روایتی از آخرین روز از سی‌وچهارمین نمایشگاه بین‌المللی کتاب

نمایشگاه کتاب به روز پایانی رسید و من لابلای غرفه‌ها همچنان مشغول خرید کتاب هستم، از جایی به بعد خسته‌تر از چیزی بودم که فکرش را می‌کردم و مدام این جمله در ذهنم رفت‌وآمد می‌کرد که رهبر انقلاب حدود سه ساعت و بدون خستگی، به بازدید از غرفه‌ها پرداختند.

به گزارش خبرنگار ایمنا، حوالی ساعت ۸:۳۰ بود که در ترافیک طاقت‌فرسا تهران به سمت نمایشگاه کتاب به راه افتادم و سر ساعت ۱٠ به مقصد رسیدم؛ تصورم در این ساعت از روز این بود که با سالنی خالی از جمعیت و غرفه‌های نیمه‌باز مواجه شوم، اما به‌محض ورود تمام تصوراتم در کسری از ثانیه به‌هم ریخت؛ هنوز وارد شبستان نشده بودم که آنچه این روزها در تصاویر و از راه دور می‌دیدم را با چشم خودم درک کردم؛ استقبال عجیب خانواده‌ها با فرزندان قد و نیم قد، اولین تصویری بود که آخرین روز سی و چهارمین نمایشگاه بین‌المللی کتاب، در حافظه تلفن همراهم ثبت شد.

چرا این آقا مسخره نشسته است؟

از اولین ورودی که مشاهده کردم، واردشده و با انتشارات امیرکبیر روبرو شدم؛ نگاهی که به دورتادور غرفه انداختم، از طلبه‌ای جوان که مرا یاد سید رضا طلبه جوان فیلم طلا و مس انداخت تا پیرمردی حدود ۷٠ در عرفه حضور داشتند و مشغول تماشا و مطالعه کتاب بودند.

چرا این آقا مسخره نشسته است؟

چند قدم که جلوتر رفتم که نوشته «دختران دارای برکت و دوست‌داشتنی‌اند» و «هدیه انتشارات انقلاب اسلامی به دختران به مناسبت روز دختر» روی دیوار یکی از غرفه‌ها خودنمایی می‌کرد و این یعنی به غرفه انتشارات انقلاب اسلامی رسیدم؛ در همان ساعات اولیه، حضور دختران نوجوان و جوانی در غرفه خودنمایی می‌کرد که باذوق، کتاب‌ها را به مسئول غرفه می‌سپردند و به سراغ کتاب‌های بعدی می‌رفتند.

چرا این آقا مسخره نشسته است؟

این چند روز درباره «دیوار آزاد» نمایشگاه زیاد شنیده و خوانده بودم؛ وقتی گیج و سردرگم در حال انتخاب غرفه بعدی بودم، خانمی خیلی گرم مشغول به سلام و احوالپرسی شد، داشتم با خودم فکر می‌کردم، او را کجا دیدم؟ که به تابلوی روبه‌رو اشاره کرد و تازه متوجه موضوع شدم و همان‌جا بود که از من هم خواست نظرم را درباره حجاب بنویسم.

حین گشت‌زنی میان غرفه‌ها، صحبت‌های میان غرفه‌دار و بازدیدکننده خانم توجهم را به خود جلب کرد، زن می‌گفت: «آمدم بگم چرا این آقا این‌قدر جدی و مسخره نشسته؟!» لحظه‌ای جا خوردم که درباره چه فردی این‌چنین صریح حرف می‌زند، وقتی سرم را برگرداندم، متوجه شدم که به اولین غرفه راهروی ۲٠، یعنی غرفه موزه عبرت و مجسمه پرویز ثابتی اشاره دارد.

شاید غرفه انتشارات موزه عبرت کتاب‌های زیادی نداشت اما دکور و چیدمان آن به‌اندازه‌ای جذاب بود که توجه هر بازدیدکننده‌ای را به خود جلب می‌کرد و مردم صف بسته بوند تا با مجسمه‌ها سلفی یادگاری بگیرند.

چرا این آقا مسخره نشسته است؟

می‌گویند «شهدا سنگ نشانند که ره گم نشود» و زمانی که به غرفه انتشارات شهید هادی رسیدم این موضوع را با تمام وجود درک کردم.

ماکتی از شهید هادی، کنار غرفه قرارگرفته بود وقتی نگاهی به داخل غرفه می‌انداختی، می‌دیدی که افرادی با ظاهرهای متفاوت روی صندلی‌ها نشسته و مشغول مطالعه کتاب‌های چیده شده روی میز بودند.

به‌اندازه‌ای دست و کوله‌ام پر از کتاب بود که توان ادامه دادن نداشتم اما دکور سرسبز و شلوغی یکی از غرفه‌ها باعث شد که همه خستگی از تنم در برود و با کنجکاوی جلوتر برم تا ببینم چه خبر است؟

دکور غرفه «نهاد کتابخانه‌های عمومی کشور» به چشمم آشنا بود اما هرچه که فکر کردم، به یاد نیاوردم که آن را کجا دیده بودم و وقتی از یکی از حاضران پرسیدم، پاسخ گرفتم: «دکور دهه محرم هیئت آقای هلالی هم همین شکل بود دیگه!» و همان‌جا بود که تصاویری که محرم پارسال دیده بودم را به یاد آوردم.

چرا این آقا مسخره نشسته است؟

از جایی به بعد خسته‌تر از چیزی بودم که فکرش را می‌کردم و مدام این جمله در ذهنم رفت‌وآمد می‌کرد که رهبر انقلاب حدود سه ساعت و بدون خستگی، به بازدید از غرفه‌ها پرداختند.

رهبر انقلاب در روزی که از این حرکت فرهنگی بازدید داشتند، در مصاحبه با صداوسیما بیان کردند که «بحمدالله در نمایشگاه کتاب نشانه‌های مژده‌بخش و همت‌ها و انگیزه‌های خوب جوانانه مشاهده می‌شود؛ استقبال مردم از نمایشگاه کتاب بر اساس آمارهای ارائه‌شده بالا و میزان کتاب‌های خریداری‌شده نیز خیلی خوب بوده است.» و این بیانات، حتی در وسط ظهر آخرین روز از نمایشگاه نیز مشهود و قابل‌درک بود.

کد خبر 662513

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.