۳۱ خرداد ۱۴۰۱ - ۰۶:۰۰
چمران؛ دلیرمرد چریک

نمایندگی مجلس و نمایندگی امام (ره) در شورای عالی دفاع را هم که بگذاریم کنار اسم دکتر مصطفی چمران، پس از آن می‌رسیم به خوزستان؛ بی حیایی صدام اوج گرفته بود و چمران تاب ایستادن نداشت و این بار راهی جنوب کشور شد. هر آن‌چه داشت رو کرد، هر آن‌چه می‌دانست به کار گرفت.

به گزارش خبرنگار ایمنا، شاید آن زمان که به سن مدرسه رسید و روزی دو بار تا پامنار می‌رفت و هر بار با قد و قواره کوچکش مناره مسجد «عودلاجان» را برانداز می‌کرد و این تکرار برایش تکراری نمی‌شد یا موقعی که پایش به دارالفنون رسید، نمی‌دانم زمان او خیابان‌کشی حدفاصل باغچه‌های دارالفنون انجام شده بود و آجرهای بزرگ قزاقی زیبایی‌هایش را چند برابر کرده بود یا نه؟!، اما چه اهمیتی دارد، مهم این است که مصطفی آن سال‌ها به چه فکر می‌کرد.

ممتاز بودن در همه دوران تحصیل برای او یک موضوع عادی شده بود. آن‌قدر همیشه عالی و درجه یک بود که با بورس تحصیلی اعزام شاگردان ممتاز به آمریکا رفت و کنار معروف‌ترین دانشمندان دنیا در کالیفرنیا ایستاد و دکترای الکترونیک و فیزیک پلاسما را گرفت.

قیام پانزدهم خردادماه سال ۱۳۴۲ فرصت خوبی برای مصطفی چمران بود که خود را به مصر برساند و طی دو سال، طاقت‌فرساترین دوره‌های چریکی جنگ‌های پارتیزانی یا بهتر بگویم، نوعی از انواع جنگ‌های نامنظم را آموزش ببیند. نمونه بودن مصطفی در همین دوره‌های آموزشی هم ادامه‌دار شد و او به عنوان مسئول تعلیم چریکی مبارزان ایرانی انتخاب شد. بعد از گذشت دو سال مصر را ترک کرد و راهی جنوب لبنان شد.

مصطفی در لبنان یکی از رفقای امام موسی صدر شد. آن سال‌ها لبنان درگیر جنگ‌های داخلی بود و او کسی بود که می‌توانست کنار امام موسی صدر برای شیعیان لبنان وقت بیشتری اختصاص دهد و این چنین شد که با آموزش‌های نظامی پایه‌گذار اولین هسته مقاومت اسلامی در لبنان شد.

به این نقطه از زندگی دکتر مصطفی چمران که می‌رسیم، این سوال پیش می‌آید که پس زندگی مشترک مصطفی چه شد؟ او حالا هم همسر «تامسن هیمن» (که بعد از ازدواج با مصطفی نام پروانه را انتخاب کرده بود) و هم پدر یک دختر و دو پسر بود. جوابش چندان سخت نیست، یکی نبودن مسیر هدف‌های مصطفی و پروانه از جایی به بعد یک راه را دو راه کرد و هر کدام دنبال راه خودشان رفتند، پروانه با بچه‌ها راهی آمریکا شد و طبیعی است که آن روزها و حتی در فرودگاه حال دل مصطفی چندان هم خوب نباشد، اما آنچه آن سال‌ها برایش اهمیت داشت، مبارزه بود.

بعدها در لبنان، نقاشی شمع او، آغاز آشنایی‌اش با «غاده جابر» شد که در نهایت به ازدواج او با همسر لبنانی‌اش انجامید. واسطه این آشنایی و ازدواج، شخص «امام موسی صدر» و یک روحانی ایرانی به نام «سید غروی» بود. این ازدواج اگر چه یک وصلت متعارف نبود، اما خدا خواست که انجام شود و شد. غاده از دختران ثروتمند عرب بود که به لحاظ سنی ۲۰ سال از چمران کوچک‌تر بود.

پیروزی انقلاب اسلامی به هجرت ۲۳ ساله مصطفی پایان داد و مصطفی به سرزمین مادری‌اش برگشت، بازگشت مصطفی انگیزه‌های او را برای تربیت اولین گروه‌های پاسداران تقویت کرد و در سمت معاون نخست‌وزیر برای انقلاب، دیگر نه شب داشت و نه روز.

اوج فعالیت‌های انقلابی مصطفی در ماجرای فراموش‌نشدنی پاوه خود را نشان داد. از ماجرای پاوه همین بس که او چنان با تعقیب ضد انقلاب نفسشان را گرفت که حتی آنها فرصت تجهیز دوباره پیدا نکردند.

آزادسازی پاوه دلیل خوبی بود تا او از طرف امام خمینی (ره) به عنوان وزیر دفاع انتخاب شود.

نمایندگی مجلس و نمایندگی امام (ره) در شورای عالی دفاع را هم که کنار اسم دکتر مصطفی چمران بگذاریم، پس از آن به خوزستان می‌رسیم، بی‌حیایی صدام اوج گرفته بود و چمران تاب ایستادن نداشت، او این بار راهی جنوب کشور شد و برای مبارزه با دشمنی که خاک وطن را هدف گرفته بود، هر آن‌چه داشت رو کرد، هر آن‌چه می‌دانست به کار گرفت، ستاد جنگ‌های نامنظم تشکیل داد، برای این ستاد واحد مهندسی ایجاد کرد و بسیاری کارهای دیگر.

مصطفی در این راه لحظه‌ای آرام نگرفت، اما روز موعود فرا رسیده بود، روز آخر مصطفی، ملاقات‌های آخر، حرف‌های آخر، خداحافظی آخر و امان از اصابت ترکشی که اسطوره را از ما گرفت؛ اسطوره‌ای که مرد بودن را معنا کرده بود.

کد خبر 583149

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.