سردار کاظمی؛ سردار شور و شعور

خبرگزاری ایمنا: صبح روز 19 دی‌ماه 1384 حاج‏احمد برای هميشه از خانواده و بچه‌ها خداحافظی کرد. او رفت که تا هميشه با تمام خستگی‌ها و ناملايمات دنيایی وداع کند.

احمد در روز دوم مردادماه سال ۱۳۳۷ در محله‏ي کوچه‌ملا شهرستان نجف‌آباد متولد شد. آموختن علم را در سن ۷ سالگي آغاز کرد و در سال ۱۳۵۸ ديپلم ماشين‌آلات کشاورزي را از هنرستان دکتر شريعتي گرفت.
از همان آغازين سال‌هاي نهضت امام (ره) به خيل مبارزان پيوست و در سال ۱۳۵۶ در عاشوراي حسيني به‏علت شرکت در تظاهرات بر عليه رژيم پهلوي به‏همراه سه نفر از دوستان خود دستگير و به مدت ۱۵ روز شکنجه شد؛ اما به‏علت اين‌که نتوانستند مدرکي عليه او به دست آورند، آزاد گشت. بعد از رهايي، احمد مصمم‌تر از قبل به مبارزه ادامه داد و مجدداً تحت تعقيب قرار گرفت و به ناچار مخفي شد.
با پيروزي انقلاب به‏اتفاق شهيدان محمد منتظري، غلام‌رضا صالحي، غلام‌رضا يزداني، در دي‌ماه سال ۱۳۵۸ به سوريه رفت. تصميم داشت همراه با گروه‌هاي فلسطيني آموزش‌هاي چريکي را در کنار سازمان‌هاي فعال فلسطيني طي کرده و در جرگه‏ي مبارزان عليه رژيم صهيونيستي قرار بگيرد. اما حوادث کردستان او را مجبور به بازگشت به ايران نمود. کاظمي به‏همراه سرلشگر رحيم صفوي و شهيد خرازي صادقانه تلاش کردند تا امنيت به کردستان بازگردد.
سال ۱۳۵۹ لباس سبز سپاه ‌پاسداران را بر تن کرد و با شروع جنگ علي‌رغم مجروحيتي که در يکي از جنگ‌هاي ضدانقلاب داشت و هنوز با عصا راه مي‌رفت، به پادگان گلف اهواز رفت. تجربه‌هاي چريکي در پادگان حموريه سوريه و جنگ کردستان در محور فارسياد - دارخوين به کمکش آمد و او به کمک نيروهاي مردمي، حماسه‌اي بي‌نظير آفريد. وي تا پايان مردادماه قبل از عمليات ثامن‌الائمه (ع) نيروهاي مستقر در فياضيه را به سه گردان رساند و در پنجم مهرماه به دشمن حمله نمود. با اتمام عمليات ثامن‌الائمه (ع) غنايم بسياري را به دست آورد.
مقدمات تشکيل تيپ ۸ نجف‌اشرف را فراهم کرد و در سوم آذرماه سال ۱۳۶۰ در شهر شوش تيپ ۸ نجف ‌اشرف را تشکيل داد و توانست در عمليات فتح‌المبين در منطقه‏اي به وسعت ۳۵۰۰ کيلومتر مربع دشمن را شکست دهد و خبر شجاعتش در ميان رزمندگان ايران و مزدوران بعثي بپيچد...
در عمليات بيت‌المقدس از روش منحصر به فرد خود که دور زدن دشمن بود، استفاده کرد و شهر خرمشهر را با هزاران نفر از نيروهاي عراقي به محاصره درآورد و لحظاتي بعد بيش از پانزده هزار نفر با زيرپوش سفيد، خود را تسليم او کردند و صداي بانگ الله‌اکبر در شهر خرمشهر طنين افکند. اما هرگز کسي ندانست که احمد، فاتح اصلي خرمشهر است. بعدها به‏همراه شهيد مهدي باکري زيباترين صحنه‌هاي رشادت جنگ را به تصوير کشيد. با شهادت مهدي، او به بستر بيماري افتاد. احمد آذرماه سال ۱۳۶۴ به‏عنوان يکي از برجسته‌ترين فرماندهان در سطح کشور شناخته شد.
چندي بعد با بانويي پارسا پيمان ازدواج بست و آنچه بر شادي اين وصلت افزود، کلام امام (ره) بود که خطبه‏ي عقد را ميان اين دو جوان قرائت کرد و آنان را براي ادامه‌ي زندگي به خدا سپرد. روز بعد از مراسم عقد، کاظمي جهت شرکت در عمليات والفجر ۸ به جبهه رفت و دچار مصدوميت شيميايي شد. تيرماه سال ۱۳۶۵ به زيارت بيت‌الله‌الحرام مشرف گرديد.
روزهاي جنگ به‏سرعت مي‌گذشت و احمد غمگين از اين بود که چرا از کاروان دوستان شهيد خود عقب مانده است. اما او راهي جز پذيرش تقدير الهي نداشت. جنگ تمام شد و او معاونت عمليات نيروي زميني سپاه‌پاسداران و فرماندهي لشکر ۸ نجف ‌اشرف را پذيرفت و لشگر را سر و سامان داد.
از جمله فعاليت‌هاي او در اين دوران رسيدگي به خانواده‌هاي بي‌بضاعت، رفع مشکلات مردم و برپايي هيئت‌هاي عزاداري بود. وي که مفتخر به ۵۵ درصد جانبازي بود، به جهت رشادت‌ها و توانمندي‌هاي خود از دست مبارک مقام معظم رهبري سه مدال فتح را به افتخارات خود افزود و در بيست و هفتم بهمن‌ماه سال ۱۳۶۹ به درجه‏ي سرتيپ تمامي نائل آمد.
سال ۱۳۷۲ با بروز مجدد ناامني در کردستان به فرمان مقام معظم رهبري، فرماندهي قرارگاه حمزه سيدالشهدا (ع) را پذيرفت تا هيبت، شجاعت و فرماندهي مقتدر از او ريشه‏ي ظلم را در منطقه بخشکاند. سردار کاظمي با انجام عملياتي حساس و حمله به قرارگاه اصلي ضدانقلاب در کردستان عراق توانست آن‏ها را وادار کند اسلحه‏ي خود را بر زمين بگذارند.
وي ضمن مبارزه، از تحصيل علم نيز غافل نشد و در اين زمان مدرک کارشناسي ارشد خود را از دانشگاه تهران دريافت نمود. سال ۱۳۷۹ با حکم رهبر معظم انقلاب به مدت ۵ سال به‏عنوان فرمانده‏ي نيروي هوايي معرفي گرديد. در اين مقطع نيز همانند گذشته توانست در جهت بالا بردن توان و ارتقاء ساختار و سازمان‏دهي هوايي و موشکي، قدم‌هاي فوق‌العاده مهمي بردارد. وي براي اولين‏بار نيروي هوايي سپاه را مجهز به هواپيماي جنگنده‏ي سوخو ۲۴ نمود و سازمان هلي‌کوپتري را با خريد هلي‌کوپترهاي ام‌آي ۱۷ سازماندهي کرد و حتي موفق به ساخت هلي‌کوپتر شد.
مدت مأموريت احمد در نيروي هوايي به شش سال و نيم رسيد. در دوران مأموريتش در نيروي هوايي، حادثه‏ي اسفناک زلزله‏ي بم پيش آمد و احمد تمام امکانات نيروي هوايي سپاه و کشور را در جهت کمک به مردم مهيا کرد. سال ۱۳۸۴، کاظمي به حکم رهبر انقلاب به سمت فرماندهي نيروي زميني سپاه منصوب گرديد و در طي سه ماه فعاليت در اين ارگان، بيش از صد سفر به يگان‌ها به‏منظور بررسي و سرکشي امور در کارنامه‏ي خود ثبت کرد. او در آزمون وروي دکتراي علوم استراتژيک پذيرفته شد؛ اما به‏دليل مشغله‏ي کاري از ادامه‌ي تحصيل منصرف گرديد.
صبح روز نوزدهم دي‌ماه سال ۱۳۸۴ احمد در سن ۴۷ سالگي براي هميشه از خانواده و بچه‌ها خداحافظي کرد. او رفت تا براي هميشه از تمام خستگي‌ها و ناملايمات دنيا خداحافظي کند. يازده ستاره‏ي فروزان انقلاب در يک پرواز به سوي اروميه در سرزمين خاطره‌هايشان براي هميشه ماندگار و ثابت‌قدم در پيشگاه حضرت دوست شدند. مزار پاکش اکنون در گلزار شهداي اصفهان - کنار شهيد خرازي - پذيراي عاشقان شور و شعور و شهادت است.

متن وصيت‏نامه‏ي حاج‏احمد به اين شرح است:
الله اكبر
اشهد ان لا اله الا الله
اشهد ان محمد رسول الله
اشهيد ان علياً ولي الله
خداوندا فقط مي‌خواهم شهيد شوم شهيد در راه تو، خدايا مرا بپذير و در جمع شهدا قرار بده. خداوندا روزي شهادت مي‌خواهم كه از همه چيز خبري هست الا شهادت، ولي خداوندا تو صاحب همه چيز و همه كس هستي و قادر توانايي، اي خداوند كريم و رحيم و بخشنده، تو كرمي كن، لطفي بفرما، مرا شهيد راه خودت قرار ده. با تمام وجود درك كردم عشق واقعي تويي و عشق شهادت بهترين راه براي دست يافتن به اين عشق.
نمي‌دانم چه بايد كرد، فقط مي‌دانم زندگي در اين دنيا بسيار سخت مي‌باشد. واقعاً جايي براي خودم نمي‌يابم، هر موقع آماده مي‌شوم چند كلمه‌اي بنويسم، آن‏قدر حرف دارم كه نمي‌دانم كدام را بنويسم، از درد دنيا، از دوري شهدا، از سختي زندگي دنيايي، از درد دست خالي بودن براي فرداي آن دنيا، هزاران هزار حرف ديگر، كه در يك كلام، اگر نبود اميد به حضرت حق، واقعاً چه بايد مي‌كرديم. اگر سخت است، خدا را داريم اگر در سپاه هستيم، خدا را داريم اگر درد دوري از شهداي عزيز را داريم، خدا داريم.
اي خداي شهدا، اي خداي حسين، اي خداي فاطمه‏ي زهرا (س)، بندگي خود را عطا بفرما و در راه خودت شهيدم كن، اي خدا يا رب‏العالمين.
راستي چه بگويم، سينه‌ام از دوري دوستان سفر كرده از درد ديگر تحمل ندارد. خداوندا تو كمك كن. چه كنم فقط و فقط به اميد و لطف حضرت تو اميدوار هستم. خداوندا خود مي‌دانم بد بودم و چه كردم كه از كاروان دوستان شهيدم عقب مانده‌ام و دوران سخت را بايد تحمل كنم. اي خداي كريم، اي خداي عزيز و اي رحيم و كريم، تو كمك كن به جمع دوستان شهيدم بپيوندم.
گرچه بدم ولي خدا تو رحم كن و كمك كن. بدي مرا مي‌بيني، دوست دارم بنده باشم، بندگي‌ام را ببين. اي خداي بزرگ، رب من، اگر بدم و اگر خطا مي‌كنم، از روي سركشي نيست. بلكه از روي ناداني مي‌باشد. خداوندا من بسيار در سختي هستم، چون هرچه فكر مي‌كنم، مي‌بينم چه چيز خوب و چه رحمت بزرگي از دست دادم. ولي خداي كريم، باز اميد به لطف و بزرگي تو دارم. خداوندا تو توانايي. اي حضرت حق، خودت دستم را بگير، نجاتم بده از دوري شهدا، كار خوب نكردن، بنده‏ي خوب نبودن... ديگر...
حضرت حق، اميد تو اگر نبود پس چه؟ آيا من هم در آن صف بودم. ولي چه روزهاي خوشي بود وقتي به عكس نگاه مي‌كنم. از درد سختي كه تمام وجودم را مي‌گيرد ديگر تحمل ديدن را ندارم. دوران لطف بي‌منتهاي حضرت حق، واي من بودم نفهميدم، واي من هستم كه بايد سختي دوران را طي كنم. الله اكبر خداوندا خودت كمك كن خداوندا تو را به خون شهداي عزيز و همه‏ي بندگان خوبت قسم مي‌دهم، شهادت را در همين دوران نصيب بفرماييد و توفيق‌ام بده هرچه زودتر به دوستان شهيدم برسم، انشاءالله تعالي.
منزل/ ظهر جمعه ۶-۴-۱۳۸۲
کد خبر 37271

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.

نظرات

  • نظرات منتشر شده: 4
  • نظرات در صف انتشار: 0
  • نظرات غیرقابل انتشار: 0
  • عبدا... خاكي IR ۰۸:۰۳ - ۱۳۹۰/۰۴/۱۵
    نميدانم چه چيزي هست كه سردار احمد را آزار ميدهد كه مرتب ميگويد سختي دنيا مصائب دنيا و چندين مرتبه با لحني عجيب گلايه مي كند البته اين غيراز فراق وجدايي است بلكه بيشتر حكايت ازدردهايي پنهان دارد خدا روحش راشاد كند.

    پاسخ سایت: 0

  • شهری IR ۰۸:۵۵ - ۱۳۹۰/۰۴/۱۵
    روحش شاد . یادش گرامی . راهش مستدام

    پاسخ سایت: 0

  • عباسعلی پناهی IR ۱۰:۳۵ - ۱۳۹۰/۰۴/۱۶
    روحش شاد . من هم چون لیاقت شهادت پیدانکردم آرزودارم باشهدامحشورشوم .انشاله

    پاسخ سایت: 0

  • reza IR ۱۵:۵۲ - ۱۳۹۰/۰۴/۱۹
    به داشتن چنین فرمانده شجاع ودلاور افتخار میکنیم

    پاسخ سایت: 0