مروری بر زندگی سردار جاوید الاثر حاج رضا حبیب الهی

سردار حاج رضا حبیب الهی در ۱۸ بهمن ماه سال ۱۳۶۱ جام شهادت را نوشید و به خواسته اش که فناءفی لله بود رسید.

به گزارش خبرنگارایمنا، شهید والا مقام " رضا حبیب الهی" فرزند حجت الاسلام حاج شیخ علی حبیب الهی در فروردین سال ۱۳۳۸ در اصفهان در خانواده ای که پدرش امام جماعت مسجد شیخ لطف الله و مسجد آقاعلی بابا بود چشم به جهان گشود.

از کودکی تحت تعلیم و تربیت پدر قرار گرفت. دوران دبستان و دبیرستان را در مدرسه های حاتم بیک، احمدیه و ادب گذراند. از همان دوران در فعالیت های مذهبی شرکت داشت. سال آخر دبیرستان برای اجتناب از خدمت در ارتش شاهنشاهی در امتحان دیپلم شرکت نکرد.

تصمیم داشت برای ادامه تحصیل به خارج از کشور برود ولی پدرش مخالف بود. پس رضا در ایران ماند و مشغول فعالیت های سیاسی شد.در آن زمان تظاهرات مردم علیه رژیم پهلوی را برنامه ریزی می کرد. حاج رضا یکی از برنامه ریزان اصلی تظاهرات و تحصن در منزل آیت الله خادمی بود. پس از مدتی توسط ساواک شناسایی شد. یک شب مأموران در خیابان مسجد سید هنگام بازگشت به منزل به قصد جانش به او شلیک کردند ولی موفق نشدند.

وی پس از انقلاب ضمن فعالیت در نهادهای مختلف انقلابی مشغول تحصیل علوم دینی گردید و در سال ۱۳۵۹ همکاری خود را با بسیج فعال تر کرد و به عنوان مربی آموزش به تدریس و آموزش مشغول شد و با آغاز جنگ تحمیلی به صف رزمندگان اسلام پیوست در تاریخ ۱۲خرداد ماه ۱۳۶۰ در اثر حادثه ای دست راست خود را فدا کرد و اولین فرمانده  جانباز جبهه های جنوب شد.

ایشان تا سال ۱۳۶۱ در مسئولیت های مختلف از جمله: فرماندهی سپاه دوم صاحب الزمان (عج)، فرمانده سپاه سوم و فرمانده سپاه ناحیه اصفهان مشغول به انجام وظیفه بود.

برادر «سید رضا منتظرین» که در آن زمان، از نیروهای واحد اطلاعات عملیات سپاه سوم فتح بود و در آخرین لحظه ها، در خط مقدم نبرد، کنار سردار حبیب اللهی بوده است، چنین می گوید: «ما صبح روز عملیات، همراه یک گروهان نیروی تحت امر سپاه سوم و نیروهایی از واحد طرح و عملیات و اطلاعات – عملیات سپاه سوم به منطقه جلو رفتیم. به اتفاق حاج رضا در کانال اول،  نزدیکترین نقطه به دشمن، مستقر بودیم و تعدادی از نیروهای تخریب، در محل دیگری بودند. وضعیت کانالی که داخل آن بودیم، نامناسب و دشوار بود؛ یعنی پر از سیم های خاردار و احتمالاً در بعضی نقاط، مین گذاری شده و برای ما مشکوک بود. دشمن نیز با نیروهای زرهی انبوه خود در حال پاتک و جلو آمدن بودند. آن وضعیت که اضطراب ما را فراگرفته بود و کانال و اوضاع آن را می دیدیم، حاج رضا آرامش خاصی داشت، دستور داد داخل کانال پخش شویم و موضع بگیریم. پس از آن، مرا صدا زد و گفت: «منتظر! بلند شو برو نیروهای تخریب را بیاور.» (محل استقرار نیروهای تخریب را من می دانستم) حاج رضا قصد داشت معبر جلو را باز کند و نیروها را از داخل کانال به سمت کانال دوم جلویی ، به سمت دشمن عبور دهد و با نیروهای موجود، حرکت دشمن را سد کند.

در حقیقت، می خواست معبر(محور را برای عبور نیروها و ادامه عملیات) حفظ نماید. در همین حال، من سرم را از کانال بیرون کردم، دیدم تانک های عراقی حدود دویست متری ما، در حال پیشروی هستند. در پاسخ حاج رضا گفتم: «می ترسم!» حاجی گفت: « سریع برو معطل نکن، برو!» برادر «خلیل قسمت کننده» از نیروهای کاشان، که بعدها به فیض شهادت رسید، آنجا بود، گفت: « من می روم موتور را روشن می کنم، به محض شنیدن صدای روشن شدن موتور ، سریع بیا عقب تا برویم» به همین طریق عمل کردیم و با سرعت به سوی خاکریز خودمان که پانصد متر عقب تر بود، حرکت کردیم. نمی دانم این فاصله را چگونه طی کردیم. شاید پرواز می کردیم و تیرها از کنار ما رد می شد. تا اینکه پشت خاکریز رسیدیم. به یاد دارم که هنگام حرکت، حاجی به ما گفت: «بروید خدا حفظتان کند!» پس از رسیدن به پشت خاکریز، نفسی کشیدیم. دوباره به پشت سرم و منطقه نگاه کردم. دیدم تانک های عراقی به پنجاه متری کانال رسیده اند.

موضوع را با بچه ها درمیان گذاشتیم. آنان گفتند: «امکان بازگشت نیست و نمی توانید برگردید. وضعیت را که می بینید، دیگر دیر شده است!» دقایقی بعد بود که تانک های عراقی به کانال رسیده بودند.

این آخرین لحظه ها ودقایقی که از زبان یکی از رزمندگان اسلام، که ناظر وضعیت منطقه و در کنار حاج رضا بوده ، شنیدیم. لحظه ها و ثانیه هایی که زمین منطقۀ والفجر مقدماتی، حاج رضا را از ما گرفت ودیگر بازنگرداند.

پس از آن، با پیگیری هایی که توسط سردار شهید خرازی و سایر مسئولان شد، گروههای شناسایی، همان شب و شب های بعد در منطقۀ کانال و اطراف آن به جست و جو پرداختند و هرچه تلاش کردند تا نشانی یا خبری از او بیابند، سودی نبخشید.

و به این ترتیب، آخرین امیدها برای یافتن آن سردار رشیدی که ماه ها شور و حماسه را خلق کرده بود، راه به جایی نبرد و در عین ناباوری ، در راه حفظ مواضع نیروهای اسلام، با تعصب و غیرت خاص خود، جان بر سر اهداف مقدس گذاشت و جاوید الاثر شد.

این حادثه ، در یکی از سخت ترین شرایط جنگ و دفاع مقدس ، اتفاق افتاد و حاج رضا را از رزمندگان اسلام و مسئولان نظام اسلامی گرفت و به جرأت می توان گفت، اگر این حوادث ، یعنی شهادت آن سرداران عزیز در قبل از عملیات و شهادت حاج رضا ، بعد از آغاز عملیات که نقش بسیار مهم و اساسی در هدایت عملیات و تصمیم گیری در شرایط بحرانی داشتند، نبود، سرنوشت این عملیات ، علی رغم مشکلات بسیار زیادش ، به گونه ای دیگر رقم می خورد؛ اما تقدیر چنین بود و ما نیز راضی به مقدرات الهی. آری! حاج رضا، این سردار رشید اسلام، با همه خصایص جامع خود، در این حرکت نیز همچون همیشه قاطعانه عمل کرد و یک باره تمامی خود را تقدیم دوست نمود و سوار بر مرکب عشق، با پیکری مجروح، به دیدار معشوق شتافت.

کد خبر 375615

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.