می خواهم مثل "ویون لی"روی صحنه بمیرم!

خبرگزاری ایمنا: گپ زدن با بهاره رهنما اصلا کار سختی نیست به راحتی می توان در مورد هر چیزی سر صحبت را با او باز کرد. منظورم این است که حرف برای گفتن زیاد دارد. یکی از فعال ترین و پرانرژی ترین بازیگرانی است که تا به حال دیده اید. هم در سینما بازی می کند هم در تئاتر و هم در تلویزیون علاوه بر بازیگری، کارگردانی تئاتر را هم تجربه کرده و به غیر از تمام این حرف‌ها در ادبیات هم سر رشته دارد. داستان می نویسد و در مطبوعات هم فعالیت دارد. جالب است بدانید که از قانون و مسائل حقوقی هم سر در می‌آورد چون لیسانس حقوق دارد.

همانطور که گفتم وی یکی از پر انرژی‌ترین هنرمندان و بازیگران است اما به گفته خودش امسال بیشتر در حوزه تئاتر فعال بوده است تا سینما و تلویزیون چرا که پیشنهادهای خوبی برای بازی در این دو حوزه نداشته است. این روزها از وی فیلم به گفته خودش *طبقه هساث* یا همان طبقه حساس به کارگردانی کمال تبریزی و نویسندگی پیمان قاسم خانی بر روی پرده سینماهای کشور در حال نمایش است. به همین بهانه برای گفتگو با بهاره رهنما اقدام کردیم که وی با خوشرویی تمام به خانه اش دعوتمان کرد. خانه ای که برای خودش یک کاراکتر سینمایی دارد و  در و دیوار‌اش فریاد می زنند که یک زوج هنری سینمایی در آن زندگی می کنند. اما از آنجایی که پیمان قاسم خانی هم در خانه حضور داشت و بهاره رهنما هم دستی در روزنامه نگاری دارد بد ندیدیم به جای اینکه من با بهاره گفتگو کنم او با پیمان قاسم خانی به گفتگو بنشیند. فقط باید کمی منتظر بمانیم تا پیمان قاسم خانی آماده شود. در همین بین می‌توان تمام ویژگی‌های مادرانه را در او دید. 
نشسته ام و چای زنجبیل و عسل میخورم که بهاره رهنما با یک سینی و چند سیب زمینی باز می گردد. گپ می زنیم و او در همان زمان سیب زمینی‌ها را پوست می گیرد و برای سرخ کردن آماده می کند. بعد از مدت کوتاهی پیمان قاسم خانی هم به جمع ما اضافه می شود. قبل از اینکه گفتگو شروع شود، از بهاره می پرسد: خب ناهار چی داریم؟و در جواب می شنود(مرغ سوخاری با سیب زمینی سرخ کرده، خودت صبح گفتی خوراک مرغ دوست داری.) بعدش هم گفتگو آغاز می‌شود.

رهنما:
الان خیلی خوشحال هستی؟ همچنان برای طبقه هساث ذوق داری؟
قاسم خانی:یک کمی.
رهنما:چرا کم؟
قاسم خانی: نمی دانم. فکر می کنم برای گذر زمان باشد. زمانی که برای نوشتن فیلمنامه شروع به نوشتن می کنی، تا زمانی که به روی پرده برود، دو سال می گذرد و با همین اوصاف شوق و ذوق هم کمتر می شود.
رهنما: امسال دو فیلم در جشنواره فجر داشتی در یکی بازی کردی و در یکی دیگر نقش فیلمنامه نویس را داری. انگار برای آن فیلمی که بازی کردی، کمتر هیجان داری تا همانی که نوشته ای؟
قاسم خانی: قطعا برای فیلمی که فیلمنامه اش را نوشته ام. 
رهنما: آن فیلمی که بازی کردی چطور؟
قاسم خانی: برای آن هنوز کمی خجالتی هستم.(خنده)
رهنما: احساس می کنی کدام فیلم بیشتر برای توست؟ یعنی نه از بابت سلیقه، گاهی اوقات آدم احساس می کند که کاری بیشتر برای خودش است.حس مالکیت نسبت به آن دارد!
قاسم خانی: طبیعتا این برای طبقه هساث است اما به معنی این نیست که همین حس را نسبت به فیلم آقای محمودی و بانو ندارم. خودت در جریان بودی که چقدر همیشه سر صحنه با انرژی می رفتم و باز می گشتم.
رهنما: سر صحنه طبقه هساث هم که می رفتی با همین انرژی باز می گشتی؟
قاسم خانی: نه!برای اینکه شب کاری بود و صبح خیلی خسته باز می گشتم.در طبقه حساس دو یا سه روز بیشتر بازی نداشتم.
رهنما: منظورم زمانی بود که برای فیلمبرداری می رفتی؟
قاسم خانی: خوب بود. از آن جایی که با این گروه دو ماه می رفتیم و می آمدیم. درست شبیه فامیل هایم شده بودند و اگر یک روزنمی دیدمشان دلم تنگ می شد.
رهنما: در مجموع کارهایی که تا حال انجام داده ای، درست مانند شروع دوره ی میانسالی برای یک نویسنده به حساب می آید؟
قاسم خانی: نه! تا به حال به آن فکر نکرده بودم؛ شاید. 

رهنما:یک چیزهایی در آن دیده می شود. یک‌سری لحظات عاطفی و حسی. کلا تو در نوشته‌هایت به رمانتیسیسم نزدیک نمی شوی.
قاسم خانی: تو آدم بسیار مناسبی برای گفتن این حرف ها هستی.(خنده)
رهنما: به نظرم می آید که خیلی مراقب هستی که این اتفاق نیفتد، اما یک لحظه های عاطفی در شخصیت عطاران و نزدیک شدنش به زن دیده می شود. اینکه یک مردی بعد از مرگ زنش شروع به کشف زنش می کند که به نظر من لحظاتی وجود دارد که یک سری چالش های میان سالی برای یک مرد ایرانی به شمار می آید.
قاسم خانی: واقعا؟پژمان هم اینطوری هست؟(اشاره می کند به من که بهاره اصرار دارد من را پیر کند!)
رهنما: پژمان هم دقیقا شبیه یک فوتبالیست میانسالی است که دورانی را پشت سر گذاشته و...
قاسم خانی: این را نمی دانم ، چیزی که می گویی در لایه های زیرین است و خبر ندارم.
رهنما: ما این نکته را کشف کردیم.
قاسم خانی: از فاصله ی مارمولک تا این کار ۱۰ سالی می گذرد. سر یکی از کارها همیشه به کمامی گفتم که من با دیدن شما کم می آورم و زمانی که همه به من می گویند تو چقدر آدم پر انرژی هستی و چند کار را با هم انجام می دهی، با دیدن کمال تبریزی می بینم یک آدم فعال تر از من هم وجود دارد. چنین آدم هایی که افراد فعالی هستند در فاصله ۱۰ سال خیلی از نقطه نظرها و دیدگاه هایشان تغییر کرده است. 
رهنما:کمال تبریزی((مارمولک)) با کمال تبریزی ((طبقه هساث)) چه تفاوتی دارد؟
قاسم خانی: بدون تعارف بگویم در مارمولک ما تعامل چندانی با هم نداشتیم. بعد از نوشتن فیلمنامه نه زیاد سر صحنه رفتم و نه خیلی او را دیدم.
رهنما: چرا؟به عنوان یک فیلمنامه نویس جوان تحویلت نمی گرفت؟
قاسم خانی: آره فکر می‌کنم همین بود.(خنده) فکر نمی‌کنم که دوست داشته باشد فیلمنامه نویس زیاد در دست و بالش باشد.
رهنما:چرا چنین آدمی که فیلمساز خوب و باهوشی است، سراغ یک فیلمنامه نویس مولف می آید؟
قاسم خانی: مولف کجا بود!دوست ندارم به این سوال جواب بدهم.
رهنما: من حالا در نقش یک روزنامه نگارم و هر چه دوست داشته باشم می توانم از تو بپرسم.
پیمان رو به من می کند و می گوید: شما هم زمانی که به گفتگو می روید همین طوری سوال می پرسید؟(خنده) 
رهنما: مولف بودن ساده ترین چیزی است که در مورد تو وجود دارد. ما فیلمنامه نویس مولف غیر از تو نداریم.
پیمان: این ماجرا را برای من سنگین می کند. 
رهنما: فروتنی نکن.
قاسم خانی: نه قضیه هیچ ربطی به فروتنی ندارد. من کمدی نویس هستم. قبول نمی کنم. اصلا پاشو برو ناهارتو درست کن.(خنده)
رهنما: تو کمدی نویسی، امیر مهدی ژوله هم کمدی نویس است و خشایار الوند هم همینطور. اما مدل نوشتن تو و حتی نوع شوخی هایی که می کنی متفاوت است و طرفدارهایت تشخیص می دهند که چه کاری برای تو است. این یعنی مولف بودن.
قاسم خانی: من در کمدی بودن از این می ترسم که تبدیل به تکراری شدن شوم تا مولف بودن .مولف بودن یعنی اینکه یک خط فکری زیر تمام کارهایش دیده می شود.
رهنما: قاعدتا یکی از شاخصه هایش سبک داشتن است. نکته دیگرش این است که با حضور در کاری آن را تبدیل به یک برنده می کنی.
قاسم خانی: بهتر است بحث را عوض کنیم. با این موضوع، نه راحتم و نه موافق. 
رهنما: اینکه تو خجالت می کشی چیز خوبی نیست. تو تنها فیلمنامه نویس مولف ایران هستی، چرا دوست نداری در این مورد صحبت کنی؟
قاسم خانی: نمی توان با قاطعیت حرفی در این مورد زد. بزرگان زیادی در این عرصه داریم، مثل کامبوزیا پرتوی.
رهنما: آقای پرتوی فیلمنامه نویس بسیار خوبی است اما هیچ‌وقت فیلمنامه نویسی را به عنوان شاخه اصلی کارش بر عهده نگرفته است. خودش هم قبول دارد رشته اصلی اش فیلم سازی است. اما تو با پیشنهادهای خوب فیلمسازی روبه‌رو شدی اما وقتت را روی فیلمنامه نویسی گذاشتی.
*همینجاست که بهاره رهنما از جا می پرد و می رود که به سیب زمینی هایش سر بزند که نسوزد.
رهنما: خیلی ها به عنوان طرفدارهای تو دوست دارند در موردت بیشتر بدانند، می‌خواهند بدانند که تو به عنوان یک فیلمنامه نویس مولف چه تلقی نسبت به این موقعیت داری، مولف بودن هم یک تعریف مشخصی دارد و تو همه شاخصه هایش را داری. جالب است که من این روزها با منوچهر هادی در حال کار کردن هستم و جالب است که می دانم یکی از طرفداران فیلمنامه های توست. اما به من می گوید:دوست ندارم با پیمان کار کنم و نمی خواهم که فیلمنامه سوار بر کارگردان باشد. نه اینکه فیلمنامه نویس سالار باشد منظورش این بود که درست مانند پیچ و مهره به هم چفت شوند. همانجا بود که به او تبریک گفتم و خوشحال شدم از اینکه اینقدر تکلیفش با خودش مشخص است. او دوست دارد فیلمنامه در دستش قرار بگیرد و بعد با کارگردانی که انجام می دهد، آن را به یک سرانجامی برساند اما از آنجایی که پیمان قاسم خانی می داند که از خودش چه می خواهد و دقیقا می داند که باید چه کار کند، من نمی‌توانم با او کار کنم.
قاسم خانی: یعنی ۶۰% داشته باشد و باقیمانده اش را خودش کامل کند.
رهنما: من ۳ کار با او داشته ام و جزو همکاران نزدیک من است.آدمی است که مرتب در تعامل با نویسنده است. تو یک بار این تجربه را با خانم برومند داشتی و می دانم که تو در اینطور تعامل ها اذیت می شوی.
قاسم خانی: آن کار که اصلا جزو کارهای اولیه بود که خود من هنوز مطمئن نبودم که فیلمنامه نویس هستم یانه!
رهنما: اما فکر میکنم تنها باری که نتیجه خوبی را داشتی در فیلم "نان و عشق و موتور هزار" بود.
قاسم خانی: بله .
رهنما: در ((طبقه هساث)) مشاور هم حضور داشت.
قاسم خانی: منظورت حبیب رضایی است؟
رهنما: حبیب رضایی به ما در مقام بازیگردان خیلی کمک کرد. برای اولین بار بود که با معنای واقعی بازی گردان در سینمای ایران مواجه شدم.
قاسم خانی: فیلم الان مجموعه بازی های خیلی خوبی دارد.
رهنما: آره بازی ها خیلی خوب شده است. من اصلا از یک جایی به بعد کاملا به نظرات حبیب رضایی تکیه می کردم و حتما قبل از اینکه جلو دوربین بروم، او را پیدا می کردم. اما من می دیدم که این تعاملات در بخش فیلمنامه هم وجود دارد. همین چه فضایی را ایجاد می کرد؟ به این کمک می کرد صحنه هایی بازی شود که به فیلمنامه نزدیک تر باشد یا تغییراتی بود که مد نظر تو نبود؟
قاسم خانی: همیشه بحث در مورد فیلمنامه خوب است. اینکه اگر نگاه چهار پنج نفر روی کار بیاید خیلی بهتر از نگاه یک نفری است. با حبیب و آقایان تبریزی و رضا عطاران در تعامل بودیم و بحث می کردیم و بیشتر اوقات با هم، هم عقیده نبودیم و در حال کلنجار رفتن در مورد کار. اما خوشبختانه فضای خوبی برای بحث و تعامل بود.
* اوا سط گفتگو بهاره شروع به صحبت با تلفن می‌کند و پیمان قاسم خانی می‌گوید:"باورم نمی شود که وسط گفتگو هم این کار را می کنی. همیشه سر صحنه هم از این کارها می کند. همه چیز آماده است،تازه خانم می گوید: الو...!!" بعد از اینکه بهاره رهنما تلفنش تمام می شود می گوید:((ماشینم را فروختم.)) و بدون تامل ادامه می دهد.
رهنما: همکاری با کمال تبریزی، سومی هم دارد؟
قاسم خانی: معلوم نیست. بستگی به شرایط دارد.
رهنما: چه شرایطی؟
قاسم خانی: اینکه طرح خوبی باشد که هر دوی ما دوست داشته باشیم.
رهنما: کمال تبریزی معمولا برای کارهایش طرح اولیه راخودش می دهد؟
قاسم خانی: مارمولک بر اساس طرحی از منوچهر محمدی بود و این کار طرحی است که سیروس همتی به آقای نوروز بیگی داده است.
رهنما: چرا این طرح اولیه ها داده می شود. اصلا چرا این اتفاق می افتد؟
قاسم خانی: کمال تبریزی سلیقه خوبی در فیلمنامه دارد و ذهن تیزی برای پیدا کردن موضوعات خوب دارد. او برای کارهای قبلی اش هم به من پیشنهاد داده بود، اما خودم قصه ها را دوست نداشتم.
رهنما: چطور شد در فیلم بازی کردی؟
قاسم خانی: هیچ چیز عجیب و غریبی نبود. نقش بامزه ای بود، ضمن اینکه زنم قرار بوده تو باشی در فیلم و پدرم هم نقش پدرم را بازی کند خیلی با مزه بود درست مانند آلفردهیچکاک بود که از جلوی دوربین ها رد می شود.
رهنما: تا به حال فکر کردی که بازنشسته شوی؟
قاسم خانی: آره. بهش فکر می کنم.
رهنما: دلتنگ نوشتن نمی شوی؟
قاسم خانی: نه اینکه اصلا ننویسم. اینکه به عنوان یک شغل به آن نگاه نکنم. هیچ فشاری پشتش نباشد که تا یک زمانی فیلمنامه را برسان.
رهنما: تلویزیون را چه زمانی کنار می گذاری؟
قاسم خانی: فاصله بین کارها می اندازم. 



رهنما: به نظرت انرژی تو را نمی گیرد؟
قاسم خانی: نه، من نتیجه اش را دوست دارم.
ناهار آماده خوردن است که محل گفتگو به آشپزخانه منتقل می شود و ادامه گفتگو را در زمان ناهار انجام می‌دهیم. غذای خوشمزه ای که درست وسط مصاحبه پخته شده است.
حالا بهاره رهنما پیشنهاد می دهد که الان تو از من سوال بپرس.
پیمان قاسم خانی مثل بهاره رهنما پر جنب و جوش نیست. سوال زیادی از او ندارد.
 فقط می‌پرسد چه زمانی دست از بازیگری می‌کشی؟
که جواب می شنود: من می خواهم مثل "ویوینلی" روی صحنه بمیرم!
 (هر سه می‌خندیم.)
/مریم وفایی/
کد خبر 139882

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.

نظرات

  • نظرات منتشر شده: 3
  • نظرات در صف انتشار: 0
  • نظرات غیرقابل انتشار: 0
  • US ۰۰:۵۹ - ۱۳۹۳/۰۱/۱۲
    منظورتون از "ویوینلی" همون ویون لی است دیگه؟

    پاسخ سایت: 0

  • US ۱۴:۴۸ - ۱۳۹۳/۰۱/۲۸
    چرا عکس نداره این مصاحبه که توی خونه هم بوده؟

    پاسخ سایت: 0

  • GB ۰۷:۲۹ - ۱۳۹۳/۰۲/۰۲
    انشاءالله هرچه زودتر

    پاسخ سایت: 0