۱۴ آذر ۱۳۹۷ - ۰۹:۲۸
آواز عاشقانۀ قلم و چکش...

هر نقطه از خاک هنرخیز سپاهان از حضور هنرمندی حکایت دارد که ذوق و عاشقانه‌هایش را با گره‌خوردن چشم و دلش در آثاری سحرانگیز نشان می‌دهد و این حکایت از دیرباز در نصف جهان تکرار شده است.

به گزارش خبرنگار ایمنا، تکرار آوازهای عاشقانه‌ هنرمندان اصفهان، جهانیان را بر آن داشته که  عنوان شهر جهانی صنایع دستی را شایسته و بایستۀ آن بدانند. در آن میان قلمزنی یکی از صنایع دستی شُهره در میان انواع هنر این دیار است و استاد مهدی علمداری یکی از نام‌آوران این عرصه...

مهدی علمداری هنرمند پیشکسوت قلمزنی سال ۱۳۲۶ در غرب شهر اصفهان و در محله الیادران متولد شد. مردی از دیار هنرخیز و هنرپرور که خود و برادرانش سال‌ها آوازۀ هنر قلمزنی سپاهان را تکرار کرده اند. وی می‌گوید: «پدر من باغبان بود اما برادر بزرگم یعنی آقا حسن علمداری ۲۰ سال و برادر دومم آقا حسین علمداری ۱۶ سال از من بزرگتر بودند و در هنر قلمزنی فعالیت داشتند، البته هر دو برادرم قلمزنی را نزد دایی ام یاد گرفته بودند، گویا آن زمان رسم بر این بود که فرزندان برای آموزش نزد دایی خانواده سپرده می‌شدند و ما سه برادر هم نزد دایی ام استاد "سیدمحمد قلمی زاده" قلمزنی را فراگرفتیم.»

استاد علمداری ادامه می‌دهد: «من تا کلاس چهارم در دبستان اشراق درس خواندم اما از همان کودکی با برادرانم نزد دایی ام می‌رفتم و قلمزنی یاد می‌گرفتم در واقع شاگرد دایی‌ام بودم؛ آموزش من نزد داییم به شیوه استاد و شاگردی بود یعنی شاگرد از بچگی باید پادویی می‌کرد و باید مراحل شاگردی را طی می‌کرد تا کار را یادبگیرد البته دست‌مزد هم می‌گرفت و هرچه بیشتر می‌گذشت شاگرد چیزهای بیشتری را یاد می‌گرفت و مزدش بیشتر می‌شد و تا مرحله استادی نزد استادش ‌میماند ولی استاد فنون کار را به مرور زمان به شاگرد می‌آموخت؛ من هم از این قضیه مستثنی نبودم اما ۱۰ ساله که شدم تمام شیوه های قلمزنی را یاد گرفتم.»

این پیشکسوت قلمزنی با اشاره به اینکه در سن ۱۱ سالگی پدر خود را از دست می‌دهد و به ناچار برای کار، تحصیل را رها می‌کند، گفت: «۱۱ ساله بودم که پدرم فوت کرد و من محبور شدم کار کنم و صبح ها تا شب کار می‌کردم البته فقط قلمزنی نبود بلکه من آنقدر به طراحی و نقاشی علاقه داشتم که شب ها روی کاغذ خوابم می بُرد و این‌چنین بود که فرصتی برای درس نمی ماند چون نیرویم گرفته می‌شد و نمی توانستم به کلاس بروم و برای همین تصدیق ششم را گرفتم و ترک تحصیل کردم اما توانستم  در ۱۸ سالگی در قلمزنی استاد شوم و چون آخرین فرزند خانواده بودم و مادرم به من نیاز داشت و باید کار می‌کردم از سربازی معاف شدم.»

وی می افزاید: «در ۲۰ سالگی برای اینکه مستقل کار کنم با اجازۀ دایی به خانه خودمان رفتم تا تجربیاتی که یادگرفته بودم را دنبال کنم و بخشی از خانۀ پدریم را به کارم در قلمزنی اختصاص دادم. چون خانه پدریم بزرگ بود و جا داشت قسمتی از آن را به کارگاه تبدیل کردیم و من و برادر دومم آقا حسین با هم کار می کردیم. بعدها برادرم به نزد برادر بزرگم رفت که در خیابان شیخ بهایی کارگاه داشت و من هم در کوچه خلجا در خیابان طالقانی کارگاه گرفتم و چند سال آنجا بودم، اما کارم به گونه ای نبود که حتما به کارگاه بیرون از خانه نیاز باشد به همین دلیل بعدها باز هم در خانۀ خودم کار کردم؛ یک سال هم در کارگاه دوستم در چهارراه ابن سینا کار کردم و وقتی خانه مان به خیابان کاوه رفت بازهم در خانه کار کردیم و چند سال آنجا بودم. اما بهترین کارگاهی هم که در آن کار کردم در قم بود که حدود ۱۰ سال قبل برای ساختن ضریح حرمین عسگرین به آنجا رفتم که واقعا کارگاه بسیار مجهز و مهندسی‌ساز ویژۀ قلمزنی و ساخت ضریح بود و الان بخشی از آن در خیابان رفته ولی قسمت عمده ای هنوزهم هست و قرار است ضریح حرم امام علی را در آن بسازند.»

این هنرمند قلمزن که اکنون بیشتر اوقات خود را به طراحی نقشه فرش می پردازد، تصریح می کند: «دیگر نمی‌توانم زیاد قلمزنی کار کنم، قلمزنی چشم می خواهد و چشمان من هم دیگر دید ندارند. الان نقشه فرش کار می کنم و خیلی کم قلمزنی می کنم.»

استاد علمداری که در زمینه هایی مانند مینیاتور، مجسمه سازی و طراحی نقشه فرش نیز فعالیت داشته است، می گوید: «قلمزنی یک نوع نقاشی است که بوم آن فلز است و من از کودکی کار نقاشی و طراحی را انجام می‌دادم و بعدها در کارگاهی که در خانه ام در خیابان کاوه داشتم قلمزنی، مینیاتور و نقشه فرش را کار می‌کردیم البته به صورت استاد و شاگردی کار می کردیم یعنی هم از استادان و هم شاگردان زیادی استفاده می‌کردیم و در واقع در هر سه رشته با هم کار می‌کردیم.»

وی ادامه می‌دهد: «من قبل از انقلاب رنگ را با رنگ و روغن آغاز کردم و تابلوهای زیادی به سبک مینیاتور خلق کردم و درکنار آن نقشه فرش هم کار کردم و چون نقاشان فرش با نقشه های من آشنایی نداشتند خودم مجبور به رنگ آمیزی نقشه های خودم شدم و به همین دلیل با گواش و آبرنگ هم آشنا شدم و تابلوهایی به شیوه آبرنگ و گواش خلق کردم ولی چون فرصت کافی برای کار با رنگ نداشتم هنرآموزانی را آموزش دادم تا در رنگ کمک کنند و هر سه رشته هنری قلمزنی، مینیاتور و نقشه فرش را ادامه دادم و علاوه بر آن ها در رشته‌های حجمی مثل مجسمه سازی با گچ و سیمان، گچبری و تزیینات ساختمان هم فعالیت هایی داشتم.»

استاد با اشاره به فعالیتش درخصوص ساخت مجسمه می‌گوید: «تندیس پسرک سوار بر اسب با چوب چوگان یکی از مجسمه هایی است که من با استفاده از سیمان ساختم و در واقع برای اولین بار در ایران چنین مجسمه ای ساخته شد و روبه روی خانه هنرمندان قرار داشت، بعدها یکی از دوستان من این روش را یادگرفت و آن را در تهران ادامه داد و الان هم زیاد شده است؛ این روش از من شروع شد و البته خوشحالم که ادامه دادند.»

وی که در همه سبک های قلمزنی فعالیت داشته است، تصریح می‌کند: «من در همه روش های قلمزنی کار کرده ام و حتی خیلی سبک های قلمزنی را ابداع کردم که از این جمله می‌توانم حجم زیاد از حد که مثلا یک نقشی از کار معلق می‌شده را نام ببرم یا مثلا زمانی با قلم گیری و تراش به کار قلمزنی، رنگ آمیزی می‌دادیم، البته به جز اینها خیلی چیزهای دیگر هم بوده که در بعد از ما شروع و سپس عمومی شد. بیشتر هم روی مس کار می‌کردیم چون کارهای بزرگ زیادی داشتیم ‌ضمن اینکه مسگرهای خوبی هم ظروف مسی را می‌ساختند البته گاهی خودمان هم کار ساخت ظروف را انجام می دادیم.»

آثار استاد علمداری برآمده از دل است ، وی در این خصوص می گوید: «من اصولا سفارشی قبول نمی‌کردم و هرچه دلم می‌خواست می‌ساختم و هرکس دلش می‌خواست می‌خرید و تا جایی که توانستم خیلی کم سفارش قبول می‌کردم چیزی از آثارم باقی نمانده و همه را برده اند، هرکدام را نخواستم بفروشم زودتر فروش رفت! و به شکل های مختلفی آن را بردند و من هم با خودم فکر می کردم که بهترش را می سازم اما دیگر نشد.»

او که وارث هنر قلمزنی از دایی خود استاد سیدمحمد قلمی زاده و ادامه دهندۀ راه وی و برادرانش حسن و حسین علمداری است، هنر خود را با علاقمندان بسیاری آموخته است و اکنون این چرخه در دست فرزندانش نیز درحال گردیدن است. استاد علمداری می گوید: «در مدت فعالیتم در رشته های قلمزنی، مینیاتور و نقشه فرش شاید نزدیک به ۳۰۰ شاگرد داشته ام که همه موفق بوده اند. محمد حیدری و مجید بهرامی در تهران نیز از شاگردان دیگرم هستند که خیلی موفق بوده اند و در اصفهان هم شاگردان زیادی داشتم که فعالیت می کنند و موفق هستند. من دو پسر و یک دختر هم دارم که پسرانم "امید" و "انوش" و دامادم "مهدی جزی" قلمزنی می کنند و دخترم هم به هنر خیلی علاقه دارد و مینیاتور و طراحی لباس انجام می هد و لباس هایی که می دوزد کم نظیر است.»

وی ادامه می دهد: «شاگردان من هر کدام در یک شیوه موفق شدند اما در قدیم  استاد یک روشی را می دانست و تکرار می کرد و اگر آن روش را هم به شاگرد می گفت آن وقت شاگردش در مدت شش ماه یا یک سال بهتر از استاد می‌شد اما من یکنواخت کار نکردم و همیشه شیوه های مختلفی را کار می‌کردم و هر شاگردی را حدود چهار سال داشتم و در این چهار سال یک شیوه را می آموخت و ما بعد به روش های دیگری روی می آوردیم و شاگردان بعدی روش های بعدی را یادمی گرفتند و به همین دلیل است که برخی از شاگردانم در ریزه قلم فعالند و برخی در برجسته و کلا هر کدام در یک شیوه موفق شده اند.»

این هنرمند قلمزن که دارای مدرک درجه یک هنری از وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی است، با بیان اینکه در تمام این سال ها بیمه نبوده است، تصریح می کند: «متاسفانه من در سالهای فعالیتم بیمه نشدم، اشتباه کردم برای بیمه اقدام نکردم و الان هیچ نوع درآمدی به عنوان بازنشستگی نداریم حتی یارانه هم نداریم و خب خیلی مشکل داریم و گاهی نقشه فرش می کشیم و یک مقداری گوشه کارمان را می گیرد ولی خدا بزرگ است.»

استاد علمداری مدت کوتاهی نیز به تدریس در دانشگاه هنر اصفهان پرداخت اما خیلی زود آن را راها کرد، وی در این خصوص می گوید: «یک زمانی قرار بود ترم صنایع دستی یک دوره از دانشجویان در دانشگاه پردیس را درس بدهم اما دیدم گویا از هنر منحرفشان کرده اند درحالی که من دوست داشتم به آنها کار یاد بدهم که وقتی از آنجا رفتند بتوانند نان بخورند و برای زن و بچه‌شان نان برود و من دیدم که در کارگاه خودم سالی یک نفر هم خوب کار را یاد بگیرد بهتر از این است که به صد نفر کار بیاموزی اما کار انجام نشود و خیلی زود تدریس را کنار گذاشتم هرچند که مسئولان دانشگاه حاضر بودند از همه جهت من را راضی کنند.»

وی می گوید: «نسل من و پدران نسل جوان امروز خیلی زحمت کشیدند و سعی کردند بچه هایشان در مضیقه نباشند و درگیر کار نشوند اما زیادی شد و هدف جای دیگری قرار گرفت. متاسفانه الان اکثر بچه ها نه درس می‌خوانند و نه کار می‌کنند و طلبکار پدر و مادر و همه هستند. پدر و مادرها هم که دلسوز هستند و نمی‌خواهند فرزندشان اذیت شود اما باید قانونی گذاشته شوند که جوانان را قبل از سربازی مجبور به کار کنند یعنی به آنها کار یاد بدهند و بعد هم به سربازی بروند و وقتی برگشتند آدم پخته و خوبی به جامعه تحویل داده شود. جوانان باید بدانند که اول از همه درسشان را بخوانند چون اطلاعات، فکر را بازمی کند؛ تنبلی خیلی چیز بدی است. من نمی گویم که آنها مثل پدرشان از سحر تا شام کار کنند اما تنبلی نکنند که نتیجه بدی برای خودشان و جامعه شان دارند.»

استاد علمداری از مسئولان انتظاری ندارد جز اینکه آنها وظیفه خود را انجام دهند. وی می گوید: «مسئولان متاسفانه حوزه هنر و صنایع دستی را فراموش کرده اند. یک نفر که کار هنری می‌کند نمی‌تواند گالری هم داشته باشد، نمی‌تواند بازار ایجاد کند، نمی‌تواند اثرش را به دست مصرف کننده برساند، ایجاد  کردن این امکان به عهده مسئولان است که اصلا نیاز نیست بودجه زیادی هم در این خصوص خرج کنند فقط طوری بازار را برای هنرمندان تامین کنند که هنرمندان در مضیقه نباشند، در این صورت برای مسئولان هم سود دارد. اما مسئولان باید هنرمندان صنایع دستی را که در کوچه پس کوچه ها دارند کار می کنند دریابند، مسئولیتشان این است که این هنرمندان را یاری کنند نه اینکه با آنها مبارزه کنند ولی متاسفانه یادشان رفته وظیفه‌شان چیست یعنی هیچ کس وظیفه اش را نمی داند یا به وظیفه‌اش عمل نمی کند و زیر بار مسئولیتی که به دینش است نرفته و آن را انجام نداده است. نباید هنرمندان اینقدر در مضیقه باشند. هنرمند عمرش را روی یک کار گذاشته و هنری را یاد گرفته است و نمی تواند دنبال کار دیگری برود؛ صنایع دستی بوجود آمده که زیر بار صنتعگران خرده ریر را بگیرد اما متاسفانه بودجه هایی هم که از دولت می گیرند صرف کارهایی غیر از آنچه تقاضا کرده اند می کنند اما می دانم که هرکس خدایی دارد...»

وی ادامه می دهد: «قبلا آنقدر تولید و مشتری و بازار صنایع دستی خوب بود که احتیاج نبود هنرمند بهترین کارش را بکند تا فروش برود. هرکس تولیدهای زیادی داشت و مثلا یک کارگاه قلمزنی روزانه صد شیء را قلم می زدند و تولیدات زیادی داشتند و می توانستند همه را به فروش برسانند اما حالا چون که بازارش نیست مدام یک هنرمند روی کارش کار بیشتری انجام می‌دهد و زمان بیشتری می‌گذارد و کارش را بهتر می‌کند تا بلکه فروش برود اما خودبخود مخارجش بالا می‌رود و در فروشش مشکل بیشتری ایجاد می‌شود.»

این پیشکسوت قلمزنی با تاکید بر اینکه اگر یک بار دیگر فرصت داشت باز هم به دلیل علاقه‌اش قلمزنی را ادامه می‌داد، می گوید: «اول انقلاب می خواستم به یک رشته دیگر بروم که خدا رحمت کند رییس آن زمان توانیر یعنی آقای هنرآرا را، او به منن گفت اگر شما بخواهید از این صنف بیرون بروید دیگر هیچ کس نباید در صنف قلمزنی بماند و همه چشم امیدشان به شماست و اگر شما روزی ۳۰۰ تومان کار هم تولید کنی من به تنهایی آن ها را  می‌خرم تا شما نخواهید به خاطر مسایل مالی بیرون بروی. من هم دیدم حرف خوبی می زند و یک عمر این کار را یاد گرفتم و نباید آن را رها کنم هرچند که از این غافل شدم که برای پیری هم باید اندوخته داشته باشم.»

وی عشق را لازمۀ هنر می داند و تصریح می کند: «هر کس به هنر وارد می شود باید عاشق باشد و هنر را خیلی دوست داشته باشد و هنر او را ارضا کند و دنبال مادیات نباشد یعنی همان ذوق هنری که دارد برایش بس باشد و نخواهد از طریق هنر آدم ثروتمندی شود. خودش با موفقیت در هنر مشکلاتش را حل می کند. هنرمند با نمایشگاه هم راضی است و ذوقش ارضا می شود. همین که فرد در هنر موفق شود مادیات هم دنبالش می آید اما اگر بخواهد از راه هنر صرفا پول بدست آورد در این صورت نمی شود.»

به گزارش ایمنا، اینجا اصفهان است، جایی که نیمۀ جهانش خوانده‌اند و هر گوشه‌اش با داشتن هنرمندانی عاشق، نام و آواز یافته است اما وقتی از استاد مهدی علمداری که یکی از مفاخر سپاهان است و این دیار به یُمن حضور وی و هم‌قطارانش شُهرۀ جهان در صنایع است خداحافظی می کنیم و کوچه های خیابان مسجد سید را به عقب بازمی گردیم بر این اندیشه نگرانیم که چه شود آن روز که سپاهان از حضور این هنرمندان نامی خالی شود!

گزارش از: شیرین مستغاثی، سرویس فرهنگ و هنر ایمنا

کد خبر 360367

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.