کدام شهدای مدافع حرم برات شهادت را از امام رضا (ع) گرفتند؟

خوب می‌دانستند که باید سراغ چه کسی بروند، بزرگترین خواسته خود را از چه کسی بخواهند، می‌دانستند همه خوبی و بدی‌شان را هم که جمع و تفریق کنند باز خیلی جای کار دارند، باید چقدر بدوند تا خواسته‌شان به حکم انصاف محقق شود، اما این را هم می‌دانستند که از خاندان کرم هیچ چیز بعید نیست.

به گزارش ایمنا،‌ ارتباطشان با امام مهربانی‌ها جور دیگری بود، خواسته‌هایشان هم متفاوت از بقیه، همه برای ماندن دعا و طلب حاجت می‌کردند و آنها برای رفتن با خدا و امامشان عهد و پیمان می‌بستند تا اگر راهی به سوی شهادت باز شد، آنها نیز مسافران این مسیر باشند. خیلی از همین شهدای مدافع حرم، مثل شهدای دیگر تاریخ، به امام رئوف متوسل شدند تا گره‌گشای خواسته دلشان شود، قصد زیارت مشهد کردند و با امام قول و قرار گذاشتند تا حاجت‌شان را گرفتند. عده‌ای چله گرفتند، عده‌ای خودشان را از شهرهای دور و نزدیک به حرم آقا علی بن موسی الرضا رساندند، بعضی‌ها هم در خلوت خود با امامشان عهد و پیمان بستند، به هر طریق که بود شهادت را از امام هشتم خواستند و به آن رسیدند.

به مناسبت ایام ولادت امام رضا (ع) در این گزارش سعی داریم به نام و ماجرای برخی از شهدا که با توسل به ائمه اطهار برات شهادت خود را گرفتند اشاره کنیم.

شهید مدافع حرم «مهدی موحدنیا» پای ثابت سفرهای پیاده کاروان «در مسیر بندگی» بود و هر سال به عشق امام رضا (ع) پیاده برای پابوسی آقا مشرف می‌شد. به گفته همسفران آخرین سفرش، تنها خواسته مهدی شهادت بود. رسم است که زائران با رسیدن به تپه سلام حاجت خود را از امام رضا (ع) طلب می‌کنند و مهدی در این لحظه تنها شهادت را از آقا خواست.

شهید مدافع حرم عبدالله قربانی در مشهد به همسرش گفته بود دوست ندارد به مرگ طبیعی از دنیا برود و امام رضا (ع) را قسم داده بود به مرگ طبیعی از دنیا نرود و شهادتش را همانجا از امام رضا (ع) خواسته بود.

همسر شهید حسین محرابی تعریف می‌کند: کارهای اعزامش جور نمی‌شد، احساس من این بود که همه یک جوری دست به سرش می‌کنند از این موضوع خیلی ناراحت بود، یکبار گفت: دیگر به هیچ کس برای رفتن به سوریه رو نمی‌زنم. آن روز وقتی به حرم حضرت رضا (ع) وارد شدیم حال عجیبی داشت. چشم‌هایش برق خاصی داشت. وارد صحن که شدیم رو به حرم سلام داد، تا پنجره فولاد گریه کنان با حالت تند راه می‌رفت، خودش را چسباند به پنجره فولاد، از قسمت خانم‌ها می‌دیدمش که زار می‌زد و می‌گفت: ببین آقا دیگه سرگردون شدم، برای دفاع از حرم آواره شهرها شدم، رسوا شدم، تو مزار شهدا انگشت‌نما شدم. طاقت نیاوردم رفتم داخل حرم، دلم خیلی برایش سوخت، یک زیارتنامه از طرف خودم خواندم. آمدم داخل صحن دیدم کمی آرام شده است. نشسته بود رو به روی پنجره فولاد، نزدیکش شدم بهم لبخند زد، تعجب کردم، گفت: حاجتم را گرفتم تا ماه دیگر اعزام می‌شوم، شک نکن. محکم شده بود. گفت: امام رضا (ع) پارتی‌ام شد. درست ماه بعد اعزام شد همانطور که امام رضا (ع) بهش گفته بود.

خواهر شهید مهدی لطفی تعریف کرده است: مهدی از من کوچک‌تر بود. عاشق شهادت بود. هر وقت به سوریه می‌رفت، می‌گفت دعا کنید شهید بشوم. به او می‌گفتم مهدی اینقدر دعا نکن زود شهید شوی، بگذار کمی سنت بالاتر برود تا ما اعضای خانواده تو را خوب دیده باشیم و بعد شهید بشوی. آخر سر هم براتش را از امام رضا (ع) گرفت. مشهد به زیارت امام رضا (ع) رفت و دیگر نیامد تا ما او را ببینیم. به سوریه رفت و خبر شهادتش آمد.

پدر شهید مهدی صابری از شهدای لشکر فاطمیون درباره توسل شهید به امام رضا (ع) گفته است: بعد از بار اولی که به سوریه رفت و برگشت 2 روز بیشتر در قم نماند و به مادرش گفت باید به مشهد برویم. بعد از زیارت در صحن طلا خنده‌ای می‌کند و به مادرش گفته بود من امضای شهادتم را از امام رضا علیه السلام گرفتم. به من گفت بابا من دفعه اول برای دلم رفتم اما حالا فکر می‌کنم وظیفه باشد چون نیروهای فاطمیون از همه لحاظ در آنجا نقش دارند.

همسر شهید حمیدرضا اسداللهی تعریف می‌کرد: بسیاری از مواقع وقتی به مشکلی برمی‌خوردیم یا آقا حمیدرضا خسته می‌شد یا در کارش گیر می‌کرد سریع به مشهد می‌رفتیم اصلا هم دربند جا و وسیله نبودیم. یک بار با ماشین، یا بار با قطار و اگر شرایط مناسب بود با هواپیما می‌رفتیم و شده بود حتی پول نداشتیم قرض می‌کرد و می‌رفتیم اگر هم امکان همراهی من نبود خودش تنها می‌رفت. می‌رفت یک انرژی و مددی از امام رضا (ع) می‌گرفت و بر می‌گشت. برای همین سفرهای مشهدمان خیلی زیاد بود و امام رضا (ع) به ما محبت می‌کرد.

کد خبر 382515

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.