۲۰ دی ۱۴۰۱ - ۰۸:۳۰
سایه زخمی امیر

«در میان بخارها، می‌شد از لب زخمی انار نوشت یا که آرام بر دیوار، شعر سرخی به یادگار نوشت. آن طرف در میان کاشی‌ها، شاه با چشم‌های تلخ اسیر، سایه زخمی امیرکبیر…»

به گزارش خبرنگار ایمنا، حرف از مردی است که رد فعالیت‌های ماندگارش، عشق عمیقش به اقتدار مردم ایران، خیرخواهی‌اش در سیاست، تدبیرش در احیای دین و گسترش عدالت در سطح جامعه و تلاشش برای مبارزه با فقر، او را در جهان مثال‌زدنی کرده است.

بله، صحبت از محمدتقی‌خان «امیرکبیر» است؛ او را با نام میرزاتقی‌خان امیرکبیر می‌شناسیم. زادگاهش هزاوه فراهان از توابع اراک است و متولد سال ۱۱۸۶. دست‌پرورده خاندان قائم‌مقام فراهانی و زاده دیاری که از آن به عنوان مستوفی‌پرور یاد می‌کنند.

خانواده پدری‌ومادری محمدتقی از طبقه پیشه‌ور بودند. پدرش کربلایی محمدقربان، آشپز میرزاعیسی معروف به «میرزا بزرگ» بود. حضور پدرش در این خاندان و در این خانواده او را تبدیل کرده بود به ریش‌سفید خانه قائم‌مقام و همین دلیل خوبی بود تا مورد لطف و احترام همگان قرار گیرد.

هوش بالایش، او را امیر نظام کرد

هوش و استعداد بالای میرزا محمدتقی‌خان از همان سن نوجوانی مورد توجه میرزابزرگ و بعد هم قائم‌مقام فراهانی قرار گرفت و خیلی زود به سمت منشی‌گری رسید و خیلی زود هم نظر قائم‌مقام و عباس میرزا نایب‌السلطنه را جلب کرد.

قابلیت‌های میرزا تقی‌خان سبب شد تا انجام امور دیوانی به او واگذار شود. اواخر دوران سلطنت فتحعلی‌شاه بود که وارد خدمت شد. چند سال بعد میرزا محمدتقی وزیر نظام آذربایجان شد و لقب امیرنظام را گرفت.

بعد از ماجرای صلح مطلوبی که توسط او با عثمانی‌ها به امضا رسید، البته با همه مشکلاتی که از پس آن به خوبی برآمد، درست زمانی که وکیل تام‌الاختیار دولت ایران در کمیسیون صلح ارزنة‌الروم بود، حسابی مورد تشویق محمد شاه قرار گرفت.

آن زمان رفاقت محمدتقی با ناصرالدین میرزا حسابی گل کرده بود. پس از فوت محمدشاه، مقتدرانه مقدمات و اسباب بر تخت نشستن ناصرالدین شاه را فراهم و سلطنت ناصرالدین شاه را رسماً اعلام کرد.

امیرکبیر یک عنوان برازنده برای محمدتقی بود

طبیعی بود که هم به واسطه قابلیت‌هایش و هم رفاقتی که بین او و ناصرالدین‌شاه بود و درست هم‌زمان با آغاز سلطنت ناصرالدین‌شاه، منصب صدراعظمی از آن او شود و علاوه بر لقب امیرنظام به القاب امیرکبیر و اتابک اعظم هم برسد که این اتفاق هم افتاد.

محمدتقی را که حالا می‌شود آسان‌تر امیرکبیر خطابش کنیم، خیلی طول نکشید که دست به کار شد و در زمان کوتاهی پس از صدارت اصلاحات سیاسی، امنیتی، مالی، اقتصادی و فرهنگی‌اش را شروع کرد. دوست داشت در ابتدای فعالیتش امنیت را برقرار کند و تمام کند هر آنچه شورش و یاغی‌گری بود.

دور از انتظار نبود که اصلاحات مالی و جلوگیری از اجحافات پیدا و پنهان صاحبان قدرت و نفوذ را هم در اولویت برنامه‌های خودش قرار دهد، چراکه در مدت کوتاهی پس از صدارت نشان داد که قصد دارد با نفوذ و دخالت بیگانگان در امور مختلف کشور حسابی خودی نشان دهد که البته جانانه هم در این امر موفق عمل کرد.

هر آنچه داشت برای ایران گذاشت

خلاصه کلام اینکه امیرکبیر با نظم دادن بر امور دستگاه سلطنت و حکومت، اصلاحات گسترده‌ای در امور اداری کشور به عمل آورد و با ریشه‌کن کردن بسیاری از مفاسد اداری و مالی در اداره امور کشور نظمی نو پدید آورد، البته ناگفته نماند که با همین اقدامات اصلاحی کم هم دشمن پیدا نکرد.

آرام و قرار نداشت، انگار دائم در حال ایده‌پردازی بود برای انجام یک فعالیت مفید برای مردم. بازسازی ارتش و قشون و پایه‌گذاری نظمی نو در نیروی نظامی کشور، ایجاد چاپارخانه، تذکره‌خانه یا همان اداره گذرنامه خودمان، بنای بازار و تیمچه و سرای امیر در تهران، تأسیس سازمان اطلاعاتی -جاسوسی و خبررسانی و خفیه‌نویسی بخش دیگری از فعالیت‌هایش بود که البته در دوران صدارتش بسیار کارآمد بود.

دارالفنون و روزنامه وقایع اتفاقیه که با امیرکبیر شناخته می‌شود

قطعاً در روزگار ما نام بلند امیرکبیر در کنار دارالفنون حسابی می‌درخشد، دارالفنونی که برایش بسیار تلاش کرد و چند روز قبل از به قتل رسیدنش افتتاح شد.

انتشار روزنامه وقایع‌اتفاقیه هم هنر او بود. از آنجایی که خودش فرد مذهبی بود در ارتقا شأن و منزلت علما و روحانیون کوشید. او را می‌توان با وطن‌دوستی و مخالفت شدیدش با نفوذ کشورهای خارجی در ایران و تلاشش برای عدالت و کلی کار نیک دیگر که بعد از او ماندگار شد، یاد کرد.

خشم دشمن و تیغ حاجب‌الدوله

عمر تلاش‌های اصلاح‌گرایانه امیرکبیر چندان طولانی نشد. توطئه‌های نمایندگان سیاسی مانند انگلیس و روس با حرف و حدیث‌های بدخواهان پیدا و پنهان داخلی، کم‌کم موجبات رنجش و نومیدی و خشم ناصرالدین شاه را از او فراهم آورد و با شدت گرفتن این خشم، امیرکبیر به کاشان تبعید شد، اما باز این پایان ماجرا نبود و دسیسه‌ها ادامه داشت تا اینکه حاجب‌الدوله در حمام فین کاشان خون این بزرگ‌مرد را به ناحق ریخت، درست روز بیستم دی‌ماه سال ۱۲۳۰.

به قول سعید بیابانکی، در میان بخارها می‌شد، از لب زخمی انار نوشت، یا که آرام و بر دیوار شعر سرخی به یادگار نوشت. آن طرف در میان کاشی‌ها، شاه با چشم‌های تلخ اسیر، سایه زخمی امیرکبیر…

کد خبر 632637

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.