دزد فراموشکار اموال سرقتی را به صاحبش فروخت

دزد فراموشکار اموال سرقتی را به صاحبش فروخت، درگیری خونین دو زندانی، قطع شدن دست زن تهرانی توسط شوهرش، علت فوت مادر باردار ساروی، مرگ زن جوان و دو فرزندش در انفجار پمپ گاز غیرمجاز، بازداشت زن و مرد نقابدار تهران را در بسته خبری حوادث ایمنا بخوانید:

به گزارش خبرنگار ایمنا، مدتی قبل مرد میان سالی وارد یک انگشتر فروشی در اطراف حرم مطهر امام رضا (ع) شد تا تعدادی از انگشترهای گران قیمت را خریداری کند. وقتی مرد ۵۷ ساله تعدادی از انگشترها را انتخاب کرد، فروشنده با وسواس خاصی که خط روی انگشترها نیفتد، آن‌ها را درون پاکت گذاشت و منتظر تسویه حساب ماند.

در همین حال خریدار با تردستی خاصی از غفلت فروشنده استفاده کرد و انگشترهای بدلی را به جای انگشترهای گران قیمت درون پاکت گذاشت. او سپس با این بهانه که مبلغی پول کم دارد، از مغازه بیرون آمد تا پس از تهیه پول به فروشگاه بازگردد و انگشترها را خریداری کند. وقتی بازگشت خریدار طول کشید، مرد فروشنده تصمیم گرفت انگشترها را پشت ویترین بگذارد، اما در کمال تعجب متوجه شد که فریب خورده است و انگشترهای گران قیمتش را به سرقت برده‌اند.

این مرد با توصیه پلیس مشخصات انگشترهای سرقتی را به همکارانش اطلاع داد تا دزد هنگام فروش انگشترها دستگیر شود، ولی هنوز مدت زیادی از این ماجرا نگذشته بود که سیزدهم دی دزد فراموشکار دوباره به مغازه مال باخته رفت تا انگشترها را بفروشد. در این هنگام مال باخته که او و اموال سرقتی را شناخته بود، بی‌درنگ با پلیس ۱۱۰ تماس گرفت که چند دقیقه بعد نیروهای گشت کلانتری شهید نواب صفوی از راه رسیدند و حلقه‌های قانون را بر دستان این سارق میان سال گره زدند. این متهم که چهار سال سابقه کیفری در پرونده سیاهش دارد پس از اعتراف به سرقت انگشترها راهی دادسرای عمومی و انقلاب ثامن مشهد شد.

درگیری خونین دو زندانی

حدود یک سال قبل خبر قتل مردی در زندان تهران بزرگ به بازپرس جنایی تهران اعلام شد. با شروع تحقیقات مشخص شد این مرد به اتهام سرقت در زندان دوران محکومیت خود را می‌گذرانده است. در ادامه تحقیقات، تیم جنایی با بررسی تصاویر دوربین‌های مداربسته زندان دریافتند این مرد با یکی از هم بندی‌هایش درگیر شده و از سوی او به قتل رسیده است. بنابراین بلافاصله با شناسایی متهم دستور بازداشت او صادر شد.

وقتی مرد جوان برای تحقیق و بازجویی به دادسرا منتقل شد ضمن اعتراف به قتل در تشریح این حادثه اظهار کرد: من و حسن علاوه بر اینکه دوست بودیم هر دو به جرم سرقت به زندان محکوم شده و دوران حبس خود را در یک بند می‌گذراندیم. روز حادثه بر سر یک لباس با هم درگیر شدیم که حسن با تیزی دست سازش به من حمله کرد و من هم برای دفاع از خودم تیزی را از او گرفتم و چند ضربه زدم اما قصدم کشتن دوستم نبود.

پس از اعتراف‌های متهم و تکمیل تحقیقات، پرونده برای رسیدگی به دادگاه کیفری استان تهران فرستاده شد. اما پیش از برگزاری جلسه دادگاه متهم توانست با جلب رضایت اولیای دم از قصاص نجات پیدا کند و صبح روز گذشته وی از جنبه عمومی جرم در شعبه هشتم دادگاه کیفری یک استان تهران محاکمه شد. در ابتدای جلسه متهم با تکرار اظهاراتش اظهار کرد: من خصومتی با مقتول نداشتم و تنها به قصد دفاع از جانم به او ضربه زدم و از قضات درخواست می‌کنم تا در مجازاتم تخفیف قائل شوند. در پایان جلسه با توجه به اینکه اولیای دم از قصاص صرف نظر کرده بودند، قضات برای صدور رأی وارد شور شدند.

قطع شدن دست زن تهرانی توسط شوهرش

این خانم اظهار کرد: ۲۸ سال قبل به واسطه خواهر بزرگ همسرم با او آشنا شدم و ازدواج کردم. چهار ماه عقد بودم، بعد از ازدواج هم بچه‌دار شدیم. من از دوران عقد متوجه رفتارهای آزاردهنده همسرم شدم. در آن زمان با هم اختلافاتی داشتیم؛ اما بلافاصله سر خانه و زندگی خودمان رفتیم.

من در دوران عقد متوجه رفتارهای بد همسرم شدم؛ اما فکر می‌کردم به دلیل اینکه هنوز خیلی با هم آشنا نیستیم، همسرم این‌طور رفتار می‌کند و بعد درست می‌شود اما تقریباً یک ماه بعد از ازدواج اوضاع بدتر شد که من باردار بودم. تازه باردار شده بودم که کتک خوردم و به خانه پدر و مادرم رفتم. شش ماه از دوران بارداری‌ام را در خانه پدرم گذراندم.

در همین مدت هم اقدام به طلاق کردم و حکم استرداد جهیزیه هم گرفتم اما روز دادگاه همسرم نیامد. تا اینکه روز زایمان فرا رسید. من دوقلو باردار بودم. شوهرم با تماس من به بیمارستان آمد. خدا به من یک دختر و یک پسر داد که نامشان را هانیه و علیرضا گذاشتیم. موقع ترخیص شوهرم فهمید من می‌خواهم به خانه پدرم برگردم، رفتارش را تغییر داد. در نهایت مجبور شدم به خاطر بچه‌هایم همه چیز را بی‌خیال شوم و پیش بچه‌هایم باشم.

اگر جای من بودید دو بچه دوقلو را رها می‌کردید که بروید؟ من در بیمارستان تصمیم گرفتم دوباره برگردم. پدر و مادرم گفتند نرو، بچه‌ها را بده و بیا. گفتند تو را اذیت می‌کند اما نتوانستم بر خودم غلبه کنم. به این فکر می‌کردم که اگر من به خانه پدرم بروم، چه کسی به این بچه‌ها شیر می‌دهد؟ این بچه‌ها زیر دست نامادری بزرگ می‌شوند.

پدرشان رفتاری را که با من می‌کند، با این بچه‌ها هم می‌کند، آن‌وقت من باید چه کنم. چه کسی از بچه‌های من مراقبت می‌کند؟ همین سوالات و دل‌نگرانی‌ها بود که باعث شد تصمیم بگیرم به خانه شوهرم برگردم تا بتوانم از بچه‌هایم مراقبت کنم. با بچه‌ها خیلی بدرفتاری می‌کرد، مخصوصاً با دخترم هانیه. دو بار بینی هانیه را شکست. بچه‌ام هانیه خیلی از پدرش کتک خورد. شوهرم با علیرضا هم رفتار درستی نداشت اما خشمی که نسبت به هانیه داشت خیلی بیشتر بود.

وقتی هانیه و علیرضا به دنیا آمدند، شوهرم می‌گفت هانیه بچه من نیست. تو به من خیانت کرده‌ای. من می‌گفتم مگر چنین چیزی می‌شود یا هر دو بچه را نباید قبول کنی یا هر دو را باید قبول کنی، آنها دوقلو هستند اما شوهرم می‌گفت هانیه خونش A منفی است و با من فرق می‌کند پس بچه من نیست؛ درحالی‌که شباهت هانیه به پدرش خیلی زیاد است. بچه شش‌ماهه بود و من دیدم شوهرم خیلی این بچه را اذیت می‌کند.

یکی از اعضای خانواده هم او را بیشتر تحریک می‌کرد. وقتی دیدم این بچه اذیت می‌شود، موضوع را به برادرشوهرم گفتم و بعد هم گفتم شکایت می‌کنم و اعاده حیثیت می‌کنم و ثابت می‌کنم. برادرشوهرم که از شوهرم بزرگ‌تر است، با شوهرم صحبت و با تشر با او برخورد کرد و بعد هم گفت اگر باز هم از این حرف‌ها بزند، او را طرد می‌کنند. به همین خاطر شوهرم دیگر به این حرف‌هایش ادامه نداد اما نسبت به هانیه بدرفتار بود. بعضی اوقات به خاطر اینکه من را عذاب بدهد، بچه‌ها را شکنجه می‌داد و تهدید می‌کرد که الان آنها را می‌کشم.

زمانی که ازدواج کردم، دانشجوی رشته حقوق و کارمند رسمی دولت بودم. شوهرم نسبت به من سوء‌ظن داشت. همان‌طور که گفتم، به خاطر بچه‌ها به خانه شوهرم برگشتم و بعد هم مانع ادامه کار و درسم شد. به ناچار از خانه بیرون نمی‌رفتم. هر کاری شوهرم می‌گفت، انجام می‌دادم. حتی من از طرف تعاونی مسکن بنیاد شهید خانه نیمه‌کاره در شهرک اندیشه گرفته بودم و قسط می‌دادم که من را مجبور کرد خانه را بفروشم. با آن پول بدهی‌اش را پرداخت و بقیه را خرج رفیق‌بازی و کارهای نادرست کرد. شوهرم می‌گفت تو خانه را برای چه می‌خواهی، من خانه دارم.

من هم برای اینکه دست از سرم بردارد، خانه را دادم و دیگر هیچ چیز نداشتم. من بچه‌هایم را به دندان می‌کشیدم که بزرگ کنم. شوهرم اعتیاد پیدا کرده بود و مقداری پول به ما می‌داد که فقط شکم بچه‌ها را سیر کنم. در خانه پدرشوهرم زندگی می‌کردم و شرایط سخت بود. مدام از شوهرم کتک می‌خوردم. در همه این سال‌ها یک بار هم نشد که من از دست کارهای شوهرم راحت باشم تا اینکه تصمیم گرفتم روشم را در زندگی عوض کنم. اتفاقی هم در زندگی شوهرم افتاد. اعدام برادرش در سال ۸۶ وضعیت روانی او را بدتر کرد.

من تبدیل به زنی افسرده شده بودم. تصمیم گرفتم زندگی خودم و بچه‌هایم را از این وضعیت نجات دهم. دوباره به دانشگاه برگشتم و یک سالی را که از درسم مانده بود، شروع کردم. درخواست کار دادم و با توجه به سابقه خوبی که داشتم، قبول کردند با من به صورت پیمانی کار کنند.

همین وضعیت زندگی من را دگرگون کرد. شوهرم از این وضعیت ناراحت بود و مدام به من تهمت می‌زد و می‌گفت که تو کارهای خلاف می‌کنی. از اینکه من درآمد داشتم و در تلاش بودم بچه‌هایم به جایی برسند، ناراحت بود. بیشتر به سمت مواد رفت و وضعیت روحی‌اش به هم ریخت. به سمت مواد صنعتی رفت. او مدام به محل کار من می‌آمد، با رئیسم صحبت می‌کرد و حرف‌های نامربوطی می‌زد تا من را اخراج کنند. شوهرم می‌دانست من حاضر نیستم کارم را کنار بگذارم چون بچه‌ها بزرگ شده بودند و من نگران آینده آنها بودم. شوهرم از اینکه زنی شده بودم که روی پای خودم بودم، ناراحت و عصبی می‌شد و من را بیشتر اذیت می‌کرد.

مدتی قبل از اینکه این‌طور توسط شوهرم ناقص شوم، یک روز که از محل کار برگشتم و وارد خانه شدم شروع کرد به تهمت‌های ناروا و غیراخلاقی که من روبه‌روی او ایستادم. حمله کرد و من را کتک زد، به طوری که سر و دنده‌هایم شکست. او قمه داشت و گفت من را می‌کشد.

بلافاصله به اورژانس تهران و ۱۱۰ زنگ زدم و کمک خواستم که آمدند. بعد بچه‌ها آمدند. حال خیلی بدی داشتم. من را به بیمارستان بردند و من در بیمارستان بستری بودم که متوجه شدم شوهرم با وثیقه آزاد شده است. درحالی‌که شوهرم بعد از اینکه من را زد، وقتی مورد اعتراض علیرضا قرار گرفت، او را هم با قمه دنبال کرده بود که همسایه‌ها و پلیس بچه‌ام را از دست او نجات داده بودند.

بعد از ترخیص از بیمارستان به خانه مادرم رفتم و دیگر برنگشتم و دادخواست طلاق دادم و همین شوهرم را عصبانی‌تر کرد. می‌گفت حتماً ریگی به کفش داری که طلاق می‌خواهی. چند ماه گذشت و من برنگشتم تا اینکه دخترم کرونا گرفت. شوهرم به بچه‌ها گفته بود من کلید را می‌گذارم و می‌روم به مادرتان بگویید برگردد. دخترم حال بدی داشت. باید از او پرستاری می‌کردم. من به شرطی که شوهرم به خانه نیاید، برگشتم تا دخترم خوب شود. دو ماه از ماجرا گذشت و دخترم خوب شد. من دنبال این بودم که تکلیف خودم را روشن کنم که درگیری اتفاق افتاد.

داشتم باغچه مقابل در خانه را آب می‌دادم که یکباره شوهرم آمد. گفت برو وسایلم را از خانه بیاور. من می‌ترسیدم. وارد حیاط خانه نمی‌شدم چون می‌دانستم اگر بروم پشت سر من می‌آید. اصرار کرد کفش‌هایش را بیاورم. بلافاصله پشت سرم وارد حیاط شد در را بست و زانویش را روی گلویم گذاشت و گفت یا می‌کشمت یا بیا رضایت بده. من هم به‌ناچار گفتم خواسته‌ات را قبول می‌کنم. از ترس اینکه بچه‌ها از راه می‌رسند، فرار کرد.

دوباره با ۱۱۰ تماس گرفتم و به پزشکی قانونی هم رفتم. بعد از آن ۲۵ آبان ۹۹ حدود ساعت شش یا هفت شب یکباره شنیدم یکی وارد خانه شد و در حیاط را بست. فهمیدم شوهرم است. به سمت پنجره حیاط رفتم تا فرار کنم. شوهرم به پنجره آشپزخانه می‌کوبید و می‌گفت بیا بیرون. قمه دستش بود، من می‌ترسیدم.

به پسرم زنگ زدم و کمک خواستم. یک دفعه شیشه را شکست تا وارد خانه شود. من به سمت حیاط فرار کردم که او ضربه اول را به آشیل پایم زد. در کوچه به زمین افتادم، بعد به سرم زد و دیگر چیزی نفهمیدم. وقتی به هوش آمدم دیدم در بیمارستان هستم. من را با سطح هوشیاری دو به بیمارستان برده بودند.

یک چشمم را از دست دادم، دستم از مچ قطع شده و یک دستم را هم پیوند زده‌اند. دو تا از انگشت‌ها که پیوند زده‌اند حرکت ندارد، ۳۰۰ بخیه به سرم خورده و عفونت کرده. جمجمه هم ترک خورده است. پوست سرم را از محل دیگری پیوند کردند و پاهایم هم تا مدتی روی ویلچر بود. توان ایستادن و حرکت نداشتم. الان هم وضعیت خوبی ندارم.

در واقع من مرده بودم و با یک معجزه زنده ماندم. پسرم انگشت‌ها و دست من را از خیابان پیدا کرده و به بیمارستان آورده بود که پیوند بزنند؛ اما آن‌قدر حالم بد بود که حتی نتوانسته بودند من را به اتاق عمل ببرند. من یک دستم را به صورت معجزه‌آسا به دست آوردم.

من قبلاً هم به رئیس قوه قضائیه گفته‌ام چرا قانون از ما حمایت نمی‌کند؟ صدها زن مثل من هستند. چرا با مردانی که چنین خشونتی نسبت به خانواده خود دارند، برخوردی نمی‌شود؟ هر بار که من شکایت کردم، به من گفتند شوهرت است، ما نمی‌توانیم دخالت کنیم. چرا قانون هیچ پناهی برای زنانی مثل من نیست؟ تا کی این وضعیت باید ادامه داشته باشد؟ من برای احقاق حق خودم و دخترم و همه زنانی که در وضعیت من هستند، این پرونده را دنبال خواهم کرد. چشمم را کور کرده، دستم قطع شده و من فقط قصاص می‌خواهم.

علت فوت مادر باردار ساروی

صبح امروز خبری در رسانه‌های مجازی استان مازندران مبنی بر فوت یک مادر باردار در شهرستان ساری منتشر شد، موضوعی که با حواشی و شایعه‌های فراوانی همراه بود و افکار عمومی را درگیر خود کرد.

دکتر تورج اسدی معاون درمان دانشگاه علوم پزشکی مازندران در خصوص فوت مادر باردار در یکی از مراکز درمان ساری، اظهار کرد: متوفی خانمی ۲۸ ساله با حاملگی دو قلو حاصل از روش‌های کمک درمانی ناباروری IVF بود که سابقه یک نوبت بارداری در سال ۱۳۹۴ همراه با مسمومیت شدید بارداری منجر به از دست رفتن جنین داشته است.

وی افزود: این خانم هفته ۲۴ بارداری خود را طی می‌کرد و تحت نظر یکی از بیمارستان‌های خصوصی ساری بوده و طی این مدت و در چندین نوبت به علت خونریزی در آن مرکز بستری شده بود.

معاون درمان دانشگاه علوم پزشکی مازندران با بیان اینکه این مادر باردار در صبح روز بستری نیز یک نوبت خونریزی مختصر در منزل داشته که در نهایت در همان روز با شکایت خونریزی به بیمارستان مراجعه نمود که بلافاصله جهت انجام فوری اقدامات لازم درمانی بستری شد. در هنگام ارزیابی، وضعیت بیمار به طور ناگهانی و به سرعت به سمت وخامت می‌رود که با تشکیل تیم مادر پرخطر اقدامات درمانی ادامه می‌یابد و مادر به ICU منتقل می‌شود اما متأسفانه اقدامات درمانی مؤثر واقع نشد و بیمار در نهایت فوت کرد.

معاون درمان دانشگاه علوم پزشکی مازندران با اعلام اینکه روند بررسی علت یا علل فوت این بیمار توسط تیمی از کارشناسان و اساتید دانشگاه و همچنین پزشکی قانونی استان در جریان هست که اطلاعات تکمیلی متعاقباً اعلام خواهد شد.

مرگ هولناک زن جوان و دو فرزندش در انفجار پمپ گاز غیرمجاز

انفجار کپسول خودرویی که برای شارژ گاز وارد مرکز غیرمجاز سوخت‌گیری شده بود حادثه تلخی به‌دنبال داشت و آتش‌سوزی گسترده‌ای به راه انداخت و موجب جان‌باختن زنی همراه ۲ فرزندش شد. این مرکز غیرمجاز در منطقه دیزل آباد تبریز قرار دارد. هرچند تابلویی که در ورودی آنجا نصب شده مربوط به نمایشگاه خودرو است اما از مدتی قبل آنجا به مرکزی برای شارژ کپسول‌های گاز ال‌پی‌جی و خودروهای دوگانه سوز تبدیل شده بود. با این حال این مرکز به شکل مخفیانه اداره می‌شد و گردانندگان آنجا فقط مشتریان خاص خود را به آنجا راه می‌دادند.

حدود ساعت ۸ شب دوشنبه هم یک خودروی پژو آردی برای سوخت‌گیری وارد آنجا شد. این خودرو چهار سرنشین شامل زن و شوهری جوان و دو فرزند خردسال‌شان بود. آن زمان حدود هفت نفر از کارگران و گردانندگان آنجا هم حضور داشتند. راننده آردی از خودرو پیاده شد و مشغول شارژ کپسول خودرواش شد و اعضای خانواده‌اش همچنان سوار خودرو بودند. هنوز چند لحظه بیشتر از شروع سوخت‌گیری نگذشته بود که ناگهان کپسول گاز آردی منفجر و بخشی از محوطه دچار آتش‌سوزی شد.

شدت این انفجار به حدی بود که علاوه بر آردی، دو خودروی دیگر که آنجا بودند دچار آتش‌سوزی شدند. این حادثه در شرایطی اتفاق افتاد که زن جوان و دو فرزندش در خودرو گرفتار شده بودند و با مرگ دست و پنجه نرم می‌کردند و شعله‌های آتش مانع می‌شد تا کسی بتواند به آنها کمک کند. علاوه بر این سایر افرادی که در آنجا حضور داشتند نیز شرایط چندان خوبی نداشتند و اغلب آنها بر اثر شدت انفجار و آتش‌سوزی مصدوم شده بودند.

صدای این انفجار مهیب افراد زیادی را به محل حادثه کشاند. هنوز هیچ‌کس به درستی از آنچه در آنجا اتفاق افتاده بود اطلاع نداشت و فقط شعله‌های آتش دیده می‌شد. از سویی تعداد زیادی کپسول گاز در میان شعله‌های آتش قرار داشت و هر لحظه ممکن بود انفجار دیگری اتفاق بیفتد و همین موضوع وحشت زیادی به دل شاهدان حادثه می‌انداخت. در این شرایط بود که آتش‌نشانان و امدادگران اورژانس خود را به محل حادثه رساندند.

اکبر دشتی، معاون عملیات آتش‌نشانی تبریز اظهار کرد: دقایق کوتاهی پس از اعلام این آتش‌سوزی چندین گروه از آتش‌نشانان خود را به محل حادثه رساندند و مشاهده کردند که تعداد زیادی سیلندر گاز ال‌پی‌جی در میان شعله‌های آتش قرار دارد و سه خودرو نیز طعمه حریق شده است. در این شرایط عملیات کنترل و اطفای حریق آغاز شد.

وی افزود: هر لحظه امکان داشت سیلندرهای گاز منفجر شوند. به همین دلیل همکارانم اقدام به سرد کردن سیلندرها کردند. عملیات حدود دو ساعت ادامه پیدا کرد تا اینکه در نهایت آتش‌سوزی به‌طور کامل خاموش شد اما در این حادثه سرنشینان خودروی پژو آردی شامل زنی همراه با دو کودک خردسالش جان خود را از دست دادند و هفت نفر دیگر مصدوم شدند.

معاون عملیات آتش‌نشانی تبریز ادامه داد: اعلام دقیق علت حادثه به‌کار کارشناسی نیاز دارد اما بررسی‌های اولیه حاکی از آن است که انفجار مخزن گاز آردی دلیل اولیه حادثه است و این انفجار موجب آتش‌سوزی در کارگاه شده است. شیوه نامه‌ها در جایگاه‌های سوخت که استاندارد هستند به این شکل است که برای ایمنی بیشتر سرنشینان خودرو هنگام سوخت‌گیری باید از خودرو پیاده شده و فاصله ایمن را رعایت کنند اما در این حادثه شاهد بودیم که در این مرکز غیرمجاز و غیراستاندارد سرنشینان خودرو هنگام سوخت‌گیری در آن حضور داشتند و همین بی‌احتیاطی این حادثه تلخ را رقم زد.

وحید شادی نیا، سخنگوی اورژانس استان آذربایجان شرقی نیز اظهار کرد: به دنبال اعلام خبر وقوع انفجار و آتش‌سوزی در کارگاه کپسول مایع سه دستگاه آمبولانس اورژانس به محل حادثه اعزام شدند. در همان بررسی‌های اولیه معلوم شد که سه نفر شامل دو کودک و یک زن جان خود را از دست داده‌اند و هفت نفر مصدوم شده‌اند که دو نفر از آنها مداوا و پنج نفر دیگر به بیمارستان منتقل و در آنجا بستری شدند.

بازداشت زن و مرد نقابدار تهران

سرهنگ جلیل موقوفه‌ای، رئیس پلیس پیشگیری تهران اظهار کرد: در پی افزایش سرقت در طلا فروشی‌های سطح حوزه کلانتری ۱۰۵ سنایی به روش بدل اندازی تیمی از مأموران عملیات کلانتری مسئولیت پرونده را بر عهده گرفتند.

وی افزود: در تحقیقات محلی از محل‌های طلافروشی‌ها مشخص شد زن و مردی حدوداً ۳۵ الی ۴۰ ساله که با استفاده از یک دستگاه موتورسیکلت در حالی که با استفاده از ماسک صورت خود را پوشانده بودن به طلافروشی‌ها مراجعه کرده و با فریب متصدیان سکه و طلاهای بدلی و تقلبی را به آنها فروخته‌اند.

رئیس پلیس پیشگیری تهران ادامه داد: در استعلام‌های پلیسی، هویت و محل سکونت متهمین شناسایی شد و پس از هماهنگی‌های قضائی هر دو متهم در مخفیگاهشان دستگیر و در بازرسی از این مکان ۱۲ سکه تقلبی با برند و بسته‌های مربوطه کشف شد و متهمان به همراه مکشوفه به کلانتری انتقال یافتند.

وی با بیان اینکه تا کنون پنج مالباخته شناسایی شده‌اند، خاطرنشان کرد: تحقیقات جهت کشف جرایم بیشتر و در دست اقدام پلیس می‌باشد و پرونده متهمین جهت سیر مراحل قانونی به مرجع قضائی معرفی شد

کد خبر 546806

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.