به گزارش خبرنگار ایمنا، توجه به مقوله فرهنگ شعار هر روز مسئولان کشور در رده های مختلف است، همه ادعای فرهنگی بودن و کار فرهنگی کردن دارند اما خروجی و آنچه در جامعه دیده میشود بیانگر خلاءهای بزرگ در حوزه فرهنگی ایران است، به گونهای که منتقدان حوزه فرهنگی محل مصرف اعتبارات فرهنگی را نابجا دانسته و اعتقاد بر لزوم تغییر نگرش در حوزه فرهنگ مردم ایران دارند. در این ارتباط و به منظور واکاوی بیشتر در این زمینه گفتوگویی با محمدرضا ملکیها، مدیر یک موسسه فرهنگی داشتهایم که در ادامه میخوانید:
بزرگترین مشکل فعالیتهای فرهنگی جامعه چیست؟
یکی از ضعفهای عمده در امور فرهنگی کم اثر بودن یا بیاثر بودن فعالیتهاست چرا که برخی از متصدیان و فعالان فرهنگی از دانش لازم برخوردار نیستند شاید هم محیط و شرایط جامعه با آنها همراهی نمیکند تا فعالیت فرهنگی آنها تاثیر خود را داشته باشد در نهایت در وضعیت کنونی جامعه امروز وجود تنوع فرهنگی مسئله ما نیست بلکه اثربخشی فعالیتهای فرهنگی مهمترین مسئله فعالان فرهنگی است، در مورد توانمندسازی هم زمانی که این موضوع را بررسی میکنیم به واژه حمایتگری میرسیم و ما اعتقاد داریم زمانی میتوانیم ادعا کنیم توانمندسازی انجام میدهیم که بتوانیم نقش حمایتگری خوبی از جامعه هدف خود داشته باشیم چرا که در صورت یک حمایت خوب، توانمندسازی انجام میشود و این حمایت را هم به این دلیل انجام میدهیم که از نظر ما برخی افراد به دلیل علاقه شخصی وارد مباحث فرهنگی شدهاند و جامعه هم از آنها در انجام این امور حمایتی نمیکند و اگر از علاقمندی این عده با توانمندسازی، دلگرمی و در اختیار گذاشتن ابزارهای علمی و تکنولوژیکی حمایت نشود بعد از مدتی فعالیت در عرصه فرهنگی را کنار میگذارند و ما نمیخواهیم این دلسردی در حوزه فرهنگی ایجاد شود و در شرایطی که اعتقاد داریم در یک جامعه دینی هستیم نمیتوانیم بپذیریم خروجی تربیت فرهنگی ما پایین باشد به همین دلیل با این حمایت تاثیر فعالیتهای فرهنگی و تعداد افراد تربیت شده در حوزه فرهنگی چند برابر میشود.
در مورد حمایت در سطح معنوی و انگیزشی از فعالان و مراکز فرهنگی توضیح دهید که این سطح از حمایت به چه صورت باید انجام شود؟
ببینید زمانی که یک فرد پول دارد برنامه و دانش هم دارد اما انگیزه ندارد در اینجا بحث حمایت انگیزشی و معنوی بسیار مهم میشود ما در بسیاری از مواقع شاهد بودیم عدهای امکانات خوبی دارند توانایی هم دارند اما انگیزه فعالیت ندارند یا قبلا فعالیت کردند اما به دلیل عدم تشویق و حمایت سرخورده شدند و فعالیت فرهنگی خود را ادامه نداند پس باید حمایت معنوی و انگیزشی در دستور کار نهادهای فرهنگی باشد و قطعا اگر متولیان فرهنگی جامعه این حمایت را داشتند اوضاع فعالیتهای فرهنگی امروز بهتر از این بود، جالب اینکه هر وقت حرف از حمایت معنوی و انگیزشی میشود تصور افراد بر این است که این بخش نیازمند سرمایه مالی نیست در حالی که بیشترین سرمایهگذاری باید در این بخش انجام شود چون اگر بتوانیم انگیزه را در فعالان فرهنگی تقویت کنیم مشکلات مباحث مالی و علمی خود را با داشتن انگیزه و علاقمندی به کار حل میکنند بدین معنا که انگیزه باعث حرکت فرد و جبران ناتوانیهای مالی و علمی او میشود اما آنچه در جامعه میبینیم این است که هیچ بودجهای برای حمایت معنوی از مراکز یا فعالیتهای فرهنگی نمیشود به همین دلیل علاقمندی در ادامه فعالیت فرهنگی کاهش یافته یا حتی حرکتها به کل کنار گذاشته میشود.
عدهای اعتقاد دارند انجام فعالیت فرهنگی در جامعه در بسیاری موارد تنها به گزارش یا بیلان کار محدود شده است نظر شما به عنوان یک فعال فرهنگی در این رابطه چیست؟
بله با این حرف شما کاملا موافقم، وقتی حمایتی از فعالیتهای فرهنگی نمیشود اتفاقی که میافتد این است که هر فردی که دارای سرمایه و پول است کاری انجام میدهد، بدون اینکه برای این فعالیت به برنامه، محتوا و نتیجه کمترین اهمیتی قائل باشد و فقط به انجام کار توجه میکند، پس کار فرهنگی در جامعه چنین وضعیتی تنها به گزارش و بیلان کار محدود میشود دلیل این امر هم این است کسانی در حال انجام کار فرهنگی هستند که فقط پول دارند نه دانش و برنامه و متاسفانه افرادی که دارای انگیزه هستند کار نمیکنند، آن کسی که انگیزه و دانش دارد هیچ وقت به سمت آماردهی و گزارش کار نمیرود و دلیلی برای بزرگ کردن خود ندارد همچنان که در حال حاضر هم بسیاری از فعالان فرهنگی در اصفهان هستند که در دل محلات فقیر یا حتی در روستاها فعالیت فرهنگی دارند و فعالیتهای خوبی هم انجام دادهاند اما کسی آنها را نمیشناسد و هیچ حمایتی هم از آنها نشده است و این افراد به دنبال گزارش کار دادن و مطرح کردن خود هم نیستند.
فضای فرهنگی کشور از نظر شما چکونه است؟ وضعیت اصفهان را در این فضا چطور میبینید؟
در حوزه فرهنگی آنچنان رشدی نداشتیم و حتی درجا زدهایم حتی در خوشبینانهترین حالت با وجود تمام فعالیتهای فرهنگی انجام شده، بودجهها و انرژیهای صرف شده در نقطه صفر ماندهایم نه پایین رفتهایم نه رشد کردهایم یعنی تمام بودجههایی که در طول سالیان هزینه کردیم چندان ما را به جایی نرسانده است، معنای این صحبت این است که اگر اصفهان را بخواهیم با شهرها و استانهای دیگر مقایسه کنیم قطعا نمره بهتری میگیرد اما باید بر اساس توقعات و شعارهایی که در طول سالها دادهایم مقایسه کنیم اینکه خودمان را با خودمان مقایسه کنیم نه درست است نه برای امروز است بلکه برای جایی است که بیادعا یک کاری شروع شده باشد اما وقتی صاحب ادعا هستیم نمیتوانیم خودمان را با خودمان مقایسه کینم پس اگر بخواهیم خودمان را با ادعاها و شعارهایمان مقایسه کنیم هیچ کاری نکردهایم چرا که در حوزه فرهنگی در کل کشور ادعای زیادی داریم، ادعا میکنیم ارزشهای فرهنگی بسیاری داریم و امالقری جهان اسلام هستیم، جامعه دینی هستیم، اما وقتی در سطح جامعه میآییم اثری از این ادعاهایمان نمیبینیم پس وقتی بخواهیم قضاوت کنیم به واقع در حد صفر هستیم پس باید دقت کنیم که در چه وضعیتی علاقمند به مقایسه هستیم، با ادعا یا بیادعا! چرا که مقایسه در این دو حالت بسیار متفاوت است اگر در حد ادعایمان مقایسه کنیم هیچ فعالیتی نکردیم اما اگر بدون ادعاهایمان مقایسه کنیم تا حدودی به فعالیت فرهنگی پرداختهایم و وضعیت فرهنگی اصفهان هم در کشور چندان بد نیست.
دلیل این عدم رشد و ماندن در یک نقطه ثابت از نظر شما چیست؟
دلیل این رشد نکردن این است که ظرفیتهای جامعه ما توانمندی لازم و آمادگی لازم در حوزه فرهنگی را ندارد، نه دولت و نه مردم هیچ کدام به این موضوع به شکل تخصصی نمیپردازند. در کشورهای پیشرفته فرهنگ در راس امور است، اما در کشورهای عقب مانده فرهنگ جایی برای مطرح شدن ندارد حتی فرهنگ خودش هم از خودش در چنین جوامعی دفاع نمیکند در حالی که اگر قرار باشد جامعهای رشد کند باید به فرهنگش بیشتر از حوزه اقتصاد و سیاست بپردازد، کشورها در حوزه اقتصاد هر قدر تلاش کند در همان حد تلاششان رشد میکنند اما خاصیت فعالیت در حوزه فرهنگ به نحوی است که توجه و فعالیت در فرهنگ به اقتصاد، سیاست و اجتماع ضریب میدهد و آنها را ارتقا میدهد یعنی اگر صد واحد کار اقتصادی کنید ۱۰۰ واحد در همان یک حوزه رشد کردید اما اثر کار فرهنگی با این مدل متفاوت است چون توجه به فرهنگ به همه حوزهها رشد میدهد، امروز بیشترین مشکلی که در جامعه میبینیم مشکل اقتصادی است اما اولویت جامعه ما اقتصاد نیست بلکه اگر میخواهیم رشد کنیم باید مبنا و اولویت فرهنگ باشد چرا که فرهنگ کمک دهنده و رشد دهنده است.
در مورد مصادیق این موضوع که توجه به فرهنگ مهمتر از اقتصاد است توضیح دهید؟
مصادیقی چون مصرف گرایی ضعف فرهنگی است، اما ما تلاش میکنیم این موضوع را نه با ابزار فرهنگی بلکه با ابزارهای اقتصادی به مردم بیاموزیم زمانی که مصرف درست شود قطعا بر اقتصاد تاثیرگذار است، برای مثال در سالهای اخیر قیمت پلاستیک افزایش یافت و مصرف پلاستیک و ظروف یکبار مصرف برای زمان محدودی پایین آمد، اما این به دلیل خطرناک بودن پلاستیک برای محیط زیست نبود بلکه تنها به دلیل افزایش هزینه بود و بعد از مدتی که قیمت بالای آن برای مردم عادی شد دوباره به مصرف ظروف یکبار مصرف ادامه دادند و این بدترین نوع ایجاد تغییر در سبک زندگی است چرا که نگاه فرهنگی به موضوع نداریم و فقط نگاه اقتصادی داریم تا وقتی که نگاه فرهنگی به موضوعات نداشته باشیم مشکلات سر جای خود خواهد بود زمانی که نگاه فرهنگی به موضوعات داشته باشید اگر افراد هزینه مصرف هم داشته باشند این کار را نمیکنند و این همان تغییر فرهنگی است و این مثال را میتوانیم در همه موضوعات زندگی و آسیبهای اجتماعی مطرح کنیم اگر فرهنگ جامعه ما بالا برود ازدواج، طلاق، تربیت، روابط انسانی و همه موضوعات و مسائل زندگی ما حل میشود. در اینجا باید به یک موضوع هم اشاره کنم فرهنگ و تمدن دو موضوع متفاوت و جداگانه است که گاهی با هم اشتباه گرفته میشود، داشتن ساختمانها، نمادها و میراث کهن به معنای داشتن فرهنگ یا نگاه فرهنگی نیست هرچند از همین میراث کهن هم نتوانستهایم استفاده کافی ببریم.
نظر شما