29 می 1453؛ فتح قسطنطنيه و پایان قرون وسطی

خبرگزاری ایمنا: در چنین روزی از سال 1453 ميلادی؛ قسطنطنيه و امپراتوری روم شرقی توسط ارتش عثمانی به رهبری سلطان محمد دوم ساقط شدند. عثمانیان در این روز و در پی محاصره‏ای طولانی، قسطنطنيه را كه مهم‏ترين شهر دنياي آن زمان بود تصرف کرده و به عمر امپراتوری روم شرقی كه قلمرو آن در آخرين مرحله‏ی عمر و پيش از اضمحلال محدود به چند سرزمين در بالكان و گوشه‏ی كوچكي از آناتولی شمال غربی بود، پايان دادند.

"سقوط قسطنطنيه و امپراتوري روم شرقي توسط ارتش عثماني به رهبري سلطان محمد دوم"، "زادروز اسوالد سپنگلر فيلسوف آلماني"، "اثبات بخشی از فرضيه‏ی نسبيت عام آلبرت اينشتين"، "سقوط نروژ در برابر نيروهاي آلماني در جنگ جهاني دوم"، "فتح قله‏ي اورست براي نخستين‏بار در تاريخ" و... از جمله‌ي مهم‌ترين رخدادهاي امروز (بیست و نهم مي) در تقویم تاریخ میلادي است.

● بیست و نهم می سال 1453 ميلادی:
ارتش عثماني به رهبري سلطان محمد دوم در چنين روزي از سال 1453 ميلادي، به شهر قسطنطنيه يورش برد که موجب سقوط اين شهر و هم‏چنين امپراتوري روم شرقي شد.
بيست و نهم مي 1453 ميلادي، سالگرد ورود جهان به دوران تاريخي عهد جديد است. تاريخ‏نگاران اين روز را پايان قرون وسطا قرار داده‏اند. در اين روز در سال 1453 محمد دوم معروف به "فاتح" شهر قسطنطنيه را تصرف كرد، آن را به اسلامبول (استانبول) تغيير نام داد و از آن پس امپراتوري عثماني به‏جاي روم شرقي نشست و 466 سال عمر کرد. با سقوط قسطنطنيه در مي 1453 همچنين دست غرب تا مدتي از سلطه‏ي مستقيم بر شرق كوتاه شد.
29 مي سال 1453 سپاهيان محمد دوم رهبر تركان عثماني در پي يك محاصره‏ي طولاني، قسطنطنيه را كه مهم‏ترين شهر دنياي آن زمان بود متصرف شدند و به عمر امپراتوري روم شرقي (بيزانتيوم) كه قلمرو آن در آخرين مرحله‏ي عمر و پيش از اضمحلال محدود به چند سرزمين در بالكان و گوشه‏ي كوچكي از آناتولي شمال غربي بود، پايان دادند.
پس از اين پيروزي، عثماني‏ها محمد دوم را فاتح لقب دادند و خودش هم چندين عنوان بر نامش اضافه كرد از جمله؛ خليفه‏ي مسلمين، قيصر روم، سلطان آناتولي و خان تركان عثماني.
چرا خان عثماني‏ها؟ زيرا كه طوايف ترك و مغول از عهد باستان پادشاه خود را خان و امپراتور را خاقان به‏معناي خان خان‏ها مي‏ناميدند و رئيس طايفه (شاخه‏اي از قبيله) را ايلخان مي‏گفتند و تا قرن گذشته طايفه‏ي قاجار داراي ايلخان بود كه در دوران طفوليت احمدشاه، نيابت سلطنت را بر عهده داشت، و چرا قيصر روم؟ زيرا كه در جريان جنگ قسطنطنيه، كنستانتين يازدهم آخرين سزار (قيصر) روم شرقي كشته شد و محمد فاتح كه جانشين اين امپراتوري شده بود خود را در عين حال قيصر روم ناميد و درصدد احياء روم غربي و متحد كردن دو قسمت روم باستان (روم شرقي و روم غربي) برآمد و با همين هدف در سال 1480 به ايتاليا لشكر فرستاد كه موفق به تصرف آن و تأسيس روم واحد نشد.
قسطنطنيه شهري كه به دست محمد دوم گشوده شد، به تصميم كنستانتين بزرگ امپراتور روم و با هدف نزديك شدن به پايتخت امپراتوري ايران در كنار خرابه‏هاي شهر يوناني‏نشين بيزانتيوم ساخته شده است. اين شهر در يازدهم ماه مي سال 330 ميلادي به‏عنوان پايتخت شرقي امپراتوري روم اعلام شده بود ولي كنستانتين مايل بود كه اسم شهر "رم نوين" باشد كه اطرافيانش آن را كنستانتينوپوليس (پوليس به معناي شهر) خواندند و به‏همين اسم كنستانتينوپل (قسطنطنيه) باقي ماند.
محمد فاتح كه در سي‏ام مارس 1432 به‏دنيا آمده بود و در سوم مه 1481 درگذشت، با همه‏ي تعصبي كه در اسلام داشت پس از تصرف قسطنطنيه به پيروان ساير اديان آزادي كامل داد و انجيل را به زبان تركي ترجمه كرد و حكومت شهرهاي متصرفه در بالكان و آناتولي غربي را به حكام محلي سابق (بزرگان اين شهرها) سپرد و به تأسيس مدرسه و دانشگاه و تأليف و ترجمه‏ي كتاب همت گماشت و تلاش بسيار كرد كه اديبان و دانشمندان فرار كرده از قسطنطنيه (در جريان محاصره) را به اين شهر باز گرداند.
محمد فاتح بر زبان فارسي مسلط بود و از همان زمان بسياري از واژه‏هاي فارسي وارد تركي عثماني شده است. محمد فاتح حكام محلي را لقب پادشاه داد كه بعداً اين واژه به پاشا تبديل شد. در زمان او بسياري از مكاتبات به زبان فارسي صورت مي‏گرفت. يكي ديگر از كارهاي مهم محمد فاتح نوشتن قانون و ضابطه بود كه اين قوانين را بعد از او سلطان سليمان تكميل كرد و براي مجازات قانون‏شکنان، دادگاه تأسيس کرد كه با اين عمل شهرت "قانوني" به دست آورد و سليمان قانوني خوانده شد.
مورخان در تقسيم‏بندي دوره‏هاي تاريخي، روز تصرف قسطنطنيه را آخرين روز قرون وسطا خوانده‏اند (كه از دو واژه‏ي يوناني مديوس و اوو گرفته شده است). اين دوره‏ي تاريخي ده قرن طول كشيده بود. با پايان يافتن قرون وسطا كه قرون ظلمت در اروپا هم خوانده شده است، قرون جديد آغاز شد كه عصر رنسانس (تجديد حيات علوم و ادبيات و فلسفه و هنر) و روشن‏گري است و انتشار كتاب‏هايي كه دانشمندان بيزانتيوم در جريان محاصره‏ي قسطنطنيه با خود به ايتاليا برده بودند، عامل عمده‏ي آغاز رنسانس شناخته شده است زيرا كه اروپائيان از طريق اين کتاب‏ها با علوم، فلسفه، هنر و ادبيات يونان قديم، ايران و عرب آشنا شدند و به تحول خود ادامه دادند.
هم‏چنين با پيدايش يك قدرت بزرگ در خاور نزديك و قطع ارتباط زميني اروپائيان با آسيا، تلاش براي اكتشاف راه‏هاي دريايي آغاز شد كه کلونياليسم پديد آمد و سرآغاز ناگواري براي ساير قاره‏ها بود كه اينک با ظهور چين و هند به‏صورت دو قدرت عظيم، عصر برتري غرب بر آسيا دارد به پايان خود نزديك مي‏شود. در قرن 15، اروپائيان كه راه زميني به شرق را بر خود بسته ديدند به يافتن راه‏هاي دريايي دست زدند و از اين طريق خود را به شرق رسانيدند، آن هم تا آخرين نقطه‏ي شرق.
در جريان همين تلاش، اواخر همان قرن، اروپائيان برحسب اتفاق به قاره‏ي آمريكا رسيدند. از اين تلاش اروپائيان، كليسا نيز حمايت مي‏كرد. براي مثال: فرمان ماه مه 1493 الكساندر ششم پاپ درباره‏ي مالكيت اراضي مكشوفه (به نوشته‏ي پاپ:مكشوفه؛ حال آن‏كه تمدن بوميان مكزيك دست كمي از ساير ملل جهان نداشت؛ مکزيکي‏ها فقط توپ و تفنگ نداشتند)، كه اواخر ماه مي آن سال به دست پادشاه وقت اسپانيا رسيد.
در اين فرمان كه چند ماه پس از رسيدن كريستف كلمب به قاره‏ي آمريكا امضاء شده بود، پاپ مالكيت هر زميني واقع در غرب جزاير آزور را (نيمه‏راه قاره‏هاي اروپا و آمريكا در اقيانوس اطلس) كه اسپانيائي‏ها به آنجا برسند، از آن دولت اسپانيا دانست. با اين فرمان، پاپ اراضي داراي مالك و متعلق به بوميان را كه هزاران سال در آنجا زندگي مي‏كردند به اسپانيايي‏ها بخشيد، دستوري كه در همان زمان هم برخي آن را مغاير آموزش‏هاي مسيح تفسير كرده بودند. طبق اين منشور، پاپ اراضي شرق آزور از جمله جزاير خليج فارس، اندونزي و... و هر نقطه در شرق را که پرتغالي‏ها ضمن اکتشافات دريايي به آنجا برسند به آنان بخشيد كه بيشتر مورخان آن را نقطه‏ي تاريكي در تاريخ بشر خوانده‏اند.

● بیست و نهم می سال 1919 ميلادی:
در چنين روزي از سال 1919 ميلادي؛ به‏دنبال اندازه‌گيري خمش نور ستارگان در اثر جاذبه‏ي خورشيد توسط منجمان، به‏هنگام مشاهده‏ي يک خورشيدگرفتگي کامل، بخشي از فرضيه‏ي نسبيت عام آلبرت اينشتين (درخصوص تأثير جاذبه بر انرژي) ثابت شد.
انيشتين در نوامبر سال 1915، يک‏سري سخنراني‌هايي در آکادمي علوم پروس ايراد کرد که در آن نظريه‏ي جديد گرانش، موسوم به نسبيت عام را مطرح کرد. او در آخرين سخنراني‏اي که ايراد کرد معادله‌اي را مطرح کرد که جانشين قانون جاذبه‏ي نيوتون شد، معادله‏ي ميدان انيشتين. اين نظريه قائل به اين است که نه تنها کساني که يا يک سرعت ثابت در حرکتند، بلکه تمامي ناظران يکسان و هم‏ارز هستند. در نسبيت عام، گرانش ديگر نيرو محسوب نمي‌شود (مانند قانون جاذبه‏ي نيوتون)، بلکه نتيجه‏ي خميدگي مکان-زمان است.
به‏خاطر جنگ، مقالاتي که انيشتين درمورد نسبيت عام چاپ کرده بود، در خارج از آلمان در دسترس نبود. خبر نظريه‏ي جديد انيشتين توسط فيزيک‏دان‏هاي هلندي هنريک آنتون لورنتز و پل اهرنفست و همکار آن‏ها ويليام دوسيتر که مدير رصدخانه‏ي ليدن بود، به ستاره‏شناسان انگليسي‏زبان در انگليس و آمريکا رسانده شد.
در انگليس، آرتور استنلي ادينگتون دبير انجمن نجوم سلطنتي از دوسيتر خواست تا يک‏سري مقالات به زبان انگليسي به نفع منجمان بنويسد. نظريه‏ي جديد، او را مجذوب خود ساخته بود و از اين‏رو يکي از مدافعان و مبلغان اصلي نسبيت شد. اغلب ستاره‏شناسان، هندسي‏سازي گرانش توسط انيشتين را نمي‌پسنديدند و معتقد بودند پيش‏بيني‌هاي او درمورد خميدگي نور و به قرمزي‏گرايي گرانشي درست از آب درنخواهد آمد.
در سال 1917، منجمان رصدخانه‏ي ويلسون در کاليفرنياي جنوبي نتايج تحليل طيف نور را که در ظاهر نشان مي‌داد که در پرتو خورشيد به قرمزي‏گرايي گرانشي وجود ندارد، منتشر کردند. در سال 1918، منجمان رصدخانه‏ي ليک در شمال کاليفرنيا تصاويري از خورشيدگرفتگي که در ايالات متحده قابل رؤيت بود گرفتند. پس از پايان جنگ، آن‏ها نتايج بررسي‌هاي خود را اعلام کردند و مدعي شدند که پيش‏بيني نسبيت عام انيشتين درخصوص خميدگي نور اشتباه بوده‌ است. با اين حال آن‏ها به‏خاطر خطاهاي احتمالي فراوان، هيچ‏گاه اقدام به چاپ نتايجي که به دست آورده بودند نکردند.
آرتور استنلي ادينگتون، طي سفرهايي که در ماه مي ‌سال 1919 در زماني که خورشيدگرفتگي در بريتانيا رخ داد، به سوبرال سيارا برزيل و جزيره‏ي پرينسيپ در ساحل غربي آفريقا داشت، اندازه‏گيري خميدگي گرانشي عدسي نور ستاره را به‏هنگام عبور از نزديکي خورشيد تحت نظارت داشت و درنهايت به اين نتيجه رسيد که محل قرار گرفتن ستاره از خورشيد دورتر است. اين حالت، عدسي‏گرايي گرانشي ناميده مي‌شود و وضعيت ستاره‌هاي مشاهده‏شده دو برابر حالتي بود که فيزيک نيوتني پيش‏بيني‏اش را مي‌کرد. معهذا، اين حالت با پيش‏بيني هم‏ارزي ميداني انيشتين - نسبيت عام - هم‏خوان بود.
ادينگتون اعلام کرد که نتايج به دست آمده پيش‏بيني انيشتين را تأييد مي‌کند و مجله‏ي تايمز در هفتم نوامبر آن سال با اتنخاب تيتر زير، تأييد شدن پيش‏بيني انيشتين را گزارش کرد: «انقلابي در علم، نظريه‌اي جديد درمورد جهان، ايده‌هاي نيوتن اعتبار خود را از دست مي‌دهد.»
ماکس بورن، برنده‏ي جايزه‏ي نوبل نسبيت عام را به‏عنوان "بزرگ‌ترين دستاورد و شاهکار تفکر بشري درمورد طبيعت" برشمرد و پل ديراک نيز که يکي از برندگان جايزه‏ي نوبل است، از آن به‏عنوان "بزرگ‏‌ترين اکتشاف علمي زمان" ياد کرد. اين اظهارنظرها و تبليغات متعاقب از آن، باعث شهرت و معروفيت انيشتين شد. او در سطح جهاني معروف شد که موفقيت استثنايي و خاصي براي يک دانشمند محسوب مي‌شود.
با اين حال هنوز هم بسياري از دانشمندان به دلايل مختلفي که شامل دلايل علمي (مخالفت با تفسير انيشتين از آزمايش‏‌هاي انجام‏شده، اعتقاد به اتر و يا ضرورت وجود ملاک مطلق) و دلايل رواني-اجتماعي (محافظه‏کاري، يهودستيزي) مي‌شد، نظريات انيشتين را نمي‌پذيرفتند. به‏نظر انيشتين، اغلب مخالفت‏هايي که با نظريه‏ي او مي‌شد، از جانب آزمايش-باوراني بود که درک ناچيزي از نظريه‏ي مطرح‏شده داشتند.
شهرتي که انيشتين بعد از چاپ مقاله‏ي 1919دست آورده بود، باعث شد بسياري از دانشمندان نسبت به او ابراز نفرت و انزجار کنند و نفرت و انزجار برخي از آن‏ها حتي تا دهه‏ي 30 نيز ادامه يافت. مباحث زيادي درمورد ابراز انزجار نسبت به شهرت و معروفيت انيشتين وجود دارد، به‏ويژه در ميان آن دسته از فيزيک‏‌دانان آلماني که بعد‌ها جنبش ضدانيشتيني "دويچه فيزيک" را در مقدمه‏ي Klaus Hentschel؛ يعني "فيزيک و سوسيالسم اجتماعي" به راه انداختند.
انيشتين در 30 مارس سال 1921، يعني همان سالي که برنده‏ي جايزه‏ي نوبل شد، براي ايراد سخنراني درمورد نظريه‏ي جديد نسبيت به نيويورک رفت. اگرچه امروزه انيشتين به‏خاطر فعاليت‏هايش درمورد نسبيت شهرت يافته، اما جايزه‏ي نوبل به‏خاطر کارهاي او درمورد اثر فوتوالکتريک به او اعطا شد چرا که درمورد نسبيت عام در آن زمان هنوز اختلاف‏نظر وجود داشت. هيأت نوبل با خود به اين نتيجه رسيند که اشاره به آن نظريه‏ي انيشتين در نوبل که اختلاف نظر و مخالفت درمورد آن کمتر است، بيش‏تر مورد قبول جامعه علمي واقع خواهد شد.

● برخي ديگر از مهم‌ترين رخدادهای بیست و نهم می در تقویم تاریخ میلادی:
1867: پادشاه اتريش، عنوان امپراتور اتريش-هنگري (مجارستان) را به‏دست آورد زيرا كه مجارستان به‏نوعي ضميمه‏ي اتريش شده بود.
1880: اسوالد سپنگلر فيلسوف آلماني - که زوال غرب را پيش‏بيني کرده و تحت اين عنوان کتابي نوشته است - به‏دنيا آمد.
1917: جان اف. کندي سي‌و‌ پنجمين رئيس‏جمهور آمريکا در بروکلين متولد شد.
1940: نروژ در برابر نيروهاي آلماني در جنگ جهاني دوم سقوط کرد.
1940: در جريان جنگ جهاني دوم، نيروهاي آلمان تصرف بلژيک را تکميل کردند و "ليل" را در فرانسه متصرف شدند.
1943: گوشت و پنير در آمريکا جيره‏بندي شد.
1953: قله‏ي اورست براي نخستين‏بار در تاريخ، توسط ادموند هيلاري نيوزلندي و تنزينگ نورگاي تبتي فتح شد.
1985: در جريان زد و خورد بر سر بازي فوتبال در استاديوم ورزشي هيزل در شهر بروكسل، 39 تن كشته و شمار زيادي مجروح شدند.
• روز استقلال در اکوادور.
• روز دموکراسي در نيجريه.

کد خبر 41030

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.