● مورخان؛ سالروز عظیمت شاه تهماسب اول صفوی (فرزند ارشد و جانشين شاه اسمائيل اول مؤسس سلسلهی صفوی) برای مقابله با هجوم سپاهیان سلطان سليمان عثمانی به خاک ایران (955 هجری قمری) را در تاریخ چهارم جمادیالثانی ذکر نمودهاند.
● 4 جمادیالثانی 955 هجری:
عزيمت شاه تهماسب اول صفوي به جنگ سلطان سليمان عثماني در چنین روزی از سال 955 هجری قمری رخ داد.
شاه تهماسب اول فرزند ارشد و جانشين شاه اسمائيل اول مؤسس سلسلهي صفوي بود. وي دومين پادشاه سلسلهي صفوي بود که پايههاي حکومت نوپا را مستحکم و مستقر ساخت. شاه تهماسب اول در اسفند سال 892 در روستاي شهاباد اصفهان به دنيا آمد و در سال 929 قمري و در سن 10 سالگي به سلطنت رسيد؛ بهعلت کم بودن سن و سال شاه جديد، فرصتي براي کسب قدرت براي امراي قدرتطلب قزلباش فراهم شد.
10 سال اول سلطنت شاه تهماسب درواقع عرصهي رقابت امراي قزلباش براي کسب قدرت بود. شاه جوان بهعلت شجاعت و تدبير، کمکم توانست خود را بهعنوان شاهي مقتدر براي ايران مطرح کند و زمام قدرت را در دست گيرد.
شاه تهماسب صفوي پادشاهي صاحب کمال و شيفتهي هنر بود و در هنر خوشنويسي و نقاشي دست داشت. در نقاشي شاگرد استاد سلطان محمد مصور بوده است. هرچند قاضي احمدمنشي در کتاب گلستان هنر از هنر تصويرسازي شاه تهماسب مفصل ياد کرده اما اثر چندان ممتازي از او ديده نشده است.
پس از به سلطنت رسيدن تهماسب، کپکسلطان استاجلو امير قبيله استاجلو که در تبريز (پايتخت) حاضر بود به وکالت (صدارت) شاه منصوب شد. در همين زمان ديوسلطان روملو که در بلخ حکومت ميکرد وصيتنامهاي را از شاه اسمائيل در دست داشت که طبق آن وي را بهعنوان نايبالسلطنه منصوب کرده بود. وي لقب اتابک را پس از مدتها دوباره زنده کرد و خود را اتابک شاه تهماسب ناميد.
ديوسلطان روملو از بلخ به سمت تبريز حرکت کرد اما زماني که به تبريز رسيد، کپکسلطان خود را وکيل ناميده بود و پايتخت تحت قدرت استاجلوها بود. به اين سبب به بهانهي دفع تهاجم ازبکان از تبريز به خراسان بازگشت و امراي قزلباش خراسان و عراق عجم را بههمراهي خود براي دفع تهاجم ازبکان فراخواند. از امراي نامدار بسياري به ياري او شتافتند از جمله جوههسلطان تکلو حاکم اصفهان، قراجهسلطان تکلو و عليسلطان حاکم شيراز.
وي با بذل و بخشش و احسان، امرا را به وکالت خود راضي نمود. در اين زمان خبر رسيد که ازبکان خراسان را ترک کردهاند. کپکسطان از فرصت استفاده کرده و با لشکريان زيادي که از اطراف بر گرد او جمع شده بودند به سمت تبريز حرکت کرد. پس از رسيدن ديوسلطان و سپاهيان به نزديکي تبريز، ديوسلطان، کپکسلطان را به قبول وکالت خود فراخواند و او هم براي جلوگيري از جنگ با وي از تبريز خارج شده و به استقبال وي رفت. سپس هردو به نزد شاه تهماسب رفته و ديوسلطان حکم وکالت را از شاه دريافت کرد.
ديوسلطان سپس براي تضعيف استاجلوها و کپکسلطان، آنها را براي جنگ به سرحدات گرجستان فرستاد و خود و چوهاسلطان، آنها را ميان ديگر قبايل تقسيم کردند. اين امر موجب بازگشت کپکسلطان و نخستين جنگ داخلي قزلباشان شد. در نخستين جنگ استاجلوها شکست خورده و به گيلان گريختند مدتي بعد باز هم به ياري حاکم رشت براي جنگ بازگشتند ولي اينبار نيز به سختي شکست خوردند.
در نوبت سوم، سال بعد مجدداً کپکسلطان تدارک سپاه نموده بازگشت. اينبار استاجلوها بهشدت مقاومت کردند و اگر کپکسلطان در ميان جنگ کشته نميشد، قدرت مجدداً به وي بازميگشت. مدتي بعد ديوسلطان نيز به تحريک جوهه به حکم شاه طهماسب جوان که حدود 15 سال داشت کشته شد. جوههسطان به شاه اينطور القا کرده بود که ديوسلطان موجب تفرقه در ميان قزلباشان است. پس از اين واقعه، جوههسلطان به منصب نايبالسلطنگي رسيد.
در مدتي که ميان امراي قزلباش جنگ قدرت جريان داشت تا به قدرت رسيدن جوههسلطان، ازبکان به سرکردگي عبيدخان، چهار بار براي تصرف خراسان و بهويژه هرات به ايران حمله کردند. بار اول با حملهي متقابل شاملوها شکست خورده، بازگشتند. بار دوم با وجود تصرف برخي از قلعههاي خراسان با ايستادگي شاملوها، تصرف هرات براي ازبکان ميسر نشده و بازگشتند.
بار سوم شاه تهماسب شخصاً و با وجود جواني (حدود 16 سال سن) تدارک سپاه ديده به سمت خراسان حرکت کرد. ميان دو سپاه در خسروجرد جام نبردي سخت رخ داد. اين نبرد در عاشوراي سال 935 رخ داد. در ابتداي نبرد جناح راست سپاه ايران (شامل تکلوها و شاملوها) به فرماندهي جوههسلطان در هم شکست اندکي بعد جناح چپ نيز از هم پاشيده و متفرق شد اما قلب سپاه به فرماندهي شاه تهماسب جوان شامل سه هزار نفر از جوانان شاملو و ذوالقدر همچنان بهجاي مانده و مقاومت ميکرد.
ازبکان به تعقيب پراکندهشدگان سپاه ايران در دشت پراکنده شدند و در ميان گرد و خاک و هياهو، شاه تهماسب خود را روبهروي قلب سپاه ازبکان به فرماندهي عبيدخان ديد. وي با شجاعت به سربازان دستور حمله داد و خود نيز با آنان به قلب سپاه ازبکان هجوم برد. در اين حملهي غافلگيرانه و برقآسا قلب سپاه ازبکان از هم پاشد و عبيدخان و فرماندهان ازبک راه فرار پيش گرفتند. به اين صورت با شجاعت و تهور شخص شاه تهماسب، يک شکست مسلم به يک پيروزي تبديل شد.
ازبکان به سرکردگي عبيدخان دو بار ديگر به خراسان حمله کردند اما هر دو بار بهدليل مقابلهي سپاه ايران مجبور به بازگشت شدند تا اينکه عبيدخان شاه خونريز ازبک به مرگ طبيعي مرد و خراسانيان چند صباحي از نحب و غارت خونخواران ازبک ايمن شدند. پس از عبيدخان مرز خراسان تا 11 سال در آرامش بهسر ميبرد تا اينکه بار ديگر يکي از امراي ازبک به هرات حمله کرد و ناکام ماند از آن پس ديگر تا زمان مرگ شاه اسمائيل دوم ازبکان خيال فتح خراسان را از سر به در کردند.
درهنگاميکه شاه تهماسب پس از دفع پنجمين فتنهي عبيدخان ازبک در هرات بهسر ميبرد و قصد فتح ماورالنهر را داشت، خبر ورود سپاهيان عثماني به اذربايجان به وي رسيد. عامل تحريک سلطان عثماني الامهسلطان تکلو بود. وي که آرزوي وکالت شاه را در سر داشت در پي مغضوب شدن تکلوها از رسيدن به آرزويش بهکلي نااميد شد. الامه اميرالامراي آذربايجان بود و در هنگام غيبت شاه تهماسب، سلطان سليمان را تشويق کرد که تا از غيبت شاه استفاده کرده و آذربايجان و بخشهاي مرکزي ايران را بهسادگي تصرف کند.
شاه سليمان، ابراهيم پاشاي وزير را با 80 هزار نيرو بهسرعت روانهي آذربايجان کرد. ابراهيم پاشا با همکاري الامه تقريباً تمام آذربايجان را تصرف نمود. در اين هنگام خبر حمله به شاه تهماسب رسيد. وي بهسرعت از هرات به سمت قزوين حرکت کرد. سرعت حرکت وي بهقدري زياد بود که بيشتر سپاه وي ديگر قادر به ادامهي راه نبودند. وي بهناچار بسياري از آنها را براي استراحت آزاد گذاشت بهطوريکه تنها 7000 سپاهي در قزوين (پايتخت) با وي ماندند درحاليکه در وفاداري برخي امراي باقيمانده نيز ترديد وجود داشت.
در پي اعلام خبر بازگشت شاه تهماسب، سلطان سليمان نيز بهسرعت با سپاهيان کمکي در تبريز به ابراهيم پاشا پيوست. پس از رسيدن اين خبر به قزوين، گروهي از امراي خيانتکار قزلباش از اردو گريخته و در تبريز به الامه پيوستند. سپاه بيشمار عثماني براي وارد کردن ضربهي نهايي و اشغال مرکز ايران از تبريز به سمت دشت سلطانيه حرکت کرد اما در دشت سلطانيه سرما و برف شديد آنها را غافلگير نموده و بسياري از آنان را کشت بهطوريکه سلطان سليمان دستور عقبنشيني به سوي موصل را صادر کرد.
اين هجومها و درگيريها چندينبار ديگر هم تکرار شد و لشکريان دو کشور بارها در مقابل هم صفآرايي کردند که در پايان عثمانيان در تنگنا قرار گرفتند و مجبور به عقبنشيني تا سرزمين خود شدند و قرارداد صلحي بين دو کشور منعقد گرديد که تا پايان دوران شاه اسمائيل دوم پابرجا ماند.
شاه تهماسب اول صفوي به نوشتهي مورخان؛ فردي جنگاور مدير و کاردان بود. وي توانست پس از يک دورهي جنگ و درگيري با دشمنان داخلي و بهويژه عثماني، صلح و ثبات و آرامش را براي کشور به ارمغان آورد. او 54 سال سلطنت کرد و در سال 955 هجري شمسي دوران او به پايان رسيد و فرزند تندخوي وي شاه اسمائيل دوم بر تخت سلطنت نشست.
خبرگزاری ایمنا: شاه تهماسب اول صفوی در چنین روزی از سال 955 هجری قمری عازم مقابله با سلطان سليمان عثمانی شد. اميرالامرای آذربايجان در هنگام غيبت شاه تهماسب، سلطان سليمان را تشويق کرد که تا از غيبت شاه استفاده کرده و آذربايجان و بخشهای مرکزی ايران را بهسادگی تصرف کند که این امر بهدلیل زمینگیر شدن سپاه عثمانیان بر اثر برف و سرما در دشت سلطانیه میسر نشد.
کد خبر 28920




نظر شما