ترکشی که به قلب مرد آهنین اصابت کرد

خط پدافندی فاو، حاج‌علی موحددوست، مسئول محور. کنار جیب ایستاده بود، خودش و یکی دوتای دیگر، صدای سوت خمپاره و گردوخاک، مرد آهنین افتاده بود با ترکشی روی قلبش.

به گزارش خبرنگار ایمنا، از رزمندگان لشکر ۱۴ امام حسین (ع) نقل شده است که هر کجا کار جنگ سخت می‌شد و گره می‌خورد، حاج‌حسین خرازی سراغ حاج‌علی موحددوست را می‌گرفت، سرداری که در دوران حضور در جبهه بیش از ۱۰ بار مجروح شد، به گونه‌ای که در سراسر بدنش آثار جراحت وجود داشت و رزمندگان به سبب وجود ترکش‌های زیاد در پیکرش و شجاعت بی‌نظیر و مجاهدت‌های خستگی‌ناپذیر، به او لقب علی آهنی داده بودند. موحددوست که طی دوران دفاع مقدس مسئولیت‌های مختلفی چون مسئولیت آموزش نظامی، فرماندهی گردان، فرماندهی تیپ دوم لشکر ۱۴ امام حسین (ع) و مسئولیت محور عملیاتی که لشکر امام حسین (ع) در آن‌ها شرکت می‌کرد را بر عهده داشت، ششم مردادماه سال ۱۳۶۵ در منطقه‌ای از خط پدافندی فاو به سوی جایگاه ابدی پرواز کرد.

علی کردآبادی و سیدمهدی هاشمی در گفت‌وگو با خبرنگار ایمنا، صحنه‌های مختلفی را از زندگی شهید حاج‌علی موحددوست به تصویر کشیدند.

خدمت به دیگران را عبادت می‌دانست

علی در یک خانواده مذهبی و متدین کشاورز و زحمت‌کش به دنیا آمد و از نوجوانی اهل کار و کوشش بود و به همین جهت روحیه مقاوم و استواری داشت و در خط مقدم نیز در انتقال مهمات شخصاً حضور داشت. از نوجوانی تا هنگام شهادت اهل خواندن نماز اول وقت و ذکر و دعا و راز و نیاز بود. در اوقات فراغت به خواندن قرآن و تفسیر و شنیدن سخنرانی‌های امام خمینی (ره) عادت داشت. خدمت به دیگران را عبادت می‌دانست و به شدت به رعایت حقوق بیت‌المال و دیگران توجه داشت و اگر حقی از کسی ضایع می‌شد، پیگیر بود تا حق او را بازستاند. سیمای آرام و ذاکر او نشان از ایمان قوی و بندگی خدا را داشت.

علی در سال ۱۳۶۳ ازدواج کرد و ثمره آن دو فرزند دختر به نام زینب که هنگام شهادت پدرش یک سال و نیم داشت و دیگری فاطمه که هنگام شهادت پدر شش ماه داشت. علی پس از عقد اتاقی در گوشه حیاط پدرش ساخت و پس از شش ماه در همان اتاق عروسی کرد.

حضور فعالانه در مبارزات انقلابی

در عنفوان جوانی در فعالیت‌های سیاسی، انقلابی شرکت می‌کرد و به علت فساد حاکم به مبارزه با رژیم پهلوی پرداخت تا جایی که به همراه برادرش دو روز در هفته کار می‌کردند و پیوسته در راهپیمائی‌ها و تظاهرات شرکت می‌کردند و شب‌ها مشغول پخش اعلامیه بودند.

پس از پیروزی انقلاب اسلامی در شهریورماه ۱۳۵۸ به مدت چهار ماه برای محرومیت‌زدایی به مناطق محروم سیستان‌وبلوچستان رفت. علی با شروع فعالیت‌های گروهک‌های کمونیستی و جدایی‌طلب در کردستان به آن منطقه رفت و در آزادسازی روستاها و شهرها و پاک‌سازی کردستان شرکت داشت. در تابستان ۱۳۵۹ برای آموزش یک دوره یک ماهه به اصفهان آمد و پس از گذراندن یک دوره آموزشی در پادگان ۱۵ خرداد در شهریورماه ۱۳۵۹ دوباره به کردستان بازگشت.

با گردان ضربت به منطقه دارخوین رفت

با شروع جنگ تحمیلی در آبان ماه ۱۳۵۹ به اتفاق عده‌ای از دلیرمردان گردان ضربت به جبهه‌های جنوب در منطقه دارخوین آمد. علی برای تأمین آب مصرفی رزمندگان، بیل و کلنگ دست می‌گرفت و چاه حفر می‌کرد و به کمک نیروهای تخریب می‌رفت و در خنثی کردن مین کمک می‌کرد و به همین سبب بر اثر انفجار یکی از مین‌ها، از ناحیه چشم مجروح شد. هنگامی که چشمش را پانسمان کردند، به مرخصی نرفت و با کمک دیگران سنگر می‌ساخت و مهمات جابه‌جا می‌کرد.

پلی برای عبور از رزمندگان شد

علی در عملیات ثامن‌الائمه و آزادسازی شمال آبادان و عملیات طریق‌القدس و آزادسازی بستان شرکت کرد و در همین عملیات هنگامی که به میدان مین و سیم‌های خاردار دشمن رسید، خودش را با برانکارد انداخت روی سیم خاردار و پلی برای عبور رزمندگان شد و فریاد زد معطل نکنید همه رد شوید، بچه‌ها تک تک از روی تنش رد می‌شدند. هنگام عملیات تصمیم درست و قاطع می‌گرفت. مثلاً در عملیات بستان کنار پل رودخانه سابله، بعثی‌ها با چندین تانک در حال عبور از پل بودند که حاج‌علی با آرامش، به رزمندگان گفت: شلیک نکنید. صبر کنید تا عراقی‌ها جلو بیایند. هنگامی که به وسط پل رسیدند، دستور شلیک داد و بر اثر انفجار یکی از تانک‌ها روی پل، راه عبور مسدود شد و دشمن مجبور به فرار شد و رزمندگان به شکار آنان مشغول شدند. حاج‌علی در همین عملیات زخمی و عصب دستش قطع شد.

پیام فتح خرمشهر را برای حاج حسین خرازی ارسال کرد

علی پس از معالجه در عملیات فتح‌المبین در منطقه عین‌خوش و دشت‌عباس با گردان خود حضور یافت و پس از پیروزی بزرگ فتح‌المبین و آزادسازی منطقه وسیعی از سرزمین‌های اشغالی دشت‌عباس در عملیات بیت‌المقدس و آزادسازی خرمشهر شرکت کرد. او در هر سه مرحله این عملیات، فرماندهی گردان امام رضا (ع) را برعهده داشت و هنگام فتح خرمشهر به اتفاق گردانش از پل نو در مسیر شلمچه به داخل شهر نفوذ کرد و مستقیماً به کنار خاکریز دشمن نزدیک گمرک شهر رفت و راه فرار دشمن را مسدود کرد و پیام پیروزی بزرگ فتح خرمشهر را برای حاج‌حسین خرازی، فرمانده لشکر امام حسین (ع) در تاریخ سوم خردادماه سال ۱۳۶۱ ارسال کرد.

سقایی زیر آتش توپ و گلوله

زمانی تمام خطوطی که به جزیره مجنون می‌رسید زیر آتش دشمن و حرکت در جاده غیرممکن بود، بعدها دشمن اقرار کرد که یک میلیون و ۲۰۰ هزار گلوله روی جاده‌ها ریخته است. به هر حال باید به بچه‌ها آب آشامیدنی می‌رسید. کمتر کسی جرأت داشت که از سنگر خارج شود، چه رسد به اینکه برای بچه‌های خط آب ببرد. در این آشوب و غوغا باید کسی برای بچه‌ها سقا می‌شد. حاج‌علی موحددوست تنها کسی بود که جان بر کف، هر روز یک بار از همین جاده‌های آتشین، برای بچه‌های خط، آب آشامیدنی می‌برد.

سرکشی به خط مقدم با عصا

حاج علی در اواخر عمر به دلیل جراحت زیاد پاهای خود و ضعف بنیه جسمی ناگزیر بود با عصا حرکت کند و هر روز به اورژانس فاو می‌رفت و پانسمان خود را عوض می‌کرد، اما با وجود این هیچ‌گاه از چالاکی و بی‌باکی او کاسته نشد. حاج‌علی هر شب در منطقه «یا مهدی» و کنار رزمندگان اسلام به سر می‌برد، تا سرانجام حین سرکشی به خط مقدم و تحویل و تحول منطقه عملیاتی لشکر امام حسین (ع) در فاو بر اثر اصابت ترکش ریز گلوله‌ای به قلبش که در ۲۰ متری او اصابت کرد، به شهادت رسید و پیکر پاکش را در گلستان شهدای اصفهان، در کنار قبر برادرش و نزدیک مقبره شهید آیت‌الله اشرفی‌اصفهانی به خاک سپردند.

کد خبر 591546

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.