۱۰ آذر ۱۳۹۹ - ۰۹:۴۹
مارادونا، چگوارای فوتبال!

"من چگوارای فوتبال هستم" کامل‌ترین توصیف مارادونا از زندگی‌اش، احتمالا همین چهار کلمه است. مردی که فوتبال برایش چیزی فراتر از سرگرمی بود و آرمان‌هایش، ریتم حرکت او در زمین را کوک می‌کردند.

به گزارش خبرنگار ایمنا، گذران کودکی در حاشیه فقیرنشین بوینس آیرس، دیگو را از همان کودکی با مفهوم فقر و سختی آشنا کرده بود. روزهایی که شاید اگر در محله‌های ثروتمندان آرژانتینی طی شده بود، مارادونا هیچ گاه مارادونا نمی‌شد. البته که دیگو برخلاف خیلی‌ها، در اوج شهرت و ثروت هم محله قدیمی و درد و رنج‌ها را فراموش نکرد. کمی که بزرگ‌تر شد، تصمیم سختی گرفت؛ می‌خواست نماینده قشر ضعیف باشد و برایشان مبارزه کند.

از بوکا که مقصد محبوبی برای ایستادن مقابل ریورپلاته، تیم قشر مرفه آرژانتین بود تا ناپلی و تیم ملی، پرچم مبارزه هیچ گاه از دست نابغه نیفتاد. روزگاری که ادبیات پایداری آمریکای لاتین به اوج شکوفایی رسیده بود و مرزهای عدالت خواهی چگوارا روز به روز پهنه می‌گستراند، مارادونا مستطیل سبز جام جهانی و چشم‌های خیره میلیاردها بیننده را برای مبارزه برگزیده بود.

اگر چه فوتبال تنها هنر دیگو محسوب می‌شد، اما گل‌هایش در یک چهارم نهایی جام جهانی ۸۶ مقابل انگلیس، "صد سال تنهاییِ" مردم آمریکای جنوبی زیر دندان‌های تیز استعمارگر اروپایی را رساتر از گابریل گارسیا مارکز، نویسنده مشهور کلمبیایی و برنده نوبل ادبی چهار سال قبل فریاد کرده بود.

او لشکر یک نفره ای بود که می‌توانست زیر نور آفتاب سوزان مکزیکوسیتی به جای گرفتن اسلحه در دستش و تیراندازی، با رقص پاهایش از میانه زمین تا دروازه حریف بازیکنان دشمن را یکی یکی نقش بر زمین کند و با پوشیده ماندن گلزنی اش با دست مقابل چشمان داور تونسی، انتقام هزاران داغ دیده فاکلند را در یک آن از انگلیسی‌های مغرور بگیرد.

پوشیدن پیراهن ناپولی هم برخاسته از چیزی به جز نگاه عدالت‌خواهانه مارادونا نبود. پیش از آمدنش، ناپل شهری فقیرنشین و اهالی‌اش، مایه تمسخر سایر ایتالیایی‌ها بود. روزی که می‌خواست به ناپولی بیاید، رسانه‌های ایتالیا با لحنی تمسخرآمیز تیتر زده بودند "گران‌ترین فوتبالیست جهان در فقیرترین تیم ایتالیا"!

دیگو اما به این حرف‌ها کاری نداشت. به قول خودش، ناپل او را به یاد کودکی می‌انداخت. برایش مهم نبود تاکنون هیچ تیمی از جنوب بر بام فوتبال ایتالیا نایستاده است؛ او یک تنه فریاد "بِلاچاو" را بهتر از همه جنوب‌نشینان صرف کرد. به قهرمانی اسکودتو رسید و در میان بهت و حیرت شمال‌نشینان، جام یوفا را هم به ناپل آورد. پس نباید تعجب کرد اگر سوگش در کیلومترها آن طرف‌تر از خانه در ناپل، تا این حد شورانگیز بوده و سن پائول به نامش نامگذاری شود.

بله او مارادونا بود. تنها کسی که می‌توانست بزرگترین تقلب تاریخ ورزش را دست خدا بخواند. آخرین بازمانده از نسل فوتبالیست‌های معناگرا که پیش از رسیدن توپ به دروازه، قلب‌هایشان به تور می‌چسبید. دُر کمیاب این روزها که جست و جویش در فوتبالیست‌های امروزی بی فایده به نظر می‌رسد.

در واقع مارادونا بهترین نمونه برای اثبات جمله معروف سایمون کوپر نویسنده و روزنامه نگار انگلیسی است که "فوتبال همیشه فقط فوتبال نیست"! مردی که اگر دین نداشت، لااقل آزاده بود و با آرمان‌هایش در زمین قدم می‌زد و حتی تا همین اواخر نیز سکوت را برای دفاع از کشورهای مظلوم جایز نمی‌دانست.

حالا به راحتی می‌توان فهمید که این حجم از محبوبیت مارادونا از کجا نشأت می‌گیرد. آرژانتینی‌ها جمله معروفی دارند که آن زندگان داستان می‌نویسند و مردگان خود تبدیل به داستان می‌شوند؛ کسی چه می‌داند شاید روزی قصه مارادونا حماسه کتاب‌های تاریخ آرژانتین شود. به قول گواردیولا ما کاری نداریم که مارادونا با زندگی خودش چه کرد، به این کار داریم که او با زندگی ما چه کرد!

کد خبر 458486

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.