رمان «مادام بوواری» اثر گوستاو فلوبر

مادام بوواری اگرچه در ابتدا دردسرهایی را برای نویسنده‌اش به وجود آورد، اما در نهایت آنطور که شایسته آن بود قدر دید. به طوری که تا به حال شاهکار گوستاو فلوبر به ۴۹ زبان ترجمه شده و بیش از ۱۵۵ میلیون نسخه از آن نیز در سرتاسر دنیا فروخته شده است.

به گزارش خبرنگار ایمنا، طی یادداشتی که شهلا قمری، فعال ادبی و منتقد کتاب در اختیار خبرگزاری ایمنا قرار داده، آمده است:

«گاهی زندگی بر وفق مراد نیست و آزاردهنده می‌شود، این یک حقیقت است و چون قوانین زندگی را ما ننوشته‌ایم، چاره‌ای هم جز قبول آن نداریم. با این حال زندگی شامل مجموعه‌ای از فراز و نشیب‌ها است. زندگی «اِما بوواری» (شخصیت اصلی رمان مادام بوواری که با نام مادام بوواری در کتاب معروف می‌شود) هم از این قاعده مستثنی نیست. البته بیشتر اوقات او در نشیب زندگی قرار دارد و هیچ‌گاه از داشته‌هایش خوشحال نیست. همیشه زندگی نسبت به او ناعادلانه به نظر می‌رسد و در این فکر است که چگونه زندگی‌اش می‌تواند بهتر شود. او تنها نیست و اکثر شخصیت‌های جذاب رمان هم نمی‌توانند به سادگی با جریان زندگی پیش بروند. آن‌ها از زندگی‌شان راضی نیستند و نمی‌توانند آن را آن گونه که هست قبول کنند.

در طول رمان مادام بوواری گوستاو فلوبر مداوم به خواننده یادآور می‌شود که زنان در این دوره می‌خواهند خودشان را بشناسانند اما در این دوره اصولاً زنان در زندگی‌شان از دیدگاه مردان تعریف می‌شوند، آن هم به عنوان موجوداتی که قدرتشان محدود است و نمی‌توانند مستقل زندگی کنند یا به دنبال علایق و اهداف خودشان بروند. از لحاظی، کل رمان کشمکشی برای اثبات آزادی و قدرت است، اگرچه شیوه‌هایی که «اِما» استفاده می‌کند، از آن ارزش و شایستگی لازم دور می‌شود اما سعی دارد زندگی جذاب‌تر و مهیج‌تری داشته باشد، زندگی‌ای که ابتدا توسط همسرش و سپس معشوقه‌هایی که اعتمادشان را از دست می‌دهد، با شکست و ناکامی مواجه می‌شود.

«اِما» در خانه با شارل (همسر «اِما» که دکتری ساده و بی‌استعداد است)، بیشتر وقتش را با نگاه کردن بیرون از پنجره می‌گذراند، به صورتی که بیشتر زندگی‌اش را به عنوان یک تماشاچی سپری می‌کند. اما برای تراژدی که برایش اتفاق می‌افتد، تا حد زیادی خودش مقصر است. او در تلاش‌هایش برای نمایش چیزی فراتر از توانش در خود، دچار ناامیدی و دلسردی روزافزون می‌شود.

قهرمان داستان خودش را محصور در ازدواجی نافرجام می‌بیند، در جامعه‌ای محدود، زندگی خسته‌کننده و همراه با روزمرگی طی می‌کند. حاضر است هر کاری کند تا از این وضعیت رهایی یابد. او در مورد رهایی از این زندگی، رؤیا می‌بیند، رؤیای روزی که به زندگی جدیدی سرشار از هیجان و پر از شادی دست یافته باشد. با این حال هربار تلاش می‌کند زندگی‌اش را تغییر دهد باز هم به همان زندگی قبلی و خسته کننده قبلی برمی‌گردد. از این نظر مادام بوواری رمان چندان خوش‌بینانه‌ای نیست.

او از همان کودکی عشقی کامل را در رویاهایش می‌بیند، عشق کاملی که یک زندگی سرشار از شادی را به او ببخشد. به وضوح مشخص است که این شادی‌ها در ذهن او تنها در صورت بودن مردی در کنارش دست یافتنی است. وقتی که «اِما» در مایوس‌ترین وضعیت زندگی‌اش قرار دارد، در پایان رمان کمی قبل از این که اقدام به خودکشی کند، دوباره برای کمک، نگاهش به سوی مردان است. اغلب اوقات که از مردان درخواست کمک می‌کند، دست او را رد می‌کنند، حتی وقتی که برای رسیدن به پول لازم برای تسویه بدهی‌هایش، حاضر است تنش را بفروشد. «اِما» به این باور نزدیک می‌شود که تنها منبع قدرت او جنسیتش و مسائل جنسی است. ولی حتی این راه هم نمی‌تواند او را از نابودی برهاند، و نهایتاً پسری که عاشقش شده است برایش آرسنیک فراهم می‌کند.

مادام بوواری با انعکاس افکار و احساسات و آرزوهایش، تصور موجود از زن کامل و ایده‌آل قرن نوزدهم را ارائه می‌دهد. قهرمان داستان همزمان هم زنی کامل و هم زنی ترسناک برای این دوره است. او زیباست، خانه‌دار خوبی است و از دور، یک زن فرمانبردار به نظر می‌آید، ولی در واقع او یک زناکار است، ولخرج و حتی فریبنده است. فلوبر از طریق زندگی مادام بوواری می‌خواهد نگاهی صمیمی و هدفمند به سختی‌های زن بودن در طول دوره‌های سرشار از محدودیت‌ها را به ما نشان دهد.

فلوبر داستان زن بورژوای متعلق به طبقه متوسط جامعه را به تصویر می‌کشد که از زندگی خودش راضی نیست و به دنبال یافتن چیز بزرگ‌تری است. خیال‌ها و رویاهایش درمورد زندگی افراد طبقه بالای جامعه همچون جشنی که او و چارلز در آن حاضر می‌شوند، در جنبه‌های غیرواقعی بودنش تا حدی طنزآمیز به نظر می‌رسد. در این مراسم هیچ‌کس به «اِما» توجهی نمی‌کند اما او تا ماه‌ها پس از جشن هم می‌تواند تمامی جزئیات آن روز را در ذهنش تصویر کند.

آقای اومه (داروساز شهر که بی‌آبرو کردن شارل نقش دارد) به درستی احساسات بورژوازی مد نظر فلوبر را به تصویر می‌کشد. آقای اومه عاشق این است که در مورد مسائلی که به نظرش خیلی از آن‌ها سر در می‌آورد (که اینگونه هم نیست) اظهار فضل کند. برای نمونه این آقای اومه است که مقاله‌ای درباره جراحی پا می‌خواند و شارل را متقاعد می‌کند که با هم می‌توانند مشکل یکی از افراد را حل کنند. بعدها بر بالین «اِما»، آقای اومه با دکتر متخصصی که از شهر «روان» آمده است صحبت می‌کند و شرح می‌دهد که چگونه تلاش کرده تا دهان «اِما» را با وارد کردن لوله‌ای با دقت بررسی کند. خواننده می‌تواند به خوبی نگاه بیزار دکتر را مجسم کند وقتی جواب می‌دهد که بهتر بود این کار را با وارد کردن انگشتانش در دهان «اِما» انجام دهد. فلوبر با اینکه به وضوح از طبقه بورژواها متنفر است، ولی قبول کرده است که بورژواها اغلب موفق می‌شوند. در پایان رمان هم، آقای اومه به عنوان کسی که نشان لژیون دونور – صلیب افتخار (بالاترین نشان افتخار در فرانسه) به او تعلق گرفته معرفی می‌شود.»

کد خبر 623865

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.