۱ اردیبهشت ۱۳۹۸ - ۱۴:۰۵
هنر، زادگاه اگزیستانسیالیسم است

مترجم کتاب «وقتی نیچه گریست» گفت: جنبش اگزیستانسیالیسم، جنبشی است که تنها محدود به فلسفه نمی­شود و ابتدا در هنر، ادبیات و سپس در فلسفه پدیدار شد و به تحلیل وضعیت بشر پرداخت.

به گزارش خبرنگار ایمنا، سپیده حبیب، در همایش آشنایی با مفهوم روان درمانی اگزیستانسیال که در دانشگاه اصفهان برگزار شد اظهار کرد: اغلب روان درمانی اگزیستانسیال را با نام آروین د.یالوم می­شناسند، در حالی که برای بررسی پیداش آن باید به نیمه قرن بیستم برگردیم. یعنی زمانی که روان درمانگرها سئوالی ترسناک از خود پرسیدند«آیا بیمار شیوه و قالب خود را نشان می­دهد یا ما او را مجبور می­کنیم در شیوه و قالب ما تعریف شود؟»

وی ادامه داد: برای پاسخ به این سؤال بنیادین باید به فلسفه رجوع می­کردند. در ترجمه برای این کلمه واژگان مناسبی نداریم اما به معنی هستی گرا و وجودی ترجمه شده است. ریشه کلمه از معنی آن مهم‌تر است که ریشه کلمه  existence یا هستی، در برابر کلمه  essenc یا جوهر قرار دارد. در تفکر غربی دوره رنسانس بیشتر به جوهر چیزها پرداخته می­شد.

حبیب در خصوص اشکال مختلف جنبش اگزیستانسیالیسم در هنر، ادبیات و فلسفه توضیح داد: در هنر این جنبش توسط پاول سزان، پیکاسو و ونسان ونگوگ شکل گرفت و در ادبیات توسط کافکا و آلبرکامو هدایت شد. در اینجا باید به تعریفی از پل تیلیش اشاره کرد و آن تفاوت بین هنر و ادبیات است. به عقیده او هنر بیشتر نمادین و ناآگاهانه است اما ادبیات نسبت به هنر از آگاهی بیشتر نویسنده برخوردار است.

او افزود: در فلسفه نیز دو رویکرد وجود داشت. یکی رویکرد عقل گرایان که انسان را سوژه می­پنداشتند؛ به معنای موجودی که فکر می­کند، عمل می­کند و تغییر می­دهد؛ و رویکرد آرمان­گرایان که انسان را ابژه می­پنداشتند؛ به این معنا که انسان از خود فکری ندارد و ابزاری در دست سرمایه داری است. در مقابل تفکر اگزیستانسیالیسمی، انسان را تلفیقی از سوژه و ابژه تعریف می­کند و تجربه انسان را مهم می­داند.

این روانپزشک در خصوص سه روش هایدگر برای شناخت فرد اظهار کرد: هایدگر در کتاب هستی و زمان خود می­گوید که برای شناخت دنیای آدم‌ها باید آن‌ها را در دنیای خودشان بررسی کنیم و ببینیم. در همین راستا سه روش ارتباط بشر با محیط و دنیای ابژه‌ها(world around)، رابطه با آدم‌های دیگر توسط فرد(with world) و ارتباط فرد با خودش (own world) توسط هایدگر معرفی شد.

مترجم کتاب روان درمانی اگزیستانسیال در ادامه با بررسی نیمه دوم سده ۱۹ که به دوران ویکتوریایی شهرت دارد، گفت: در آن دوران همه چیز بسیار متظاهرانه شده بود. به شکلی که در ظاهر همه چیز خوب بود اما این به بهای واپس زنی وسیع در مسائلی هم چون غریزه جنسی و موارد دیگر بود. در آن زمان نگاه فروید چه در خصوص مسائل دوران کودکی و چه در خصوص مسائل جنسی، نگاهی تازه بود. در این زمان در دوره ویکتوریایی بحران فرهنگی رخ داد و زمانی بحران رخ می­دهد که ارزش‌های اجتماع ناگهان دچار دگرگونی شود. در این زمان واکنش افراد را می­شود در دو گروه طبقه بندی کرد. نخست گروهی هستند که فکر کردن را کنار می­گذارند و این را ناشی از بی اعتمادی نسبت به ارزش جدید می­دانند. گروه دوم گروهی هستند که همه چیز را کنار می­گذارند و سعی می­کنند به یقین تازه­ای برسد و در این راه سعی می­کنند خود را بشناسند. حتی اگر خودی که می­شناسند، این حقیقت برهنه، نازیبا باشد.

حبیب ضمن اشاره به نقش بحران در درمان ادامه داد: افراد کی برای درمان مراجع می­کنند؟ زمانی که در موضوعی به بحران رسیده باشند. روان­درمانگر در این زمان می­تواند دو رویکرد در پیش بگیرد. نخست بررسی و درمان جنبه بیرونی و ظاهری مسئله است و دیگری رفتن به عمق مشکلات و مسائل بیمار است. در اینجا متوجه نقاط اشتراک فلسفه اگزیستانسیالیستی و روان­درمانی اگزیستانسیالیتی می­شویم. هرچند که باید دانست این دو از مفاهیم و اصطلاحات یکسانی بهره می­برند، اما با هم متفاوت­اند.

ایراد اساسی روان­درمانی اگزیستاسیالیسم

حبیب در خصوص انتقادی که به این روش از درمان وجود دارد، گفت: در زمان پیداش و تکامل این شیوه از روان درمانی، انتقاد وارده به آن این بود که روان­درمانی اگزیستانسیال، روان درمانی نیست و در واقع پیشرفت فلسفه در روان­درمانی است. این در حالی بود که تازه جنگ‌های تمام عیار باعث شده بود روانشناسی از دام متافیزیک بیرون بیاید و علمی شود. در اینجا باید به نقش فروید در تبدیل روانشناسی به علم اشاره کرد. درغیر این صورت این خطر وجود داشت که روانشناسی در دام فلسفه گرفتار شود.

این روانپزشک با اشاره به ارتباط بین فلسفه و روان درمانی اگزیستانسیال ادامه داد: در واقع رابطه بین این دو مانند رابطه بین تحقیق بیوشیمایی برای یک دارو و دارو درمانی بالینی است. زمانی که من دارویی را برای بیمار تجویز می­کنم، به تحقیقات بیوشیمایی آن توجهی نمی­کنم، اما اگر احساس کردم در خصوص آن دارو و نحوه سنتز آن به مسئله­ای برخورد کردم، به تحقیقات بیوشیمیایی مراجعه می­کنم.

آَشکار سازی، کلید روان­درمانی اگزیستانسیال

حبیب تاکید کرد: در روان­درمانی اگزیستانسیال کافی است به بیماران چیزهایی را یادآوری کنیم که واپس زده­اند و بیشتر کار در این بخش آشکار سازی است. چرا که زمانی که بیمار با حقیقت مواجه شود، اصیل‌تر می­تواند زندگی کند و بر مشکلاتش فائق آید. اینجاست که می­گوییم روان درمانی اگزیستانسیال یک شیوه پویا یا داینامیک است، به این معنی که قائل به یک تعارض است. در رویکرد فرویدی این تعارض بین کام برابری فوری و انتظارهای محیط درونی شده است. اما در اینجا تعارض بین دلواپسی‌های غایی و آن چیزی است که وابسته آگاهی دچار اضطراب می­شود.

وی ادامه داد: این مسائل به همه افراد مربوط می­شود در واقع اساسی‌ترین حقایقی که باعث ایجاد اضطراب می­شود در روان­درمانی اگزیستانسیال عبارت است از مرگ، آزادی(مسئولیت)، تنهایی و بحران معنا یا پوچی. زمانی که با این حقایق مواجه می­شویم، در موقعیتی قرار می­گیریم که به آن موقعیت مرزی(boundary) می­گوییم و در زندگی همه ما چنین موقعیت‌هایی وجود دارد. در این موقعیت فرد احساس می­کند که به دره­ای عمیق رسیده است که ناشی از دلواپسی‌های غایی است.

عمق، یک واژه در دو معنا

این روانپزشک ضمن اشاره به دو زنجیره متفاوت ایجاد سازوکار دفاعی گفت: در روان­درمانی پس از سائق که عامل ایجاد اضطراب است، ساز و کار دفاعی فرد را شاهد هستیم. در حالی که در زنجیره سازوکار دفاعی روان­درمانی اگزیستانسیال نخست آگاهی و ترس ظاهر می­شود که خود باعث ایجاد دلواپسی غایی می­گردد، سپس این دلواپسی اضطراب را ایجاد می­کند که در نهایت این اضطراب سازوکار دفاعی را در پی خود دارد.

وی افزود: از دیگر تفاوت‌های بین دو شیوه درمان این است که در روانکاوی، عمیق به معنای نخستین است. یعنی زمانی که به عمق روان یک فرد وارد می­شویم، نخستین تجربه او از چیزی را بررسی می­کنیم؛ در حالی که در روان­درمانی اگزیستانسیال عمیق به معنای مهم‌ترین است و نه اولین. البته ما هم چنان به گذشته افراد بر­می­گردیم، تا بتوانیم تأثیر آن را بر زمان حال بررسی کنیم. چرا که اولویت نسخت برای ما زمان حال است و تاثیری که بر آینده فرد می­گذارد.

مرگ، واضح‌ترین دلواپسی غایی است

حبیب ضمن اشاره به نخستین حقیقت عامل اضطراب غایی گفت: همه می­دانیم که هستیم ولی نمی­دانیم تا چه زمانی. واضح‌ترین و قابل درک ترین دلواپسی غایی مرگ است. در این خصوص فرض‌هایی وجود دارد؛ زندگی و مرگ از هم جدا نیست، در واقع هر لحظه، متولد شده و از بین می­رود. این هراسی است که ما همواره با آن درگیر هستیم و در عین حال باید بتوانیم با آن زندگی کنیم و برنامه بریزیم.

وی اظهار کرد: در بررسی‌های پژوهشی مشخص شده است درصد قابل توجهی از کسانی که با مرگ مواجه می­شوند (برای مثال خودکشی می­کنند یا دچار بیماری لاعلاج هستند) و از آن نجات پیدا می­کنند، با رشد روانی مواجه می­شوند. حتی شاید فرض بسیاری بر این باشد که مرگ مسئله بزرگ سالی است، اما تجربه‌های برگرفته از صحبت، قصه‌ها و نقاشی‌های کوکان نشان داده بسیاری از کودکان هم دغدغه مرگ را دارند. اما واکنش اغلب والدین در پاسخ به سئوالات کودکان در خصوص مرگ، مشابه واکنش آنها نسبت به سئوالات کودکان در مورد سکس است. یعنی سعی می­کنند وجود آن را انکار کنند یا قصه‌های بی معنا بسازند.

مترجم کتاب هنردرمان در خصوص دفاع‌های روانی در مورد دلواپسی غایی مرگ گفت: انکار مرگ یکی از رایج‌ترین روش‌های دفاع در برابر آن است. گویی که گاهی اگر مرگ را انکار نکنیم، نمی­توانیم زندگی کنیم. به عبارتی باور بر این است که همه اضطراب‌ها ناشی از مرگ دارد و مرگ، منشأ اصلی ناهنجاری‌های روانی است. هگل در این رابطه می­گوید تاریخ، شرح رفتار انسان با مرگ است. حتی کابوس‌های شبانه، به نوعی خطر جانی برای ما یا خانواده و عزیزان ما دارد. از این حیث می­توان کابوس‌ها را شکل آشکار و برهنه اضطراب مرگ قلمداد کرد.

شیوه‌های مواجه سازی با مرگ

حبیب در مورد شیوه‌های مواجهه سازی با مرگ گفت: تولید مثل، شیوه یزدان شناسانه، شیوه خلاق و نگاه به طبیعت جاودان، چهار روشی است که انسان‌ها برای کاهش این اضطراب از آن استفاده می­کنند. در شیوه تولید مثل، سعی می­شود ژن‌ها را تولید و تکثیر کرد تا شاید از این طریق بتوانیم بر نیستی خود در دنیا فائق آییم و ژن‌هایمان را نماینده خود بدانیم. در شیوه یزدان­شناسانه، باور بر این است که ما با مرگ تمام نمی­شویم و زندگی را در جهان دیگری ادامه می­دهیم. شیوه خلاق هر نوع آفرینش از آثار ادبی و باستانی و هنری است. به این مفهوم که چیزی بسازیم که پس از مرگ ما، باقی بماند و از این طریق مرگ خود را کم رنگ کنیم.  حتی شاید در درمان، ما می­خواهیم بر افراد بیشتری اثر بگذاریم و بتوانیم مؤثرتر واقع شویم. در آخرین شیوه باور بر این است که ما پس از مرگ وارد چرخه طبیعت می­شویم و از بین نمی­رویم.

وی در خصوص دفاع‌های دوران کودکی ما پیرامون مرگ اظهار کرد: دو دفاع استثنا و نجات دهنده، جزو دفاع‌هایی هستند که در دوران کودکی ما رشد پیدا می­کنند. دوران کودکی را می­توانیم دوران پادشاهی خود مداری بنامیم، به این معنی که چیزی نشدنی نیست. همه افراد اطراف ما هستند و هرچه بخواهیم فوراً آماده و مهیا می­شود و اگر مشکلی هم داشته باشیم، دیگران برایمان آن را مرتفع می­کنند. در دفاع نجات دهنده، فرد همواره به این موضوع باور دارد که بالاخره کسی من را نجات خواهد داد و من تنها نمی­مانم. در باور استنثا، زمانی که در دوران بزرگسالی خبری در مورد سرطان می­خوانیم، ندایی در درون ما می­گوید سرطان مال دیگران است، تو هیچ گاه سرطان نمی­گیری.

آزادی

حبیب گفت: آزادی در اینجا با معنای اصلی خود کمی متفاوت است و به این معناست که فرد مسئول کامل اعمال، الگوها، زندگی و انتخاب‌های خود است. آزادی در اینجا مفهومی مرعوب کننده دارد. چرا که ما مسئول همه چیز هستیم، چیزی که اغلب با بهانه‌های گوناگون آن را منکر می­شویم. سارت می­گوید ما حتی در مقابل کارهای نکرده نیز مسئول هستیم. در واقع اگر کودکی در آفریقا از گرسنگی جان بدهد، شما باز هم مسئول این هستید که نمی­دانید چنین شرایطی وجود دارد.

وی ادامه داد: اضطراب آزادی در تجربه روزمره به سادگی آشکار نمی­شود. اما شیوه دفاع در برابر آن یکسان است. انکار، اجبار­گری و احساس قربانی بودن که بسیار بین بیماران شایع است، از دفاع‌های معمول در مقابل آزادی است. در واقع بسیاری در مقابل این اضطراب غایی، به جادو باور پیدا می­کنند یا اجازه می­دهند دیگران به جایشان تصمیم بگیرند. وظیفه روان­درمانگر در اینجا تسهیل روند مسئولیت پذیری است.

تنهایی

حبیب گفت: سه گونه متفاوت تنهایی وجود دارد. تنهایی بین فردی، تنهایی درون فردی و تنهایی اگزیستانسیال. تنهایی بین فردی تنهایی واقعی است. یعنی فرد با از دست دادن دوستان و آشنایان، تنها می­شود. تنهایی درون فردی ناشی از عدم انسجام درونی است و به ارتباط آن با دیگران ارتباطی ندارد. اما در تنهایی اگزیستانسیال، ممکن است اطراف فرد شلوغ باشد و شخصیت منسجمی هم داشته باشد، اما فرد احساس می­کند خودش است و خودش. در واقع فرد احساس می­کند خودش تنهاست. اگر زمان مرگ او برسد، او در نهایت خودش باید بمیرد و هیچ سودی ندارد که هزاران نفر هم زمان با او بمیرند. یا اگر سر او درد می­کند، او در درد کشیدن تنهاست. در واقع تنهایی بین فردی در دوران کودکی و سنین کم، ممکن است باعث ایجاد تشدید تنهایی اگزیستانسیال در فرد شود. در این شرایط فرد به روابط چنگ می­زند و روابط آنها تبدیل به نوعی وابستگی بیمار گونه می­شود.

پوچی

حبیب با اشاره به مفهوم زندگی گفت: حتی روان­درمانگران اگزیستانسیال هم پاسخ قطعی در مورد معنای زندگی ندارند. جستجو در خصوص معنای زندگی، جستجویی به اندازه طول تاریخ بشر است. در این راستا دو معنا برای زندگی قابل تصور است. نخست معنای کیهانی؛ یعنی خدا مظهر کمال است، و دوم معنای شخصی؛ یعنی معنا را باید خلق کنیم و نمی­توانیم معنای زندگی خود را در جایی جست و جو کنیم. در این جا روان­درمانی اگزیستانسیال به دوشاخه مذهبی و غیرمذهبی تقسیم می­شود. براساس پژوهش‌های انجام شده، افرادی که احساس معنای کمتری در زندگی دارند، بیشتر به ناهنجاری‌های روانی دچار می­شوند. به عبارت دیگر وجود معنای مثبت در زندگی با اعتقادات عمیق مذهبی مرتبط است.

کد خبر 373593

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.