۲۵ شهریور ۱۳۹۳ - ۰۹:۴۴
روشهایی برای نفوذ در دل استاد در زمان تصحیح برگه امتحان

خبرگزاری ایمنا: خلاقیت فوق العاده جالب برخی دانشجویان در زمان امتحان و در مورد دروسی که از مطالعه آن یا پاسخ به سوالات امتحانی اش عاجز هستند، هم یک دریایی از خاطرات است. اصولا اصلی ترین خاطرات دانشجویان مربوط به شب های امتحان و جلسات روز امتحانات است.

به گزارش ایمنا، زندگی دانشجویی و دوران تحصیل در دانشگاه، دورانی شیرین و پر خاطره و پر از وقایع و اتفاقات ماندگار برای هر کسی است که شاید خیلی ها این دوران را تجربه کرده  یا در آستانه تجربه آن باشند. شوخی های دانشجویی، زندگی در خوابگاه ها و مشکلات آن و ... که بدون شک دورانی را رقم خواهد زد که هیچ گاه از یاد و خاطره ها نمی رود. در این سلسله مطالب برخی از شوخی ها و رفتارهای جالب و دیدنی و بعضاً تامل برانگیز از زندگی دانشجویی به مختصر مطرح و درباره آن توضیحاتی بیان می شود.
در این مطالب درکمال احترام به تمام دانشجویان عزیز و زحمتکش کشور ارائه میگردد و صرفاً جهت یاد آوری خاطرات مشکلات این نوع زندگی است. 

متدهای دانشجویی برای نفوذ در دل استاد زمان تصحیح برگه امتحاني
 
خلاقیت فوق العاده جالب برخی دانشجویان در زمان امتحان و در مورد دروسی که از مطالعه آن یا پاسخ به سوالات امتحانی اش عاجز هستند، هم یک دریایی از خاطرات است. اصولا اصلی ترین خاطرات دانشجویان مربوط به شب های امتحان و جلسات روز امتحانات است. بویژه اگر امتحانات دروس اصلی و پایه از جمله دروس محاسباتی باشد. در این مطلب بخشی از ترفندهای دانشجویان را در تاثیر گذاری روی اساتید در زمان تصحیح اوراق امتحانی با هم مروز می کنیم. اگر گشتی در فضای مجازی بزنیم و خاطرات دانشجویان سال های مختلف را مروز کنیم، با حجم بسیار بیشتر از روش هایی که در این مطلب گرد هم آمده مواجه می شویم. این روش ها به صورت عملی اجرا و به عنوان تجربه از زبان دانشجویان مستندسازی شده است.
اعتراض به تقلبی گسترده
يک درس ساده اي بود که من بنا به دلايلي نتوانسته بودم اين درس را بخوانم و با ذهن کاملا خالي سر جلسه امتحان رفتم. نيم ساعتي نشستم و ديدم هيچکدام از اين سوالات حتي برايم آشنا هم نيست. يک جمله در پايان برگه نوشتم و برگه را تحويل دادم: در اعتراض به تقلب گسترده اي که سر جلسه ي امتحان از سوي ديگر دانشجويان شاهد بودم از دادن اين امتحان خودداري کرده و نمره ي صفر را به بيستِ با تقلب ترجيح ميدهم. نمره ي الف کلاس را گرفتم! 
من ترجيح دادم مفهوم را بفهمم
درس معارف بود. ميدانستم موضوع درس چيست و مباحثش در چه زمينه اي است -با عرض خسته نباشيد به خودم- اما جزئيات مطالب و محتواي درس را نميدانستم. سوالات توزيع شد و باز هم ديدم سوالات کمي برايم ناآشناست. از مغرب و مشرق و زمين و زمان نوشتم. هر آنچه از کتاب ديني کلاس اول ابتدايي، آقاي واسعي گفته بود که مثلا چگونه مواد غذايي در بدن مادر تبديل به شير ميشود تا برهان نظم و عليت که در دبيرستان خوانده بودم. اما نقطه ي طلايي برگه اين جمله بود جناب استاد براي من کاري نداشت که عين محتواي کتاب را برايتان کپي کنم اما شما با روش زيباي تدريس خود به ما ياد داديد که چگونه تنها به منابع اکتفا نکنيم. گفتيد در دين عقل هم سهيم است و نبايد صم بکم عمى فهم لايعقلون بود. پس من ترجيح دادم مفهوم را بفهمم ولي کپي نکنم بلکه از دانسته هاي خود بنويسم. بيست گرفتم! 
لااقل دلم را شاد کنيد
محاسبات عددي. درس بسيار دشوار. حداقل براي من که علاقه ي چنداني به رياضيات و مباحث محاسبه اي کامپيوتر نداشتم. سوالات توزيع شد و مطابق معمول! خداوکيلي ديگر اين درس ۳ واحدي را خوانده بودم ولي چه کنم که در مغزم جاي نگرفته بود. عادت دارم که قبل از اينکه برگه را تحويل دهم نمره ي خود را تخمين ميزنم. در بهترين حالت ۷ ميشدم. امکان رسيدن امدادهاي غيبي هم تحت هيچ عنواني ميسر نبود.
آخر برگه نوشتم:
من نگويم که مرا از قفس آزاد کنيد
قفسم برده به باغي و دلم شاد کنيد
نمره ي ۱۱ گرفتم و نفر سوم کلاس شدم! 
وساطت جناب حافظ
استاد شهبازی دکتراي ادبيات بود و استاد درس شيوه ي نگارش.عاشق حافظ بود و آخر هر جلسه چند بيت از حافظ ميخواند و چشمانش پر از اشک ميشد. سوالات رو نه که بلد نباشم اما در حد ۱۵-۱۶ بيشتر نميگرفتم. قبل از امتحان سري به اينجا زده بودم و واژه ي شهباز را در ديوان حافظ سرچ کردم و آن بيت را کف دستم ثبت کردم. زير برگه امتحان نوشتم: جناب استاد من که حافظ را نميشناختم؛ اين شما بوديد که در اين ترم عشق حافظ را در وجود من انداختيد! و باعث شديد تا با اين شاعر آسماني آشنا شوم. امروز قبل از امتحان گفتم تفالي به حافظ بزنم و ببينم چه ميشود، اين بيت آمد:
خاکيان بي بهره اند از جرعه ي کاس الکرام 
اين تطاول بين که با عشاق مسکين کرده اند
شهپر زاغ و زغن زيبا صيد و قيد نيست 
اين کرامت همره شهباز و شاهين کرده اند
بيست گرفتم! تنها بيستي که استاد در چند سال اخير به يک دانشجو داده بود.
کنفرانسی که ارائه نکردیم
امتحان نظريه هاي جامعه شناسي و ... . استاد نسبتا معروفي بود و البته در بسياري از دانشگاههاي يزد هم تدريس دارد و حسابي سرش شلوغ است. ۱۰ نمره تحقيق و کنفرانس داشت و ۱۰ نمره هم امتحان پايان ترم. سرم بوي قرمه سبزي ميداد. با يکي از بچه ها قرار گذاشتم که تحقيق و کنفرانس ارائه نميدهم اما نمره ي بالاي ۱۸ميگيرم.
براي امتحان تئوري هم حسابي خواندم و خودم را آماده کردم. انصافا هم سوالات را خوب جواب دادم. فقط در پايانِ برگه بدون اينکه تحقيق يا کنفرانسي ارائه کرده باشم، نوشتم:
موضوع تحقيق و کنفرانس: بررسي علل قبولی بالای دانش آموزان يزدی در دانشگاهها در طي ۱۶ سال اخير. ۱۹ گرفتم!
دوست دارم ترم بعد هم استادم شما باشید! 
با حساب خودم ۱۳- ۱۴ ميشدم. اما اين نمره براي من که عنوان شاگرد سومي!!! کلاس را يدک ميکشيدم خيلي فجيع بود. استاد فوق العاده جدی و بداخلاق بود و چندان نميشد طرفش رفت. يک جمله پايان برگه نوشتم: جناب استاد حضور در کلاس شما در اين ترم برايم بسيار مغتنم و مفيد بود. اگر ترم بعد با ما درس برميداريد که هيچ، اگرنه بدون تعارف دوست دارم اين درس را پاس نکنم تا ترم بعد هم استادم شما باشيد.  نمره ام شد ۱۷!
کد خبر 161616

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.

نظرات

  • نظرات منتشر شده: 1
  • نظرات در صف انتشار: 0
  • نظرات غیرقابل انتشار: 0
  • م ۲۰:۱۵ - ۱۳۹۳/۰۷/۱۱
    ممنونم.خوشحال میشیم تجربه هاتونو با ما درمیون بذارید!!!!!!

    پاسخ سایت: 0