رای‌گیری با یک چرخ‌دستی

تیری که روز سیزدهم آذرماه سال ۱۳۵۷ از اسلحه یک مأمور شلیک شد، از جوان مذهبی و انقلابی که جزو نفرات برتر والیبال ایران بود و درتمام عرصه‌ها فعالیت زیادی داشت، یک جانباز ساخت که پای راستش شش سانتی‌متر کوتاه‌شد و طی مسافت‌های کوتاه هم برایش دشوار شد.

به گزارش خبرنگار ایمنا، بعد از چندین روز تماس و اصرار، به من وقت مصاحبه می‌دهد. اطلاع چندانی از او ندارم و فقط می‌دانم که در روزهای مبارزه برای شکل‌گیری انقلاب اسلامی، تیر خورده و مجروح شده است. مردی با مو و محاسن سفید که قرار مصاحبه را در یک گل‌فروشی در مجاورت منزل پدری‌اش می‌گذارد. با طمانینه سخن می‌گوید و اتفاقات را مو به مو تعریف می‌کند. محل تیر خوردنش را به من نشان می‌دهد. حتی جای سوراخ تیر در درب قدیمی منزلش هنوز بعد از گذشت ۴۴ سال قابل مشاهده است. محمدحسین اصفهانی در سال ۱۳۲۶ در خانواده‌ای مذهبی چشم به جهان گشود. بستر مذهبی خانواده و نشستن پای درس استادانی چون مرحوم پرورش او را در مسیر مکتب اسلام واقعی ثابت‌قدم‌تر کرد و دستگیری و تبعید امام، تصمیم او را برای مبارزه مصمم‌تر ساخت تا به انجام فعالیت‌های انقلابی گسترده بپردازد. این مبارز سیاسی که هم‌اکنون به طور افتخاری مدیرعامل کانون بازنشستگان اصفهان و عضو هیئت مدیره اتحادیه گل و گیاه ایران است از روزهای پر التهاب سال ۱۳۵۷ چنین می‌گوید.

راهروهای بیمارستان پر از مجروحان تیرخورده و بدحال بود

روز بیست‌ودوم بهمن‌ماه سال ۱۳۵۷ بیمارستان فرحناز پهلوی دیگر جایی برای نشستن هم نداشت. من که طی این دو ماه بستری بودن در بیمارستان عزیز دردانه شده بودم و هر روز با دسته‌های گل و پذیرایی به ملاقات من می‌آمدند، بعد از به هوش آمدن، با صحنه عجیبی مواجه شدم. تمام اتاق‌ها و سالن‌ها و حتی راهروهای بیمارستان از مجروحان تیر خورده و بدحال پر شده بود، به طوری که دیگر جایی برای استراحت هم نمانده بود. قبل از این مسأله من با یکی از زخمی‌های حادثه روز ۱۷ شهریور در یک اتاق مجزا بودم، اما آن موقع شرایط تغییر کرده بود. دکتر محتشمی طی یک عمل سخت با تبحر تمام یک میله ال‌مانند را درون کشکک پایم قرار داده بود تا با وجود کوتاه شدن شش سانتی‌متری پای راستم، بعدها قادر به راه رفتن باشم. روزهای نقاهت من در بیمارستان سپری می‌شد و رفته‌رفته اوضاع زخم و پایم بهتر می‌شد. بهار سال ۱۳۵۸ از راه رسید و من هنوز هم به دلیل ادامه درمان و مراحل فیزیوتراپی نمی‌توانستم از بیمارستان مرخص شوم. روز دهم فروردین‌ماه خبری که ماه‌ها منتظرش بودم، به من رسید. همسر باردارم که ماه‌ها از جدایی من با او می‌گذشت، بچه‌دار شده بود و خداوند یک دختر به ما عطا کرده بود و من نام او را آزاده گذاشتم.

در روز ۱۲ فروردین، مسئول صندوق انتخابات بیمارستان شدم

روز دوازدهم فروردین و موعد برگزاری انتخابات جمهوری اسلامی ایران فرا رسید، من مسئول صندوق سیار انتخابات بیمارستان شده بودم. در آن زمان من با یک چرخ‌دستی صندوق را جلوی خودم گذاشته بودم، به سراسر بیمارستان می‌رفتم و از مریض‌ها و پرسنل رأی‌گیری می‌کردم.

این ایام سپری شد و من در اواخر فروردین‌ماه سال ۱۳۵۸ از بیمارستان مرخص شدم و به اصفهان بازگشتم. در فرودگاه مورد استقبال عجیب و پرمهر مردم و آشنایان قرار گرفتم. مدتی در خانه بودم تا سرانجام توانستم به سرکار سابقم برگردم. در تمام این مدت به دنبال افسری بودم که پایم را مجروح کرده و مسبب این همه رنج بود. مستنداتی را که داشتم، به شدت دنبال کردم و سرانجام پس از پیگیری‌های بسیار و البته کمک نیروهای امنیتی و حراست فرودگاه، پس از گذشت ۱۰ سال ضارب که مسعود مقدم‌کیا نام داشت، در فرودگاه موقع بازگشت از آمریکا دستگیر شد.

دادگاه انقلاب برای رسیدگی به این موضوع در اصفهان تشکیل شد. طبق قانونی که در زمان شاه بود در زمان حکومت نظامی باید خاطیان به نحوی دستگیر شده و تحویل مراجع قضائی شوند و تیراندازی در قانون خودشان هم ممنوع بود. ضارب پس از حضور در اصفهان شماره تلفن فامیل و آشنایان من را به نحوی به دست آورده و سعی کرده بود تا قبل از دادگاه رضایت مرا بگیرد، اما من قبول نکردم.

روز دادگاه‌، من تمام ماجرا را تعریف کردم و این مأمور تمام قضیه را انکار کرد. من گفتم که آشنایان من شاهد هستند که در پی جلب رضایت بوده‌ای. رئیس دادگاه از او خواست تا وضو بگیرد و به قرآن قسم یاد کند، با اینکه اصلاً وضو گرفتن بلد نبود، این کار را کرد و با نهایت سفاهت قسم دروغ خورد و البته تبرئه شد.

خوی وحشی‌گری و گمراهی شاه پهلوی و مأموران سیاه‌دل رژیم او باعث ریختن خون بسیاری از مردم بی‌گناه شد که جبرانش هرگز میسر نشد. من ۴۴ سال است از آسیب پایم رنج می‌برم. البته خدا می‌داند که هیچ ادعایی در هیچ زمینه‌ای نداشته و ندارم و همین‌که پنج فرزند برومند و توانا تقدیم وطنم ایران کرده‌ام، مرا خوشحال می‌کند، اما از جوانی که یکی از والیبالیست‌های مهم اصفهان بود، هم اکنون فردی باقی‌مانده که اگر پای راستش را بیشتر از ۳۰ سانتی‌متر بردارد، تعادل خود را از دست می‌دهد. اکنون که دوران بازنشستگی خودم را می‌گذرانم هم به‌طور افتخاری و البته نه به خاطر پول و درآمد در کارهای فرهنگی بسیاری مشغول هستم که مدیریت کانون بازنشستگان اصفهان، عضویت در هیئت مدیره اتحادیه گل و گیاه ایران و همچنین عضو تعاونی گل و گیاه شهر اصفهان بخشی از این فعالیت‌ها است.

رای‌گیری با یک چرخ‌دستی

کد خبر 640582

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.