به گزارش خبرنگار ایمنا از شهرستان لنجان، جنگ تحمیلی عراق علیه ایران ۳۱ شهریور ماه ۱۳۵۹ در پی حمله عراق به مناطق مرزی کشورمان آغاز شد و بر همین اساس جنگ تحمیلی هشت سال به طول انجامید. بمباران بسیاری از مناطق مرزی کشور منجر به جراحت و شهادت تعداد زیادی از مردم و رزمندگان ایرانی شده و در طول دوران هشت سال، حدود ۴۲ هزار تن از رزمندگان و ساکنان شهرهای مرزی به اسارت دشمن درآمدند که این ۴۲ هزار تن در یک تقسیم بندی کلی به دو گروه عمده اسرای ثبت نام شده توسط کمیته بین المللی صلیب سرخ و سرای مفقودالاثر تقسیم می شوند. بر همین اساس در کشور عراق مجموعا بیش از ۲۰ محل نگهداری اسرا برای اسرای ایرانی در جنگ تحمیلی تشکیل شده بود و در واقع با کمترین امکانات رزمندگان ایرانی که در جریان هشت سال جنگ تحمیلی به اسارت درآمده بودند، دوران سخت اسارت خود را در آنجا به سر میبردند.
به غیر از زندانهایی همچون زندان "الرشید" که در یک منطقه بزرگی از بغداد قرار داشت و مجموعه بیمارستان، پادگان و زندان را در کنار هم جای داده بود و زندان "ابوغریب" که در نزدیکی بغداد بوده و بیشتر درجه داران نظامی در آنجا اسیر بودند، مابقی محلهای نگهداری در قالب اردوگاه بود. که شرح فیزیکی فضای این اردوگاهها و ساختار آنها خود یکی از اجزای مهم اسارت را برای آزادگان میسازد. طی جنگ تحمیلی هشت ساله رژیم بعثی عراق علیه جمهوری اسلامی ایران، شورای امنیت ۸ قطعنامه صادر کرد که در ۵ قطعنامه نخست، اشاره ای به موضوع مبادله اُسرا نشده بود. جمهوری اسلامی ایران، از نخستین روزهای حمله ارتش بعثی عراق و آغاز تلاش های دیپلماتیکِ بین المللی برای پایان دادن به جنگ، تأکید می کرد که باید ۴ موضوع «مسئله تجاوز»، «تعیین متجاوز»، «تنبیه متجاوز» و «مبادله اُسرا»، در متن قطعنامه ها گنجانده شود. با این حال، شورای امنیت، تنها پس از عملیات پیروزمندانه «والفجر ۸» و شکست سنگین متجاوزان بعثی، ضمن قطعنامه ۵۸۲، خواستار مبادله فوری اُسرا شد.
به اعتقاد بسیاری از کارشناسان، اتخاذ این تصمیم زمانی صورت گرفت که تعداد سربازان عراقی اسیر شده در ایران از تعداد اُسرای ایرانی در بند رژیم بعث عراق، بیشتر شده بود. به هر ترتیب، موضوع مبادله اُسرا در دو قطعنامه بعدی، یعنی قطعنامه های ۵۸۸ و ۵۹۸، هم مورد توجه قرار گرفت. با پذیرش قطعنامه ۵۹۸ از سوی جمهوری اسلامی ایران، در ۲۷ تیرماه سال ۱۳۶۷، به نظر می رسید اُسرای ایرانی دربند رژیم بعث عراق، به زودی به کشور بازخواهند گشت، اما تداوم اقدامات تجاوزکارانه صدام، تحقق این امر را با موانع بسیاری روبه رو کرد. تهاجم منافقین، با حمایت ارتش بعث، به مرزهای شرقی کشور، یکی از این اقدامات تجاوزکارانه بود.
پس از شکست منافقین در عملیات مرصاد، صدام حاضر به اجرای مفاد قطعنامه شد. با این حال، دست کم تا دو سال بعد، هیچ کدام از اُسرای ایرانی در بند رژیم بعث، به ایران بازگردانده نشدند. این در حالی است که مطابق بند ۳ قطعنامه ۵۹۸ و نیز، کنوانسیون سوم ژنو، مصوب ۱۲ اوت ۱۹۴۹، روند بازگرداندن اُسرا باید بلافاصله پس از اجرای آتش بس آغاز می شد. در روز ۲۶ مرداد ۱۳۶۹ اولین گروه آزادگان ایرانی پس از سالها اسارت در زندانهای رژیم بعث عراق با ورود به کشور به جمع خانوادههای خود بازگشتند. اسرای سرافراز ایرانی از چند نقطه مرزی با تشریفات وارد کشور شدند و نخستین واکنش آنان بوسه بر خاک ایران و ریختن اشک شوق بود و مردم ایران با امیدی در دل منتظر بودند تا پس از سال ها اسرای جنگی به وطن بازگردند، از این جهت شمار زیادی از اقشار مختلف مردم بخصوص خانواده های آزادگان برای استقبال از عزیزان خود به خسروی آمده بودند تا غبار غربت از چهره مبارزان عرصه ایثار و استقامت بزدایند.آزادگان سرافراز ابتدا زیارت حرم امام خمینی(ره) و همچنین دیدار با مقام معظم رهبری حضرت آیتالله العظمی خامنهای از نخستین برنامهها و اقدامات مشترک آزادگان ایرانی بود.
آمقام معظم رهبری در دیدار با آزادگان گفتند ... یکی از چیزهایی که شما را، دلهایتان را زنده نگه میداشت، پر امید نگه میداشت، یاد آن چهره و روحیه پرصلابت امام عزیزمان بود. آن بزرگوار هم خیلی به یاد اسرا بودند. حال پدری را که فرزندانش به این شکل از او دور شده باشند، راحت میشود فهمید... مسأله اسارت طولانی فرزندان این ملت به نوبه خود امتحان دیگری بود که ملت ما با موفقیت آن را به انجام رسانده و اسرای ما همانند ملت ایران از خود آزادمردی نشان دادند و سرانجام با موفقیت و سرافرازی به وطن بازگشتند...شما در دوران اسارت شرایط سختی را گذراندید، اما در عین حال با حفظ دین و اعتقادات و دلبستگی خود به اسلام، امام و انقلاب موجب افتخار و آبرومندی ملت خود در برابر دشمن شدید. اکبر سلیمیان ریزی نیز ازجمله آزادگانی است که در قالب بسیجی از سپاه زرینشهر به کردستان و بعد از آن به جبهههای جنوب اعزام میشود و پس از آنکه در عملیات رمضان مجروح شده و به زرینشهر بازمیگردد و پس از بهبودی بار دیگر خود را به جبهههای جنوب میرساند.وی در عملیات والفجر مقدماتی بهعنوان تخریبچی در گردان رسالت از لشکر ۴۴ قمر بنیهاشم (ع) در جبهههای جنوب و منطقه عملیاتی فکه نقشآفرینی میکرد که به دست دشمن اسیر میشود و پس از هشت سال تحمل رنجهای اسارت، در سال ۱۳۶۹ به میهن اسلامی بازمیگردد.به بهانه بازگشت آزادگان به میهن اسلامی با او به گفت و گو نشستیم که در ادامه آن را می خوانید.
برای خوانندگان ما از نحوه اسارت خود بگویید؟
بهمنماه سال ۶۰در حین عملیات والفجر مقدماتی در گردان رسالت بودم، در حال پیش روی بودیم. پسازاینکه دستور خط دشتبان داده شد، بین بچههای گردان فاصله ایجاد شد، فاصله را پر کردیم، ناگهان زیر پایم خالی شد و به همراه سه نفر دیگر داخل کانال افتادیم. سعی کردیم از کانال خارج شویم، دو نفر دیگر لب کانال تیر خوردند، در همین حال متوجه شدیم که کانال دست عراقیهاست، تمام امیدم به این بود که بتوانم تا شب دوام بیاورم و با استفاده از تاریکی شب خود را از کانال بیرون بکشم. در همان حال که به دیوار کانال تکیه داده بودم، سرم را بلند کردم، تعدادی از رزمندگان را میدیدم که اسیرشده بودند، ناگهان چند نفر از نیروهای عراقی به سمت من حرکت کردند، اشاره کردند که بیرون بروم، برخاستم و به سمت جلو حرکت کردم و اینگونه بود که اسارت من رقم خورد.
دوران اسارت چگونه سپری شد؟
نیروهای بعثی بعد از دستگیری، اسرا را به سنگر فرماندهی بردند، از جاهای دیگر هم اسیر آورده بودند، بعد از مدتی ما را به نزدیکی پل غزیله عراق منتقل کردند. متوجه شدیم که همانجا میخواهند ما را زندهبهگور کنند اما لطف الهی سرنوشت ما را به شکل دیگری رقم زد و ما را به العماره و ازآنجا به بغداد بردند. بعد از ۵ روز اعلام کردند که ما را به اردوگاه موصل میبرند. در آن زمان من ۱۶ سال بیشتر نداشتم، همین موضوع باعث شده بود تا بعثیها من را بهعنوان اطفال جدا کنند. از بهمنماه ۶۱ تا هشتم آذر سال ۶۲ در اردوگاه موصل بودم و بعد از آن اردوگاه الرمادیه۱ و الرمادیه۲ آخرین اردوگاه هایی بود که دوران اسارت را در آنجا سپری کردم.
از زمان اعلام آزادی اسرای جنگ تحمیلی برایمان بگویید؟
جنگ که تمام شد، حدود ۲ سال بعد، یک روز صبح بلندگو اعلام کرد که تا دقایقی دیگر بیانیه مهمی را اعلام خواهد کرد، کنار سیمخاردارها جمع شده بودیم، ناگهان این صدا از رادیو پخش شد، آنچه شما میخواستید تحقق پیدا کرد. ۳۱ مردادماه ۶۹ صلیب سرخ وارد اردوگاه شد، تشریفات اداری تمام شد، ساعت ۱۰ شب بود که اتوبوسها آمدند، اسرا را سوار کردند هنوز باورمان نشده بود که اسارت تمام شده است. درحالیکه اشک در چشمانمان حلقه بسته بود دور شدن از اردوگاه را نگاه میکردیم. اتوبوسها از اردوگاه آرامآرام فاصله میگرفتند تا جایی که چراغها دیگر محو شدند. فردای آن روز رسیدیم نزدیکیهای مرز خسروی، رسیدم بهجایی که سرعت اتوبوسها کم شد، پرچم مقدس جمهوری اسلامی ایران درحالیکه باد آن را میرقصاند جلوه خاصی برایمان پیداکرده بود، شاید داشت خوشآمد میگفت، اتوبوس ایستاد و ما از اتوبوس ها پیاده شدیم. به زمین افتادیم خاک میهن اسلامی را بوسیدیم و روانه اصفهان شدیم و درنهایت با استقبال گرم مردم وارد زرینشهر شدم.
مهمترین وظیفه نسل امروز در برابر ایثارگریهای رزمندگان اسلام در دوران دفاع مقدس چیست؟
به نظرم مهمترین انتظاری که شهدا از همه ما دارند این است که نگذاریم دشمن به اهداف شوم خود دست یابد و خون شهدا پایمال شود.
نظر شما