ماجرای کیسه خواب شهید کاوه در کردستان

«رفتیم توی سنگر و سرمان گرم شد به خوش‌وبش و حرف از عملیات و آموزش بچه‌ها. شب شد، سوز سرما به سر و صورت‌مان می‌زد. زمهریر بود، سنگرمان سقف نداشت‌، دور تا دورش دیوار سنگی چیده بودند و همه‌ داشتیم مثل بید می‌لرزیدیم‌.»

به گزارش خبرنگار ایمنا، جاوید نظام‌پور یکی از رزمندگان دفاع مقدس در روایتگری خاطرات سال‌های حماسه در کتاب «رد خون روی برف» به تلاش شهید محمود کاوه برای شکستن طلسم شب‌های خطرناک و خونین کردستان اشاره کرده است.

در این کتاب می‌خوانیم: «صیادشیرازی آمد به من گفت کاوه کجاست‌؟

خودش می‌دانست آن‌جا سردترین نقطه منطقه است‌، به‌خصوص در شب‌ها. منتها گفت‌: باید ببینمش‌. یک هلی‌کوپتر دارد می‌رود آن‌جا. می‌آیی‌؟

با هلی‌کوپتر رفتیم. پیاده شدیم‌.

به هر کس می‌رسید می‌پرسید: کاوه را ندیده‌ای شما؟

پرسان‌پرسان رفت، تا فهمید کجاست‌. برگشت به من گفت: پیدایش کردم. امشب این‌جا می‌مانم‌. یعنی اگر می‌خواهی برگردی، برگرد تا هلی‌کوپتر نرفته‌.

دلم که می‌خواست‌، ولی زشت بود برگردم‌. گفتم: من هم کارش دارم ولی واقعاً کاری نداشتم.

رفتیم توی سنگر و سرمان گرم شد به خوش‌وبش و حرف از عملیات و آموزش بچه‌ها. شب شد. سوز سرما به سر و صورت‌مان می‌زد. زمهریر بود. سنگرمان سقف نداشت‌. دور تا دورش دیوار سنگی چیده بودند و همه‌مان داشتیم مثل بید می‌لرزیدیم‌.

چهار پنج نفر بودیم و فقط یک کیسه خواب آن‌جا بود.

یکی از بچه‌ها آمد توی سنگر گفت‌: من فقط امشب مهمان شمام‌. کیسه خواب ندارم‌. چی کار کنم‌؟

محمود دست کرد کیسه خواب را برداشت‌، پرت کرد طرفش‌، خندید و گفت‌: این هم کیسه خواب‌.

آن شب تا صبح همه‌ چمباتمه زدیم، خوابیدیم لرزیدیم و لرزیدیم و لرزیدم، در سوز سرمایی که دندان‌هایمان را بی‌اختیار تق‌وتق به صدا در می‌آورد.

محمود طلسم شب‌های خطرناک و خونین کردستان را این طور شکست‌.

به همین دلیل بود که با آن حقوق‌های ۲۵۰۰ تومانی همه‌مان‌؛ اعلام کرده بودند، هر کس سر محمود کاوه را تحویل‌مان بدهد سه میلیون تومان جایزه می‌گیرد.»

کد خبر 650889

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.