به گزارش ایمنا، طی سالهای ۸۴ تا به امروز، در عمل رخ نداده و برای هر کدام از طیفهای سیاسی دارای پیامدهایی بوده است.
در انتخابات ریاست جمهوری سال آینده نه تنها اصولگرایان، بلکه اصلاحطلبان برای رسیدن به توافق بر سر یک چهرهای نامآشنا و متعلق به جریان سیاسی مطبوع خودشان کار بسی دشوار را پیشرو خواهند داشت. مهمترین نکته برای درک چنین دشواری، به ساختار کلی جریانهای سیاسی ارتباط پیدا میکند.
هر کدام از طیفهای سیاسی حاصل جمع احزاب، شخصیتهای حقیقی و طیفهای مختلف درون یک جریان سیاسی هستند؛ احزابی که گاه شمار اعضای آن از تعداد انگشتان یک دست کمتر میباشد، اما همین جمع کوچک به دلیل نقشی که در میدان سیاست و هرم قدرت طی سالهای متمادی کسب کردهاند، میتواند به سوی یکی از طیفهای داخل جریان سیاسی مطلوب متمایل گردد و در عمل به صورت یک معضل و دشواری جدی برای سایر احزاب اقدام نماید.
در میان احزاب سیاسی گاه حضور یک فرد با نفوذ و صاحب قدرت میتواند در شکل گرفتن اتحادها و رسیدن به وحدت نهایی بازی دیگری را رقم بزند، این مهم نیز دور از ذهن نیست. چه بسیار افراد صاحب نامی که در عمل نه تنها ساختار شکل گرفته در داخل طیف سیاسی را قبول نکردند، بلکه با نواختن سازی دیگر اقداماتی را رقم زدند که دستاورد آن چیزی به غیر از تکه شدن سبد رأی و بروز اختلافهای جدید و عمیق را به همراه نداشته است.
به عنوان مثال حضور چهرههای وابسته به جریان اصلاحطلب در انتخابات سال ۸۴ و عدم پیروزی در آنها، درس بزرگی را به اصلاحطلبان داد؛ جریان سیاسی که با مصطفی معین، محسن مهرعلیزاده و هاشمی رفسنجانی در انتخابات حضور پیدا کرد و سرانجام آن شد که آگاهان میدانند، خلاصه آن همه اختلاف نظر به شکست شدن توان رایهای ریخته شده به صندوق و بروز مشاجرههای بیپایان در سپهر عمومی را رقم زد.
بیرون آمدن کلید واژههایی مانند رادیکالهای اصلاحطلب، مدعیان اصلاحطلبی، اعتدالیون، مدافعان عقلانیت سیاسی با مشی اعتدالی و… تنها بخشی از اختلافات درون گروهی بود که به یکباره و پس از شکست جریان اصلاحات در انتخابات به عرصه مطبوعات کشیده شد.
وضعیت جریان اصولگرا نیز در انتخابات سال ۸۴ قابل بیان است. در همان انتخابات اصولگرایان با علی لاریجانی، محمدباقر قالیباف و محمود احمدینژاد وارد میدان رقابت شدند و هیچکدام از چهرهها به نفع دیگری کنارهگیری نکرد. گزینه مطلوب اصولگرایان در آن انتخابات، نخست لاریجانی، دوم قالیباف و در نهایت و احتمالاً از روی ناچاری احمدینژاد بود، اما دقیقاً گزینهای رأی آورد که حتی در داخل طیف اصولگرایان نیز وی را به عنوان نیروی اصولگرا قبول نمیکردند، اما کسب سکان هدایت قوه مجریه توسط احمدینژاد و مخالفت کامل آنان با سیاستهای گذشته و اعلام شده از سوی آیت الله هاشمی رفسنجانی آنان را به نقطهای رساند که تمام قد در مرحله دوم از کاندیدایی حمایت کنند که سر نیامدن، نخواستن، رأی نیاوردن، اقبال نداشتن و بیتجربه بودن و بیان راهکارهای فضایی و غیرزمینی برای اداره کشور رقابت داشتند؛ گویی اصولگرایان برای نجات خود، احمدینژاد غیر اصولگرا را اصولگرا خواندند و برای مرتبهای دیگر قدرت خود را در ساختار دولت انسجام بخشیدند؛ انسجامی که در سال ۱۳۸۸ نیز تکرار شد، اما در نهایت امر و در ابتدای شکلگیری دولت دوم احمدینژاد اختلافهای اساسی و دنبالهدار آنان آغاز شد.
انتخابات سال ۱۴۰۰ نیز خالی از این جدلهای درون گروهی جریانهای سیاسی اصلاحطلب و اصولگرا نخواهد بود. در شرایطی که اکثر نیروهای اصولگرا با آغوش باز از آمدن ابراهیم رئیسی به دلیل دور شدن از اختلافات داخلی سخن میگویند، اصلاحطلبان نیز با دشوارههای دیگری برای انتخابات ریاست جمهوری دولت سیزدهم روبهرو هستند، مشکلاتی که احتمالاً زمینه واقعیتر نگریستن به شرایط پیشرو را به همراه خواهد داشت و شاید آنان به سوی حمایت از فردی متمایل شوند که سابقه اعتدالی و نه اصلاحطلبانه داشته باشد.
هوای سیاست در ایران به دلیل عدم حضور احزاب قوی در کنشگری سیاسی، نبود شخصیتهای سیاسی با برنامه مدون، نبود مشاوران تخصصی در حوزههای کاری مختلف و گرد هم نیامدن چهرههای بانفوذ و با برنامه و… به شدت و همیشه ابری است. در هوای ابری امکان بارش باران به همان اندازه محتمل است که آفتابی شدن هوا، از همینرو نمیتوان با اطمینان کامل از آمدن، نیامدن، اجماع و سایر کلیدواژهها استفاده کرد و انتظار داشت این همه اتفاق بیفتد.
یادداشت از: رضا صادقیان-دکترای علوم سیاسی
نظر شما