عنوان پشتیبان وارد عمل شوند و خصوصاً غواصان بین نیروهای عراقی و خودی در بین نیزارها، مرداب‌ها، دریاچه و کانال پرورش ماهی، جزایر ام‌الرصاص، ام القصر، ام الطویل، پتروشیمی، جزیره بوارین، جزیره مینو و نهرخین و دیگر مناطق گیر افتادند و به مرور و براثر شدت جراحات شهید شدند یا به دست دشمن بعثی به اسارت درآمدند.

هیچ‌کس از شما اطلاعی ندارد!

عده بسیار کمی هم توانستند بعد از حدود بیش از ۱۰ روز خودشان را با سختی فراوان به خط خودی رسانده و نجات پیدا کنند، شهید محمد رضایی نیز بعد از قریب به پنج روز پس از عملیات به اسارت دشمن درآمد، بعد از اسارت و انواع اقسام کتک‌ها و فشارها و شکنجه‌هایی که به طور معمول، به صورت عمومی و گاهی هم به‌صورت انفرادی صورت می‌گرفت، براثر سهل‌انگاری و نداشتن تدبیر لازم و بیان مسائلی که نباید گفته می‌شد و موارد پیش آمده در جبهه و بی‌توجهی به رعایت حفاظت گفتار، عراقی‌ها و خصوصاً علی آمریکایی و عدنان که دو نگهبان از نگهبانان دژخیمان و وحشی اردوگاه تکریت ۱۱ بودند، فهمیدند که محمد رضایی یکی از مسئولان دسته غواص‌ها بوده و چه رشادت‌هایی در شب عملیات انجام داده است.

زمانی که او توسط عراقی‌ها شناسایی شد در چندین مرحله مورد شکنجه با انواع و اقسام وسایل قرار گرفت، هدف دشمن بعثی در بدو امر شکستن روحیه اسرای اردوگاه و به‌هم خورد کردن اراده آن‌ها به دلیل مفقودالاثربودن این اسرا بود.

بعثی‌ها همیشه به ما می‌گفتند، هیچکس در هیچ جایی از شما خبری ندارد و ما هر بلایی بخواهیم بر سر شما می‌آوریم! آن‌ها دنبال اطلاعاتی از شهید رضایی بودند که هیچ‌گونه ارزش نظامی نداشت زیرا معادلات جنگ به‌هم ریخته بود و فقط از روی عقده و کینه‌توزی این اعمال وحشیانه را انجام می‌دادند.

در توصیف این دو شکنجه‌گر و وحشی اردوگاه با آن هیکل‌های بزرگ وتنومند باید گفت که شکنجه‌گرهای ساواک و ددمنش‌ترین افراد روزگار در درنده خویی به پای این دونفر نمی‌رسیدند، آنها با کابل‌های سه فاز به جان رضایی افتادند و این رفتار چندین مرتبه پی در پی تکرار شد، محمد می‌رفت، کتک می‌خورد و دوباره به داخل آسایشگاه بر می‌گشت.

پس از مدتی و بنا بر دستورعراقی‌ها محمد رضایی بایکوت شد و هیچ‌کس حق حرف زدن با وی را نداشت، به تنهایی قدم می‌زد و به تنهایی غذا می‌خورد، یک روز حین قدم زدن به او نزدیک و جویای احوالش شدم، به من گفت: «محسن برو، اگر ما را با هم ببینند تو را هم می‌زنند». گفتم: تو که از تنهایی دق کردی به جهنم! بگذار بزنند. این دفعه آخری که بود که محمد را دیدیم.

ما داخل بند سه بودیم که او را به داخل حمام بردند و دوباره شکنجه و ضرب‌وشتم آغاز شد، با هر ضربه کابلی که فرود می‌آمد، شیشه حمام نیز می‌شکست، با شکستن شیشه‌ها و افتادن رضایی روی آن، بدن عریان او، هم ازشیشه‌ها زخمی می‌شد و هم از کابل، عدنان هیکلی بسیار بزرگ و تنومندی داشت.

اوچنان بدن نحیف و رنجور شهید رضایی را آماج پشت و لگد خود کرده که از نفس افتاده بود و مکرر درخواست آب می‌کرد، اما محمد هنوز سرسختانه و محکم در راه هدف والایی که به آن اعتقاد داشت، مقاومت کرده و لب از لب وا نمی‌کرد، سیدجلال که از بچه‌های بند یک بود، می‌گفت که وقتی ما رفتیم خون‌های داخل حمام را تمیز کنیم گوشت و خون بدن مطهر شهید رضایی به در و دیوار حمام چسبیده بود، ما همه را پاک کرده و شستیم و فقط یک تکه را برای اینکه روز حساب در نزد پروردگار متعال شهادت دهد باقی گذاشتیم.

فریادهای یا زهرا (س) و صدایی که خاموش شد

بچه‌های آشپزخانه اردوگاه به ما گفتند که علی آمریکایی و عدنان، محمد را به حمامی که خود عراقی‌ها از آن استفاده می‌کردند، منتقل کردند، عدنان برای آخرین مرتبه قسم خورد که اگر محمد حرف نزند او را خواهد کشت، اما محمد در پاسخ او فقط با صدایی ضعیف و ناله‌ای دردآور ذکر یازهرا می‌گفت، فریادهای محمد که بر اثر شکنجه‌های زیاد و از شدت درد بود، فضای حمام را پرکرده بود. عدنان از خشم لب فرو بستن محمد و به این خاطر که استغاثه‌های او به درگاه خداوند و فریادهای یازهرایش به گوش احدی نرسد، صابونی را در دهان او فرو کرد و همین امر راه تنفس او را بست و صدایش برای همیشه خاموش شد.

او به ندای خداوند لبیک گفت و در یکی از روزهای خردادماه سال ۱۳۶۶ در اردوگاه مفقودین، شربت شهادت نوشید.

سید محسن حیدری می‌گوید: درباره این شهید بزرگوار به نقل از پدرش شنیده‌ام، هنگامی که در مبادله پیکر شهدای دوران اسارت از طرف بعثی‌ها صورت پذیرفت و پیکر مطهر شهید رضایی برای تشییع و خاکسپاری به مشهد منتقل شد، باوجود تمام جراحات و زخم‌هایی که بر پیکر نحیفش وارد شده بود و با گذشت حدود ۱۵ سال از شهادت، پیکر مطهر او هنوز تازه و معطر بود به طوری که هنگامی که پیکر مطهرش را در شهرستان فاروج تشییع کردند، روی لباس کسانی‌که زیر تابوتش را گرفته بودند خونابه چکیده بود.

کد خبر 685018

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.