ماجرای یک «عملیات فریب» در جریان آزادسازی خرمشهر

«در پایان مرحله اول عملیات آزادسازی خرمشهر، برادرها گفتند: عراقی‌ها دیگر پاتک نکردند، پس نباید آن‌ها را راحت گذاشت، از این‌رو یک طرح عملیات فریب آماده کردیم و با کسب اجازه از برادر احمد متوسلیان‌، عملیات فریب را اجرا کردیم‌.»

به گزارش ایمنا و به نقل از پایگاه مرکز اسناد انقلاب اسلامی، فتح خرمشهر یکی از نقاط سرنوشت‌ساز و تاریخی برای ملت ایران است. سردار شهید حسین همدانی که خاطراتش در گنجینه تاریخ شفاهی مرکز اسناد انقلاب اسلامی ثبت و ضبط شده است، روایت جالبی از روند آغاز تا پایان عملیات «الی بیت‌المقدس» که منجر به آزادسازی خرمشهر شد، دارد.

در این روایت آمده است: «در پایان مرحله اول عملیات، برادرها گفتند: عراقی‌ها دیگر پاتک نکردند، پس نباید آن‌ها را راحت گذاشت، از این رو یک طرح عملیات فریب آماده کردیم و با کسب اجازه از برادر احمد متوسلیان‌، عملیات فریب اجرا کردیم‌، از سوی دیگر جیره غذایی که می‌دادند کنسرو لوبیا، بادمجان و دیگر کنسروهای معمولی یا کمپوت بود، زیرا کنسروهای ماهی و خوب را برای شب‌های عملیات می‌گذاشتند. برادر نیکبخت، مسئول مخابرات محور ما (سلمان) بود که از آن برادران پرانرژی و شلوغ بود. گفت: در این طرح هم باید دشمن را فریب دهیم که شب راحت نباشد و فکر کند که ما می‌خواهیم حمله کنیم و هم تدارکات را فریب دهیم که کنسروهای ماهی را برایمان بیاورد. در این راستا فرمانده گردان‌ها را توجیه کردیم و گفتیم که می‌خواهیم یک عملیات فریب انجام دهیم.

در این طرح قرار بود، بعد از اجرای آتش توپخانه در مکالمات بی‌سیم اعلام شود که ما به خط دشمن رسیدیم‌، سربازان عراقی در حال فرار هستند و عده‌ای نیز به اسارت درآمدند و برای تخلیه اسرا وسیله بفرستید. گردان‌ها در حال پیشروی به سمت هدف دوم هستند و الی آخر. بعد از آنکه ما رمز عملیات را اعلام کردیم، عراقی‌ها شروع به آتش کردند و از سوی دیگر رزمنده‌ها اعلام می‌کردند که ما رسیدیم و داریم تانک‌های عراقی را می‌زنیم، اسیر گرفتیم، ماشین بفرستید که اسیرها را تخلیه کنند و کمی غنایم گرفتیم و می‌رویم که خاکریز بعدی را بگیریم.

ده‌ها هواپیما بالای سر ما به پرواز درآمدند و ۳۰، ۴۰ منور خوشه‌ای ریختند که آسمان منطقه را روشن کرد. توپخانه آن‌ها (عراقی‌ها) دائم آتش می‌ریخت و از این وضعیت کلافه شده بودند. با فرماندهان خط تماس می‌گرفتند و می‌پرسیدند که وضع‌تان چطور است، ایرانی‌ها هنوز نرسیدند، از طرف دیگر عراقی‌ها می‌دیدند که ما پشت بی‌سیم می‌گوییم‌، رسیدیم، گرفتیم.

ما از این کار دو منظور داشتیم. یکی فریب عراقی‌ها و دیگری فریب برادر نیکومنظر، مسئول پشتیبانی که کمپوت‌ها و کنسروهای خوب را برای شب عملیات می‌گذاشت، تا آن‌ها را بیاورد به ما بدهد، زیرا از بس که لوبیا خورده‌ بودیم، حالمان به‌هم می‌خورد. با شروع عملیات فریب بی‌سیم‌چی به مسئول پشتیبانی می‌گوید: حاج‌آقا عملیات شروع شده است، او بیدار شده و گوش می‌دهد، می‌بیند، بله درست است. اولین کاری که می‌کند، سه چهار تا ماشین تویوتا وانت را پر از کمپوت کرده و یخ روی آن‌ها می‌ریزد و کنسروهای زبان و ماهی را در وانت دیگری می‌ریزد و خودش با تعدادی از برادرها به عنوان اعتراض که چرا خبر نکرده‌اند، به سمت جلو آمدند، وقتی رسید، دید همه بچه‌ها خیلی شادند و می‌گویند عملیات موفق شده است. او قبل از اعتراض یک خسته نباشید به ما گفت و بعد گفت همدانی من خبر نداشتم، گفتیم بنشین تا توضیح دهیم‌، چی آورده‌اید؟ گفت: کامیون‌های مهمات و تخلیه اسرا در حرکت هستند و خودم هم چند وانت کنسرو و کمپوت آورده‌ام. گفتیم: بسیار خوب، راهنما دادیم که این وانت‌ها بروند جلوی سنگرهای تدارکات و تخلیه شوند. حاج آقا نیکومنظر نیز گفتند خودم هم می‌خواهم جلو بروم، گفتم با شما کار داریم. وانت‌های کنسرو و کمپوت جلو رفتند و بنده هم برای او توضیح دادم که این عملیات فریب بود و پایان عملیات را اعلام کردیم، بعد از آن ایشان با داد و بی‌داد که ماشین‌ها را برگردانید، گفتیم حالا دیگر خالی شده‌اند و خلاصه آخرش به او گفتیم شما فریب خوردید، یکی از نقشه‌های ما این بود که شما این‌ها را به خط بیاورید تا بچه‌ها دلی از عزا بیرون آورند، بعد از آن معروف شده بود که هر وقت می‌گفتیم حاج آقا نیکومنظر عملیات است، می‌گفت نه! باید دیگر مطمئن شوم که عملیات فریب نباشد.»

کد خبر 575704

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.