۱۳ آذر ۱۴۰۱ - ۰۹:۰۱
طنین آواز تاج

«خزان ما را به یاد تاج‌زاده‌ای از تبار فروشندگان مس وجود می‌اندازد که با صفای خاطر و حسن سیرت خویش به زر ناب هنر و کیمیای عشق خویش، شوری در نهاد اصحاب معرفت بر پا کرده تا از گذر عافیت درگذرند و بر موج طنین آسمانی برهفت شهر عشق گذر کنند و مراتب عالم لاهوت را یابند.»

به گزارش خبرنگار ایمنا، طی یادداشتی که سجاد رضایی، مدیر دفتر تخصصی موسیقی اداره هنری سازمان فرهنگی، اجتماعی و ورزشی شهرداری اصفهان در اختیار خبرگزاری ایمنا قرار داده، آمده است:

«هنرمند شمعی است افروخته / که تا چشم بر هم زنی سوخته

بسوزد بگرید بکاهد روان / که روشن کند محفل دیگران

و اما آذرماه که می‌رسد نفس دلباختگان مکتب آوازی اصفهان به شماره می‌افتد و آتشی را که دیرزمانی است بر دل دوستداران و مشتاقان موسیقی اصیل ایرانی افتاده با گام نهادن به عمق گوشه حزین شعله‌ورتر می‌سازد. انگار همه عالم صدای نغمه او را تکرار می‌کند و سالکان گوش جان به آوازش می‌سپارند. ماه پاییزی به نیمه نرسیده در پس نیمروز پای در تخت فولاد می‌نهیم تکایا و قبور را یکی پس از دیگری پشت سرنهاده، بر سر مزار برخی چون درویش اندکی می‌نشینیم و خواندن حمد و سوره‌ای بسنده می‌کنیم، جایی که باید دل به دریا زد همین‌جاست ناگهان به ورودی تکیه سیدالعراقین می‌رسیم، جاذبه رخصت ادامه نمی‌دهد، پایمان توان گذار و گذر ندارد.

در جرگه دلدادگان هنر بر سر آرامگاه هزاردستان گلزار ایران به خود می‌آییم و در آن حال و هوایی مابین خودآگاهی و ناخودآگاهی به ناگاه نغمه‌ای از خاطرمان می‌گذرد و زیر لب شعر زیبای ملک‌الشعرای بهار را زمزمه می‌کنیم:

به اصفهان رو که تا بنگری بهشت ثانی

به زنده‌رودش سلامی ز چشم مارسانی

ببر از وفا کنار جلفا...

عنان خاطر را باز به امواج متلاطم خیال می‌سپاریم و " دل در آتش غم رخت تا که خانه کرد / دیده سیل خون به دامنم بس روانه کرد / آفتاب عمر من …" را با کائنات هم‌سرایی می‌کنیم و التیام روح خسته را در لابلای صفحات پلیفون می‌جوییم و در شکست ماهور محو می‌شویم:

ما به روی دوستان از بوستان آسوده‌ایم

گر بهار آید و گر باد خزان آسوده‌ایم

رنج‌ها بردیم و آسایش نبود اندر وجود

ترک آسایش گرفتیم این زمان آسوده‌ایم

گر باغم عشق سازگار آید دل

بر مرکب آرزو سواد آید دل

گر دل نبود کجا وطن سازد عشق

ور عشق نباشد به چه‌کار آید دل

خزان ما را به یاد تاج‌زاده‌ای از تبار فروشندگان مس وجود می‌اندازد که با صفای خاطر و حسن سیرت خویش به زر ناب هنر و کیمیای عشق خویش شوری در نهاد اصحاب معرفت بر پا کرده تا از گذر عافیت درگذرند و بر موج طنین آسمانی بر هفت شهر عشق گذر کنند و مراتب عالم لاهوت را یابند و با سماعی عاشقانه افتخار به حقیقت رسیدن نصیبشان خواهد شد.

این نوا است که می‌ماند و می‌تواند آدمی را از چنگ صورت رهایی بخشد و به معنا رساند و ساز دل‌شیفته را بر ماهور کوک نموده تا از فرش خاکی بر معراج گام نهد. چنین است کمالی که مرد هنرمند خردپیشه در پی آن است که انسان را به الوهیت رساند و تجربه عشقی کامل و واقعی را با ترکیب مناسبی از چکامه و موسیقی عرضه دارد و روح آدمی را به صیقل آزادی، نظم و قاعده‌مندی جلایی تازه بخشد.

آری از سترگی سخن رفت که شعله‌های فصاحت، بلاغت و ایهام پردازی در غزل‌های شیخ اجل در وی زبانه می‌کشید و با ترکیب زبان تار برجسته‌ترین نوازنده تاریخ موسیقی استاد جلیل شهناز و نامدارترین نوازنده نی استاد حسن کسایی مکتب آوازی اصفهان را غنایی دوصد چندان بخشید.

سخن از بزرگ‌مردی است که در شهری بر هامون نهاده چشم برجهان گشوده و به قولی بزرگ آفریده شده است و میراث‌دار بزرگان عرصه موسیقی همچون استاد سیدعبدالرحیم اصفهانی، استاد نایب اسداله نوازنده بی‌بدیل نی و استاد میرزا حسین ساعت‌ساز معروف به خضوعی است. بنا بر پند و نصایح پدرانه از هرکدام فضایلی در خصوص گوشه‌ها، نغمات و ردیف موسیقی فاخر ایرانی آموخته و بر صفحه خاطر ضبط نمود و سپس به پرورش شاگردانی برازنده همت گماشت.

استادی بر تارک فرهنگ و هنر این مرز پرگهر به صلابت ایستاده و جلال طنین الحان روح نوازش سبب جبروت آواز اصفهان گردیده است و ما را به‌قدر جام چشمان از افسون این خمخانه سرمست کرده است. صدایی است به یادگار بر این گنبد دوار تا همیشه تاریخ از شهر گنبدهای فیروزه‌ای.

ناز تحریری که پیچیده است در گوش فلک

بغض آوازی به‌غیر از نغمه‌های تاج نیست.»

کد خبر 624328

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.