صدای داستان، رساترین صداها است

شاید از او صدایی به گوش نرسد اما در پشت کلماتی که نویسنده آرام آرام نوشته است فریاد بلندی به گوش می رسد؛ داستان صدای رسایی دارد صدایی از دل زندگی یک نویسنده که مدت ها تلاش می کند تا قلم در دست بگیرد و برای تو بنویسد.

به گزارش خبرنگار ایمنا، رضوان نیلی پور نویسنده اصفهانی است و برای کسانی که در مجامع ادبی اصفهان با او همکار و همراه بوده‌اند، نمادی از تلاش و پشتکار است با لبخندی همیشگی و لحنی صمیمی که تاکنون هفت عنوان کتاب از او چاپ‌شده است و هرسه مجموعه داستان این نویسنده در یک مجموعه در آلمان برای فارسی زبانان مقیم به چاپ رسیده است. او در سال ۹۵ موفق به دریافت درجه هنری لیسانس در رشته نویسندگی از وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی‌شده است و اکنون معتقد است که " صدای داستان، رساترین صداهاست و به گوشِ دورترین آدمها در تمام نقاط جهان می‌رسد."

خبرنگار ایمنا با این نویسنده کتاب‌های داستانی گفتگو کرده است که در ادامه می‌خوانید:

نوشتن را از کی شروع کردید؟

از کودکی به شنیدنِ قصه و داستان علاقه مند بودم. بزرگ‌تر که شدم و خواندن و نوشتن آموختم، این علاقه بیشتر شد. زنگِ انشا را خیلی دوست داشتم. از درس‌های دیگر نمراتِ معمولی می‌گرفتم اما نمره انشایم از همه بهتر بود. هر هفته از فروشگاهِ مدرسه‌مان مجله کیهان بچه‌ها می‌خریدم به قیمتِ یک ریال و می‌خواندم. یک روز سرِ کلاسِ چهارم دبستان انشایم را که خواندم، خانم معلم با کفِ دست زد به پشتم و گفت نیلی پور، تو یک چیزی می‌شوی. مدت‌ها روی این جمله فکر می‌کردم.

چطور وارد این حوزه شدید؟

من در تمام مصاحبه‌ها میزانِ تحصیلاتم را پنهان نکرده‌ام و همه جا گفته‌ام که مدرک تحصیلی ششم ابتدائی را در سال ۴۰ گرفتم. معمولاً در لابه لای زندگیِ روزمره مطالعه می‌کردم و هر از گاهی از وقایع روزمره چیزی در دفتر یا تقویم سررسید می‌نوشتم و قدری شاخ و برگ و ادبیات چاشنی‌اش می‌کردم. بارها آن را می‌خواندم و باز کارِ بعدی را می‌نوشتم. کتاب‌های روانشناسیِ کودک و نوجوان می‌خواندم و احساس می‌کردم یک پتانسیلِ بالقوه در درونم منتظرِ آزاد شدن است. مدام به دنبال کسی یاِ مکانی می‌گشتم که نوشته‌هایم را بخواند و نقاطِ قوت و ضعفش را بگوید و به طورِ جدی بنویسم.

در یک روزِ زیبای پائیزی در سال ۷۷ نزدیکِ اذانِ ظهر رادیو را روشن کردم. گوینده اعلام کرد. به یک اطلاعیه توجه کنید. کانون بانوان اصفهان کلاسهای نویسندگی دایر کرده است. خانم هائی که دستی به قلم دارند، یکی از آثار خود را به این آدرس در خیابان فردوسی ارسال کنند همان وقت یکی از نوشته‌هایم را پاکنویس کردم و توی پاکت گذاشتم. تمبر چسباندم و از خانه بیرون زدم. تند به طرف صندوق پست رفتم و پاکت را داخلش انداختم. چهار روز بعد نامه‌ای با یک کتاب به دستم رسید. در نامه نوشته شده بود که روزهای چهارشنبه ساعت چهار بعد از ظهر در کلاسهای کانون بانوان شرکت کنم. کتابی که فرستاده بودند شامل ده داستان از ده نفر هنرجوی کانون بود. مجموعه داستان (کبوتری در کوچه شب) که هنوز در کتابخانه‌ام کنار ششصد جلد کتابم قرار دارد. روزی که پا به کلاس داستان نویسی گذاشتم، انگار به بهشت رفته بودم و یک داستان هم با خود برده بودم که گفتند بخوانم و تمام هنرجویان در موردش حرف زدند و نقاط قوت و ضعفش را بیان کردند.

پس از آن چطور شد که اولین نوشته از شما به چاپ رسید؟

پس از شرکت در کلاس‌ها، بعضی شبها تا نزدیک صبح بیدار می‌ماندم و داستانهایی را که در این مدت نوشته بودم بازنویسی و تایپ می‌کردم. کمتر از دو سال نگذشته بود که در سال ۷۹ از مرکزِ بررسیِ آثارِ تهران با تلفن منزلمان تماس گرفتند و گفتند از بین تعداد زیادی داستان که از سراسرِ کشور به دستِ ما رسیده بود داستان شما به نام (سفر) داوری و انتخاب شد برای چاپ در مجله ماهنامه رشد جوان با تیراژ صد هزار نسخه و پخش در دبیرستانهای سراسرِ کشور و یک نسخه از ویژه نامه را هم به آدرستان پست کردیم. این دیگر اوجِ شادیِ من بود. مجله دست به دست می‌رفت و داستان سفر خوانده می‌شد. یک روز استاد محمد کلباسی سرِ کلاسمان بودند و من داستان (دیوار) را خوندم. پس از خوندن، ایشان داستان را ازم گرفتند، در کیفشان گذاشتند و در مجله (رخ) چاپ کردند. پس از هفت سال تعداد بیست داستان نوشته بودم که بیشترِ آنها رتبه اول و دومِ کشوری را گرفته بودند و حتی دوتا از داستانها در جشنواره جهانی برنده شده بود. جشنواره‌ای که هم از کانادا و هم از آمریکا برنده داشت، هم از ایران. در سال ۸۴ اولین مجموعه داستان با نام (باران پشتِ شیشه) با تیراژ ۲۲۰۰ جلد از زیر چاپ در آمد که اکنون در شرفِ چاپ پنجم است.

چرا داستان می‌نویسید؟

صدای داستان، رساترین صداهاست و به گوشِ دورترین آدمها در تمام نقاط جهان می‌رسد. یک داستان ممکن است انسان یا انسانهائی را متحول کند. هر کتابی که چاپ می‌شود، برای همیشه وجود دارد و مخاطبینِ زمانِ خودش می‌توانند آن را بخوانند، مثلاً دن کیشوت یا بینوایان و نویسندگانِ کشورِ خودمان، معاصر و غیر معاصر که چه آثارِ شاهکاری نوشتند و به زبانهای مختلف ترجمه شد و حتی از روی آنها فیلم و نمایشنامه ساخته شد. پایه و اثاثِ سینما و تئاتر، داستان و رمان است. تا چیزی نوشته نشود، کاری اکران و اجرا نمی‌شود. منتها نویسنده باید متعهد باشد که داستان و رمان را برای سرگرمی و وقت گذارنی ننویسد، بلکه در لابه لای نوشته‌هایش حرفی برای گفتن و تغییر و تحول داشته باشد.

مشکلات نویسندگان در حال حاضر در کشور چیست؟

تعدادِ آثارِ چاپ شده نسبت به سالهای قبل کمتر شده و تجدید چاپ هم کم شده و تعدادِ تیراژ، بسیار پائین آمده است. مشکلِ دیگر اینکه در بعضی از انتشاراتی‌ها، رابطه جای ضابطه را گرفته است. مثلاً یک نویسنده نوپا که اتفاقاً کارش هم نسبتاً خوب و قوی است را هیچ ناشری حاضر به همکاریِ با او نیست و بعضی از ناشرانِ دیگر هم خدا تومان از او پول می‌گیرند و پانصد جلد کتاب را به او می‌دهند و می‌گویند برو هر کاری می توانی بکن. این نویسنده تعدادی از کتابها را هدیه می‌دهد و پس از مدتی سرخورده می‌شود. خبر دارم که قیمتِ کاغذ به طورِ وحشتناکی بالا رفته و جلوی چاپ و نشر گرفته شده و این برای یک کشور فاتحه‌ی ادبیات است.

کد خبر 359005

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.

نظرات

  • نظرات منتشر شده: 2
  • نظرات در صف انتشار: 0
  • نظرات غیرقابل انتشار: 0
  • فرزانه امامیه IR ۱۶:۳۸ - ۱۳۹۷/۰۸/۲۸
    0 0
    من همه7کتاب این نویسنده راخوانده ام وقلمش راتحسین میکنم. بسیارزیبا وپراحساس مینویسد
  • نقش بند IR ۲۲:۱۱ - ۱۳۹۷/۰۸/۲۹
    0 0
    مشکلات نشر سر به فلک زده